انزلی، میزبانی برای همه فصلها
رفته بودیم دور هم منطقالطیر بخوانیم اما حواسمان نه به طوطی طوبانشین بود و نه به هدهد هادیشده.
ما بودیم و سه حرف واژهی جنگ که موشک شده بود و در آسمان ذهنمان جولان میداد.
یکی گفت خواب دیده هواپیمای جنگی دشمن از کنار پنجرهی باز آشپزخانهاش میگذشت که با خلبان، چشم توی چشم شده.
یکی دیگرمان گفت: تعبیر ندارد. بس که اخبار را دنبال کردی، اینطور خواب دیدی.
ما لب گزیدیم و بعد هم کلمات نقش بسته بر کتابهامان را زمزمه کردیم《چون شدی از وحشت نمرود پاک/ حله پوش، از آتشین طوقت چه باک》
هنوز زمان رفتن نشده…