فقدان به مثابهی مکافات
"تنها آنكس كه به دوزخ میرود، اوريديس را بازمیيابد، تنها آنکس که کارد بر میکشد، اسحاق را به دست میآورد." کیرگکور
در عشق و سرسپردگی، گویی خویشتنْ محمل حضور دیگری میشود، فرد خویشتن را بهتمامی به تملک دیگری درمیآورد و بیرون مرزهای خویش و درون دیگری سکنا میگزیند. فقدان و از دست دادن دیگری تجربهی نوعی بیمکانی و آوارگیست. حذف دیگریِ یگانهشده با خویشْ به منزلهی مرگ خود و خارج از تصور است و روان را میپاشاند. این دلبستگیِ شدید به ابژهی میل و درونی کردن آن است که فقدان را به مثابهی خسرانی عظیم و…