به گزارش مرور، اگر بخواهیم وضعیت فوتبال گیلان را در یک واژه توصیف کنیم بدون شک فرهنگ لغات در وصفش کم خواهد آورد و کلماتی چون تراژدی، فاجعه و مصیبت بدون شک هرگز جان کلام را نخواهند رساند! فوتبال در سرسبزترین استان کشور سال هاست به مزرعهای متروکه تبدیل شده است و تک میوههای این باغ خشکیده محصولی کاملا خودروی و دیمی هستند. تمام آنچه که باید به عنوان المان و و نشانه رشد یا حداقل درجا زدن را بررسی کنیم به نتایجی ناامید کننده میرسیم که نماینگر پسرفت فاجعه بار فوتبال استان گیلان خواهد بود.
ورزشگاههای فرسوده و مخروبه
ورزشگاههای فوتبال گیلان مخروبه است و در این سالها نه تنها ورزشگاهی برای این استان فوتبال خیز ساخته نشده که دو ورزشگاه قدیمی عضدی رشت و تختی انزلی با سوء مدیرت وحشتناک چند سالی هست که تخریب شده است و سردارجنگلش هم که از روز اول تبعیدگاه صدایش میکردند. اهواز غدیر را دارد و فولاد آره نا به آن اضافه میشود و مشهد ثامن را دارد و امام رضا هم ساخته میشود و اصفهان فولادشهر را دارد و نقش جهان به آن هدیه میشود و بدون گمان همهی آنها ریشه در تدبیر مدیرانش است و بس!
اینجا عضدی را در قلب رشت ویران میکنند تا سپیدرود و داماش محکوم به حضور در تبعیدگاه سردارجنگل شوند و ملوان با سکوهای نداشته تختی بسوزد و بسازد و هیچکس نیست که بپرسد اگر توان و ارادهای برای ساختن نداشتید چرا خرابش کردید!؟ پوریای ولی تالش که میتوانست زیباترین ورزشگاه ایران شود با آن طبیعت بکر و بی بدیل، حالا شده پاشنه آشیل چوکا و آستارا و فومن هم وضعیت شان همین است و شرق و جنوب گیلان که همین حداقلیها را هم ندارند.
واقعیت داستان این است که هیچ مسؤولی هرگز در مخیله اش هم نمیگنجد که باید برای گیلان روزی روزگاری بودجه ساخت یک ورزشگاه مدرن را از خزانه ملی بگیرند تا پرجمعیتترین منطقه شمالی ایران مانند اصفهان و اهواز و تبریز و مشهد و شیراز صاحب ورزشگاهی آبرومندانه شود و درد این است که همه به این زشتیها عادت کرداند و ته مطالبات شده ترمیم چمن و ساخت چند ردیف سکوی بتنی و بس!
فاجعهای به نام نداشتن تیم لیگ برتری
جغرافیای فوتبال گیلان سالهاست که محدود و محدودتر شده است و تیمهای اصیل و بازیکن سازش یکی یکی نابود شدند و از آنها فقط خاطرهای گنگ و مبهم برجای مانده است. از شرق گیلان که شروع کنیم شهرداری رودسر و لنگرود در لیگ دسته دوم و سوم کشور هم حتا جایی ندارند و باید لاهیجان و کلاچای را در لیگ سطح ششم کشوری (لیگ استانی) جستجو کرد. جنوب استان هم که از ابتدا تیم نداشته و گویی قرار هم نیست هرگز همتی برای دمیدن روحی تازه در لوشان و منجیل و رودبار شکل بگیرد.
باشگاه داری در فوتبال گیلان مترادف است با ورشکستگی وقتی که هیچ باشگاه فوتبالی وجود ندارد که حداقل معیارهای حرفهای را داشته باشد. سپیدرود مالک مشخصی ندارد چه برسد به ثبت شرکت و هیأت مدیره و معاونتهای ذکر شده در آیین نامه حرفهای باشگاه ها. ملوان هم کم و بیش همین است داستانش و به صورت امین اموال در اختیار پژمان نوری قرار داده شده است.
فوتبال گیلان سومین سالی هست که پس از سقوط سپیدرود از سطح نخست فوتبال ایران نمایندهای ندارد و ملوانش برای هفتمین سال متوالی باید در لیگ یک ایام بگذراند و هیچ اثری از داماش اش در جغرافیای فوتبال ایران وجود ندارد و شهرداری آستارا که فصل گذشته در نیم فصل قهرمان لیگ دسته اول شده بود تنها توانست ناپلئونی در لیگ یک ماندگار شود و چوکا با سقوط دراماتیکش باید این فصل در لیگ دو با سپیدرود رقابت کند.
فوتبالی که همیشه یکی دو تیم در لیگ برتر داشت حالا کم کم دارد عادت میکند که درجه دو باشد، چرا که بالاترین رتبه تیمهای گیلانی را ملوان کسب کرد که یازدهم لیگ یک شد و بعد از آن شهرداری آستارا قرار گرفت با رتبه پانزدهمی و چوکا هم شانزدهم شد و برگشت لیگ دو و سپیدرود هم پنجم لیگ دو شد و همانجا جا خوش کرد.
باشگاه داری در فوتبال گیلان مترادف است با ورشکستگی وقتی که هیچ باشگاه فوتبالی وجود ندارد که حداقل معیارهای حرفهای را داشته باشد. سپیدرود مالک مشخصی ندارد چه برسد به ثبت شرکت و هیأت مدیره و معاونتهای ذکر شده در آیین نامه حرفهای باشگاه ها. ملوان هم کم و بیش همین است داستانش و به صورت امین اموال در اختیار پژمان نوری قرار داده شده و تنها تفاوتش این است که آنجا دنیامالی بر خلاف نمایندگان بی اثر رشت تمام قد پشت ملوان ایستاده تا کاستی هایش کمتر به چشم بیاید. داماش هم که با بی تفاوتی مسؤولان آب شد و فعلن هیچ اثری در لیگهای کشوری از آن به چشم نمیخورد و چوکا هم هر سازی نماینده تالش بزند باید برقصد و انگار نه انگار اصل اول فیفا این است که سیاسیون حق دخالت در فوتبال را ندارند!
فوتبال و فوتسال بانوان آب شد رفت!
گیلان تا همین چند سال پیش قطب اول و مهم فوتبال و فوتسال بانوان بود. ملوان با دختران ایراندوست همیشه مدعی قهرمانی بودند و تهش دومی را با لب و لوچه آویزان قبول میکردند و سپیدرود با مسیح جهانچی نایب قهرمان ایران شدند و پر بودند از ملی پوشهای نامدار. اما ناگهان ملوان خواست که تیم داری نکند و سپیدرود هم از پس هزینههای تیم پسرانش هم بر نیامد و کرکره ورزش بانوان هم پایین کشیده شد.
نکته تلخ این است که اینجای کار هم هیچ صدای اعتراضی از رییس هیأت فوتبال گیلان بلند نشد که چرا دو قطب اصلی فوتبال را تعطیل میکنید؟ حق زنان و دختران گیلان زمین از پر طرفدارترین ورزش کشور را چه کسی میدهد؟ الماسخاله هیچ نگفت و سکوت کرد و تازه همین چند وقت پیش پوران واحدی نایب رییس کار بلد این ورزش را هم کنار گذاشت تا احتمالا دیگر صدای ناراحت کنندهای به گوشش نرسد!
این روزها بانوان ملوان با هزار زور و زحمت دوباره تیمداری را با همت بخش خصوصی شروع کردند و البته نتوانستند امسال اتفاق مهمی رقم بزنند و در فوتسال همچنان هیچ نمایندهای برای گیلان باقی نمانده است.
فوتبال ساحلی و فوتسال هم نداریم!
وضعیت فوتبال ساحلی هم همان تراژدی است که اول گفتیم و استانی که زمانی با داشتن چهار تیم قطب نخست کشور بود حالا فقط یک تیم دارد به نام شاهین خزر رودسر و سایر تیم هایش باطل شدند و از بین رفتند و درد وقتی بیشتر میشود که یادمان میافتد حاجی الماسخاله عضو هیأت رییسه کمیته فوتبال ساحلی فدراسیون است و یکی به ما جواب دهد که کدام کار اساسی را برای اعتلای فوتبال ساحلی انجام داد که چهار تیم لیگ برتریش شد یک تیم!
در تیمهای پایه بازهم یک ملوان داریم و یک سپیدرود که با چند باشگاه خصوصی کوچک با سیلی این چراغ را روشن نگه داشتهاند و برای گرفتن زمین و امکانات تمرین پوست شان کنده میشود و این در حالی است که بیشتر از یک دهه دو ورزشگاه عضدی و سردارجنگل اختیارش دست هیأت فوتبال بود.
فوتسال گیلان هم مدتهاست که به مزرعهای لم یزرع بدل شده است و کم کم همه یادشان رفته که در دههی شصت و هفتاد و در مسابقات جام رمضان چند هزار تماشاگر تمامی سالنهای رشت و انزلی و خمام و فومن و لاهیجان را پر میکردند و حالا با یک دستور شهردار غیر بومی پرونده تیم داری شهرداری رشت بسته میشود و بازهم رییس هیات فوتبال استان هیچ اعتراضی نمیکند و صدایی از او بیرون نمیآید.
وضعیت اسفناک کمیته آموزش مربیان و فوتبال پایه
گیلان در رده آموزش مربیان هم دچار رکود مطلق است و به جز تک ستارههایی که بر مبنای شایستگیهای فردی درخشیدهاند خبری از آن مربیان نامدار دهههای گذشته نیست و شرایط در ردههای پایه به همیناندازه وخیم است. استانی که مربیانی همچون صالح نیا، صومی، جهانپور، احمدزاده و فرهاد پورغلامی را داشت مدتهاست که از مربیان نامی تهی شده است و سال ماهی یکبار و چه شود که امثال علی نظرمحمدی و اشجاریها جرقه وار قد علم کنند.
در تیمهای پایه بازهم یک ملوان داریم و یک سپیدرود که با چند باشگاه خصوصی کوچک با سیلی این چراغ را روشن نگه داشتهاند و برای گرفتن زمین و امکانات تمرین پوست شان کنده میشود و این در حالی است که بیشتر از یک دهه دو ورزشگاه عضدی و سردارجنگل اختیارش دست هیأت فوتبال بود و از ۸ صبح تا قوتی که نفس در بدن بود برای مدارس فوتبالی که پولش به جیب هیأت میرفت مورد بهره مندی قرار میگرفت و البته نه کسی خروجی خاصی از این مدارس دید و نه خبری از ارایه بیلان مالی و سود سرشار هیأت فوتبال از این منبع بزرگ مالی شد.
ریاست مادام العمر گونه الماسخاله بر هیأت فوتبال
فوتبال گیلان در میان خیل همهی نداشته هایش یک داشته خیلی گل درشت دارد که خودش عامل اصلی اغلب نداشته هایش و عدم توانمندی فوتبال استان است و آن هم رییس مادام العمر هیأت فوتبالش است که بیش از ۱۰ سال بر این کرسی تکیه کرده است و شهریور دو سال پیش برای بار سوم در یک انتخابات پر حرف و حدیث که همچنان مشروعیتش مورد تردید است بر این صندلی تکیه زد و گویا حالا حالاها هم ادامه دار باشد این جلوس!
هیأت فوتبال الماسخاله دوست دارد همیشه در تیم برنده باشد و از ناکامی خوشش نمیآید و کاش میدانستد که سیاستگذاریهای اشتباهش در هیأت فوتبال – که تازه اگر وجود داشته باشد -، خودش عامل اصلی پسرفت فوتبال گیلان است. این نگاه بالا به پایینی که دارد و پشتش هیچ تدبیری نیست و منجر به نابودی استعدادهای فوتبال گیلان شده است.
ریاست الماسخاله بر هیأت فوتبال گیلان هرگز سودی برای فوتبال استان نداشته است و به جز حضور در دو کمیته کم اهمیت آموزش و فوتبال ساحلی در هیچ کدام از کارگروههای مهم فدراسیون فوتبال گیلانیها نقشی ندارند و هرگز عضو هیأت رییسه نشدند و هیچکسی نبود که در بزنگاههای حساس از حق تیمهای گیلانی دفاع کند و همیشه پیکان قضاوتها به ضرر فوتبال گیلان نشانه رفته است.
الماسخاله با چاق و چله کردن هیأت فوتبال و تعداد بالای حقوق بگیران و هزینه تراشی در حد یک اداره کل هرگز کارنامه شفافی از دوران ریاستش ارایه نکرده است. سپیدرود در دورانی که در حال صعود و بالا رفتن از پلههای فوتبال ایران بود فوتبالیها در هر برنامه زنده و ضبط شده و رسانههای مکتوب و مجازی با مصاحبههای آتشین حاجی الماس روبرو بودند که خود و هیأتش را عامل اصلی موفقیت این تیم معرفی میکرد و در هر دعوای مالکیتی یک سر ماجرا بود و همه جنگ و جدالش بر سر قدرت برای گرفتن مالکیتی سپیدرود از سرهنگ پورمحسن و بعد بیات و در ادامه دکتر تن زاده را در خاطر دارند اما کسی در این سه ساله سقوط سپیدرود به یاد ندارد که ایشان یک بار از مشکلات سپیدرود بگوید یا در تمرینات و مسابقههای این تیم حاضر شود و ملوان و داماش هم قصه همین است.
هیأت فوتبال الماسخاله دوست دارد همیشه در تیم برنده باشد و از ناکامی خوشش نمیآید و کاش میدانستد که سیاستگذاریهای اشتباهش در هیأت فوتبال – که تازه اگر وجود داشته باشد -، خودش عامل اصلی پسرفت فوتبال گیلان است. این نگاه بالا به پایینی که دارد و پشتش هیچ تدبیری نیست و منجر به نابودی استعدادهای فوتبال گیلان شده است. فوتبال در یکی از فوتبال خیزترین نقاط کشور با این مدیریت ضعیف و پرحرف و حدیث در هیأت فوتبالش بیمارست و شوربختانه طبیب حاذقی در برای مدوا دیده نمیشود، مگر اینکه با یک عمل جراحی برای نجاتش اقدام کنند!