کامبوزیا پرتوی هم رفت
«کامبوزیا پرتوی» رفت اما پانزده سالگیِ ترانه همچنان هراسان در دالانهای ذهنمان قدم میزند؛ گربهای که او خالقش بود در پسوپشت کودکیهای آدمهای بسیاری آواز میخواند و گلنار هنوز با عطر کلوچه و دستمال آبی مادرش لبخند میزند. او رفت اما در خیالهای ما هنوز ریحان در قهوه خانهای بین راهی، روایتی روشن از ایستادن و تسلیم نشدن است و گل پامچال سوای همه گلها هر بهار از دل خاک بیرون میآید.
و اما صبح گاه چهارمین روز از آذر، ویروس تاجدار جان مردی را گرفت که شکوه بودنش، سالها چشمهایمان را به ضیافت تماشا بر پردهی نقرهای فرا…