یکی از مهمترین معیارها جهت سنجش درجه توسعه یافتگی یک کشور، میزان اهمیت و اعتباری است که آن کشور در ایجاد اشتغال و تولید اقتصادی به زنان میدهد.
وقتی از اشتغال و کارآفرینی زنان بحث میشود، اولین چیزی که به ذهن میآید تعداد زنان کارمند و معلم است، در حالی که بالاترین میزان اشتغال به زنان روستایی، خوداشتغال و کارآفرین اختصاص دارد.
با توجه به اینکه نیمی از کل جمعیت کشور را زنان تشکیل میدهند، عدم مشارکت زنان در فعالیتهای اقتصادی میتواند مشکلی بر سر راه توسعهی کشور تلقی شود. این درحالیست که ضرورت کارآفرینی زنان را باید با افزایش و گسترش فرصتهای شغلی بر مبنای خلاقیت و نبوغ آنها مهیا کرد. کارآفرینی زن و مرد نمی شناسد و در این بین طی سالهای اخیر زنان زیادی برای تثبیت جایگاه خود درعرصه کار آفرینی ورود کردند، علیرغم اینکه موانع زیادی بر سر راه آنها قرار داشت اما اکنون این افراد موفق شدهاند تا تفکرات منفی و پیشداورانه در مورد توانایی زنان را از میان بردارند.
شروع فعالیت با دستان خالی و نبود حمایت های دولتی کلید واژههای این زنان موفق در کار آفرینی شان بود. به سراغ چند بانوی کارآفرین گیلانی رفتیم و از آنها در خصوص فعالیت و موانع پیش روی شان پرسیدیم.
«آذرچهر آل بویه» هنرمند سفالگر و مدیر مجتمع گردشگری آذرچهر در منطقه سیاهکل در کیلومتر یک جاده دیلمان روستای مهربن است. او از نوجوانی با آموزش سفالگری و رشد دراین رشته هنری موفق شد یکی از جوانترین مربیان صنایع دستی استان در سفالگری باشد. فعالیت چند ساله او به عنوان مربی و حضور در نمایشگاههای عرضه مستقیم صنایع دستی، فرصتی برای او بود تا به فکر راهاندازی کسب و کار مستقل خود باشد. این فرصت از سال ۱۳۸۳ برای او با اجاره کارگاهی در منطقه گردشگری سیاهکل فراهم شد.
از سفالگری در فنی حرفه ای تا راه اندازی مجموعه گردشگری
«در نوجوانی به کار سفالگری علاقه مند شدم و از ۱۶ سالگی در کلاسهای فنی حرفهای ثبت نام کردم.» آلبویه با بیان این جمله، صحبتهایش را اینگونه ادامه میدهد: علاقهام به این هنر آنقدر زیاد بود که خیلی زود در این رشته پیشرفت کردم، بطوریکه طی سالهای ۷۹ تا ۸۱ ازسوی صنایع دستی بعنوان مربی سفالگری جذب شدم.
اما به طور حرفهای از سال ۱۳۸۳ سفالگری را کسب و کار حرفهای خودم انتخاب کردم و در این سال اولین کارگاه شخصی خودم را با اجاره کارگاهی از صنایع دستی در سیاهکل راهاندازی کردم.
این کارآفرین میگوید تنها وسیله امرار معاش اش در ابتدا تنها یک چرخ سفالگری بوده است: تنها دارایی من یک چرخ سفالگری بود که از مربیگری در صنایع دستی خریده بودم. بعد ازاینکه صنایع دستی در شرکت بازرگانی صنایع دستی ادغام شد من هم کارگاه خودم را که فقط یک کوره در آن نصب بود از سازمان اجاره و سفالگری را برای کسب درآمد شروع کردم. اولین تجربه حضور و عرضه تولیداتم هم در نمایشگاه تخصصی صنایع دستی بود که توانستم با فروش محصولات به یک شبکه ارتباطی خرید و فروش وصل شوم. در ابتدا سود کمی نصیبم شد که توانستم با آن هزینههای اولیه کارگاهم را پوشش بدهم.
سالهای گذشته همزمان ۱۲ نفر در کارگاهم همزمان مشغول به کار و آموزش بودند اما مشکلات اقتصادی آنقدر زیاد بود که بعد از مدتی از تعداد مخاطبان و متقاضیان سفالگری من کاسته شد و من به ناچار وارد شغل دومم شدم. البته هیچگاه سفالگری را رها نکردم.
کارآفرینی دردسرهای کوچک و بزرگی دارد که مهمترین آنها بی ثباتی است. وقتی از این زن کارآفرین میپرسم چگونه راه پیشرفت وی میسر شد؟ میگوید: ابتدا با خرید کارگاه از صنایع دستی و سپس خرید زمینی در مجاورت آن، به مرور کارگاهم را به مجموعه گردشگری تبدیل کردم. سالها طول کشید و حالا ۸ نفر در کنار من مشغولند. همچنین در مجموعهی گردشگری ام، محصولات سفالگری خودم را به صورت مستقیم در مقابل مشتری تولید وعرضه میکنم. این کار، در جذب مشتری بیشتر خیلی تاثیر گذار بوده و موجب شد هنرم در معرض دید گردشگران قرار بگیرد. بطوریکه از سال ۹۴ توانستم با فروش مستقیم و راهاندازی گالری، بخش تولید و فروش را به صورت ارتباط مستقیم با مشتری تبدیل کنم و به نوعی برند سفال خودم را در منطقه گردشگری سیاهکل ایجاد کردم.
وی ادامه میدهد: کسب و کارم آنقدر توسعه پیدا کرد که حالا همزمان با کارگاه در مجموعه گردشگری خودم، اقامتگاه و رستوران نیز راهاندازی کردم. این تصمیم موجب رونق کار و فعالیت هنریام شد. حتی برخی از گردشگران درهمین جا بعد از مشاهده آثارم، آموزش هم دریافت میکنند. مشتریان من نیز عمدتا توریستها وفروشندگان سفال از سایر شهرستانهای استان هستند.
استفاده از تسهیلات حمایتی صنایع دستی در بخش کار آفرینی بسیار سختگیرانه است. وامهای ارایه شده درحوزهی صنایع دستی باید با سود پایین باشد اما سختگیریهای زیادی از سوی بانکها برای پرداخت تسهیلات کم بهره ارایه میشود که موجب شده فعالان این بخش به کلی از دریافت وام منصرف شوند.
اما موانع پیش روی یک کارآفرین چیست؟ این بانوی خلاق به مرور میگوید: کسب و کارهای مشابه زیادی در منطقه سیاهکل و شهرستانهای همجوار وجود دارد. اما فقط کارگاه و کسب کار چند وجهی من موفق شد به برند سفالگری منطقه تبدیل شود.
با این وجود نبود منابع انسانی وعدم خلاقیت بزرگترین مانع در توسعه این کسب و کاراست. هر چند علاقه مندان زیادی برای آموزش به این مجموعه ورود میکنند اما باید انگیزه و میزانی خلاقیت و ذوق وسلیقه در افراد علاقه مند داشته باشد تا هنرجویان این حرفه را به عنوان کسب و کار خود برگزیند.
اما این شغل نیز مانند هر شغل دیگری همزمان با شبوع کرونا با مشکلات بسیاری مواجه شد: شیوع کرونا تاثیر زیادی در کاهش مشتریان و رکود فعالیت حرفهای ام داشت. همین حالا هم تحت تاثیر کرونا قرار داریم. چون صنایع دستی دغدغه و کالای مورد نیاز سبد خرید مردم نیست. به همین خاطر از میزان تولیدات من به دلیل کاهش تقاضا به شدت کاسته شده است. حتی در مواقعی همچون ابتدای شیوع کرونا در اواخر سال ۹۸ ، تولید کارگاه مدتی به طور کامل متوقف شد. اکنون نیز در هزینههای روزمره کارگاه و مجموعه گردشگری ماندهام و نیاز به حمایت سازمان گردشگری داریم.
به گفته وی تاکنون از هیچ حمایت دولتی برای رونق کسب و کار در این ایام برخوردار نبوده است: برای استفاده از تسهیلات حمایتی صنایع دستی خیلی سختگیری میکنند. چون وامهای ارایه شده با سود پایین هستند بانکها اذیت می کنند. آنقدر که موجب شده فعالان این بخش به کلی از دریافت وام منصرف شوند. ما فعالان صنایع دستی به حمایتهای بانکی با سود پایین نیازمندیم. اما بانکها اصلا تعامل ندارند.
وقتی زنها حامی هم میشوند
«زهره حکیمی» بانوی کارآفرین رحیم آبادی که سبزی خورد کردن و تهیه ترشیجات و فروش انواع صیفی جات را پیشه خود قرار داده هیچگاه گمان نمیکرد، آنقدر کسب و کارش رونق پیدا کند که بتواند بیش از ۵۰ زن سرپرست خانوار و دانشجو را زیر چتر حمایتیهای خود قرار دهد. هر چند که خود هیچگاه از حمایتهای دستگاههای دولتی و بانکها برخوردار نشد. با وی از شروع کارش و سختیهای که متحمل شد صحبت کردیم.
از کارگری در مزارع تا اشتغالزایی ۵۰ نفره
وی در پاسخ به این سوال که چگونه به فکرراه اندازی این فعالیت افتادید؟ میگوید: در سن جوانی با داشتن دو پسربچه از همسرم جدا شدم. یعنی شوهرم به خارج از کشور رفت. من ماندم با دو پسر بچه. به خانه پدرم برگشتم. از همان ابتدا به دلیل مشکلات معیشتی و مالی به ناچار در مزارع و باغات همسایهها شروع به کارگری کردم. آنقدر شرایط زندگی و معیشتی برایم سخت میگذشت که بارها به کمیته امداد مراجعه کردم. اما هر بار با این بهانه که باید شغلی برای خودم ایجاد کنم تا به من وام بدهند با دستان خالی به خانه پدرم برگشتم.
ابتدا به سراغ آرایشگری رفتم اما تعداد بالای سالنهای ارایشگری در منطقه زیاد بود و نتواستم در این شغل موفق باشم. بعد به پیشنهاد خواهرم به بهزیستی رفتیم. از آنجا هم دست خالی بازگشتیم. بعد ازمدتی خواهرم پیشنهاد سبزی خورد کردن برای همسایهها را به من داد. بعد از کمی پرس و جو با همه پسانداز و سرمایهام به مبلغ ۲۰۰ هزار تومان که از کارگری در مزارع داشتم و برای زمستان کنار گذاشته بودم توانستم یک دستگاه سه کیلویی سبزی خورد کن خریداری کنم. همان ابتدا فقط ۱۲۰ هزار تومان هزینه خرید دستگاه شد و از اینکه کل پسانداز زمستانم را صرف خرید آن دستگاه کردم خیلی اشک ریختم. اینکه چگونه زمستان را با دو کودک سپری کنم. از رحیم آباد تا محله گلدشت گریستم.
سال ۱۳۸۱ بود که اولین سفارش خودم را از خانواده و همسایهها گرفتم. در شروع کارم جا و مکان نداشتم. کارم را در حیاط خانه پدرشروع کردم. از آنجایی که در منطقه ما سبزی ترش واش محبوبیت زیادی دارد برای همین با زنان فامیل تماس میگرفتم و میگفتم اگر سبزی ترش واش دارید برایتان خورد میکنم. در ماههای سال اول فعالیتم، کسب و کارم شروع به سودهی کرد. آنقدر سفارش خورد کردن سبزی زیاد شد که ناچار بودم صبحهای زود کارم را شروع کنم و تا پاسی از شب روزانه ۱۰۰ کیلو سبزی را با یک دستگاه سه کیلویی خورد میکردم. کم کم پیاز و دیگر سبزیهای خورشتی و ترشیجات هم به کارم اضافه شدند.
بعد از مدتی احساس کردم خانوادهام ناراحت هستند چون رفت و آمد به خانه پدرم زیاد شده بود و هزینه آب وبرق خانه پدری زیاد شده بود. برای همین از پدرم خواستم انبار بزرگش را در اختیارم بگذارد. از آنجایی که دیگر درآمد داشتم برای انبار پدرم کنتور آب و برق خریدم . بعد از مدتی آنقدر سفارش کارم زیاد شده بود که گاهی فیوز کنتور برق میپرید.
اما آیا در سالهای گذشته همزمان با کار، افراد دیگری نیز به شغل تولید فرآوردههای غذایی مشغول بودند؟ پاسخ این سوال را خانم حکیمی اینگونه میدهد: آن زمان که من این شغل را انتخاب کردم فقط تعدادی از مددجویان بهزیستی زیر نظر اداره به این کار اشتغال داشتند. اما بعد از افزایش مشتریها، دیدم که در محله، برخی دیگر از خانمها این کار را شروع کردند. اصلا ناراحت نشدم. چون من مشتریان خاص خودم را داشتم و معتقد بودم خدا روزی رسان همه است. جالب اینکه همین حالا در شهر ما و در اطراف من، ۱۰۰ نفر دیگر هم در این شغل فعالیت دارند.
آیا در این مدت از حمایتهای دولتی استفاده کردید؟ وی پاسخ این سوال را اینگونه میدهد: خیلی در مضیقه هستم. هیچ حمایتی از من که برای بیش از ۵۰ نفر اشتغالزایی کردم انجام نشد. مسؤولین از استاندار تا رییس بانک و نماینده آمدند بازدید کردند و رفتند. در حال حاضر که نیاز دارم کارگاهم را توسعه بدهم و دستگاه جدید اضافه کنم به این بهانه که کارم جزو مشاغل خانگی محسوب میشود به من مجوز نمیدهند. این درحالیست که برای کارگاه جدیدم، زمینی در برخط جاده رودسر خریداری کردم و مزاحم کسی هم نیستم. اما مجوز نمیدهند.
فقط یک بارموفق شدم وام بگیرم. آنهم بعد از مدتی که همسایهها از من به دادگاه بخاطر سر و صدا شکایت کردند تصمیم گرفتم از کمیته امداد وام بگیرم تا بتوانم زمینی خریداری کنم و از خانه پدرم بروم.
این بانوی کارآفرین در مورد توسعهی کسب و کار خود توضیح میدهد: بعد از اینکه یک کارگاه کوچک اجاره کردم و تعداد دستگاههای سبزی خورد کن را افزایش دادم. کارم خیلی زیاد شده بود و به قدری سفارش داشتم که درعرض یکسال ۶ نفر نیرو اضافه کردم و خودم هم تا پاسی از شب کار میکردم تا بتوانم سفارش مشتری را جوابگو باشم. بعد از یکی دوسال دیگر موفق شدم زمینی ۳۰۰ متری خریداری کنم و یک خانه سه طبقه ساختم و کارگاهم را در طبقه همکف آن ایجاد کردم. در حال حاضر حدود ۵۰ نفر به طور مستقیم و کمتر از ۱۰ نفر نیزغیر مستقیم در کارگاه من فعالیت دارند و حتی دو پسرم نیز با من کار میکنند. پسر بزرگم که فوق لیسانس فیزیک دارد کار بازاریابی و حسابداری و پسر کوچکم که دانشجوست کارهای بانکی و بیرون بر را انجام میدهند.
وی در مورد مشتریان خود و اینکه چه کسانی هستند توضیح میدهد: از سراسر کشور مشتری دارم. از بندرعباس، کرج، تهران سفارش سبزی قورمه و سبزی ترش واش دارم. حتی در بندرعباس یکی از مغازه داران فقط سبزیهای من را عرضه میکند و در آن شهر حرف اول درعرضه سبزی محلی گیلان را میزنم. الان برند خودم را در کشور دارم.
خانم حکیمی در مورد تاثیر کرونا بر کسب و کارش میگوید: در زمستان ۹۸ به دلیل اینکه بیشتر زنان خانه دار کارگران من هستند، به مدت یک ماه فعالیتم را تعطیل کردم اما با ذخیره سازی سبزی که داشتم توانستم جوابگوی مشتریان باشم. خوشبختانه همزمان با کرونا خدمات من به مشتریان کاهش پیدا نکرد و حتی یک نفر را تعدیل نیرو نکردم. اما از سوی دیگر سعی میکنم همین سفارشات را با کیفیت عالی به مشتری تحویل بدهم. من معتقدم نباید به خاطر مشتری بیشتر، کیفیت کار را پایین بیاورم. حتی سعی میکنم از بهترین مواد اولیه محلی در سبزی و سایر صیفی جات استفاده کنم. من با سبزی خورد کنی شروع کردم و اکنون زیتون پرورده و انواع سبزیهای خام و صیفی جات، بادمجان، انواع ترشی و غذای گرم را به کارگاهم اضافه کردم.
کافه مزرعهای در فضای مجازی
گوهر یوسفزاده، فعال محیط زیست و فعال اجتماعی است. او همزمان با دغدغههای زیست محیطی، کسب و کار کوچکی را در فضای مجازی با فروش و عرضه تولیدات محلی زنان روستایی کار خود شروع کرد. او اکنون با کافه مزرعه، انواع سبزی، صیفی جات و برنج محلی تولید زنان روستایی گیلان را به سراسر کشورعرضه میکند. یوسف زاده که کسب و کارش را در روستای منگوده در حومه پیربازار آغاز کرده از مشکلات و چالشهای این کار به مرور می گوید.
کافه مزرعه بازار فروش تولیدات بانوان روستایی در فضای مجازی
چگونه شد که راه اندازی بازار مجازی برای تولیدات زنان روستایی به فکر شما رسید؟
وی در پاسخ به این سوال میگوید: کسب و کارم را با کافه مزرعه از حدود ۴ سال پیش شروع کردم. با این هدف که بتوانم برای زنان روستایی در زمینه تولید و فروش محصولات کشاورزی ایجاد اشتغال پایدار فراهم کنم. در شروع کار قصد داشتم به زنان روستایی بگویم که میتوان همراه با کار در زمینهای کشاورزی برای خود درآمدزایی دیگری هم از فروش تولیدات شان داشته باشند.
مشکلی که در کسب و کار ما وجود داشت اینکه تولیدات روستایی اغلب در بازارهای محلی عرضه میشوند فاقد بسته بندی هستند و اغلب خریداران با قیمتهای پایین این محصولات را خواهند. با عرضه تولیدات روستایی در فضای آنلاین دست واسطه ها و دلالان را فروش محصولات کشاورزی کوتاه کردیم.
مشکلی که در کسب و کار ما وجود داشت اینکه تولیدات روستایی اغلب در بازارهای محلی عرضه میشوند فاقد بسته بندی هستند و اغلب خریداران با قیمتهای پایین این محصولات را خواهند. با عرضه تولیدات روستایی در فضای آنلاین دست واسطه ها و دلالان را فروش محصولات کشاورزی کوتاه کردیم.
من از حدود ۲۰ سالگی با زنان روستایی ارتباط نزدیکی داشتم و قبل از آنهم در ارتباط با فروش محصولات تولیدی زنان روستایی فعالیت میکردم. بعد از مدتی این فکر به سرم زد تا محصولات آنها را که شامل انواع سبزیجات، رب، ترشی، صفیجات، ماست و دوغ محلی است را به صورت آنلاین و در فضای مجازی عرضه کنم.
این بانوی کارآفرین در مورد مشکلات کسب و کار فضای مجازی میگوید: معضلی که در کسب و کار ما وجود دارد اینست که تولیدات روستایی اغلب در بازارهای محلی عرضه میشوند فاقد بسته بندی اند و اغلب خریداران با قیمتهای پایین این محصولات را میخواهند. به این فکر افتادم که فروشمان را به صورت مستقیم و بدون واسطه و دلالی ادامه دهم. برای این کار و کوتاه کردن دست دلالها از فروش تولیدات روستایی زنان ابتدا از طریق تلگرام وارد فضای مجازی شدم و همزمان به روستاهای مختلف در رشت سرکشی کردم و از زنان کشاورز و خانه دار روستایی خواستم تولیدات شان را برای من ارسال کنند تا من آنها را در کافه مزرعه به فروش برسانم. بعد از مدتی به سراغ اینستاگرام رفتم و پیج کافه مزرعه را در این فضا نیز راهاندازی کردم.
همزمان در کلاسهای آنلاین در حوزه کسب و کار شرکت کردم. در این کلاسها دورههای چگونگی ارتباط گیری با مشتریان را آموختم. بعد از آن تلاش کردم حوزه فعالیت هایم را به روستاهای اطراف رشت هم گسترش دهم. بیشتر بانوانی که محصولات خود را در اختیارم میگذارند از بانوان سرپرست خانوارهستند.
وی در مورد مناطقی که کار و فعالیتش را تحت پوشش قرار دارد میگوید: بله. علاوه بر روستاها به اطراف رشت، روستاهای هندخاله، بیجارپس و روستاهای سمت انزلی هم سفارش فروش دارم. حتی در حال حاضر علاوه بر روستاهای اطراف شهرستان از سایر مناطق کشور از جمله چهارمحال و بختیاری و رودبار و گلستان هم محصول برای فروش سفارش گرفتم.
این بانوی کارآفرین در مورد سرمایه اولیه برای شروع کارش میگوید: ازسال ۹۷ بدون هیچ سرمایهای شروع کردم. در ابتدا تمام تلاشم را برای اعتماد سازی گذاشتم و بقدری در کارم موفق بودم که اکنون بسیاری از بانوان روستایی تولیدات خود را به صورت امانی در اختیارم میگذارند.
وی در مورد حمایتها و تسهیلات اشتغالزایی میگوید: من حتی در شروع کارم وسیله نقلیه نداشتم و با موتور به روستاها رفت و آمد میکردم. بعد به پیشنهاد دوستی در یک سایت حمایتی از کار آفرینان ثبت نام کردم که با حمایتهای آن گروه توانستم حدود ۴ میلیون تومان جمع آوری کنم و دوچرخهای خریداری کنم. کم کم با رونق کارم توانستم ماشین هم خریداری کنم.
این کسب و کار برایتان سود دهی داشت؟ یوسفزاده میگوید: نه آنچنان .چون همزمان در فعالیت دیگری مشغول هستم هنوز به سودهی و نقطه سر خط نرسیدم .
توضیح این بانوی کارآفرین در مورد تاثیر کرونا بر کسب و کارش چنین است: اوایل کرونا در سال ۹۸ خیلی از بانوان روستایی قادر نبودند سبزیهای خودشان را از روستا در شهر به فروش برسانند. خیلی تلاش کردم و توانستم با جلب اعتماد مشتریان، سبزیهای تولیدی بانوان را به فروش برسانم و البته سود خوبی هم داشتیم اما بیشترین محصولی که برایم سود دهی دارد فروش برنج محلی به دیگر استانهای کشور است.
در این چند سال به طور مستقیم ۱۲ تا ۱۳ نفر با من در فروش محصولات همکاری داشتند و تعداد ۳۰ نفر از بانوان روستایی نیز محصولات خود را برای فروش در اختیار من میگذارند.
وی در مورد فعالیت مشابه کسب و کار خود هم میگوید: وقتی کارم را در گیلان شروع کردم تعداد کمی از خانمها دراین کار بودند. همزمان از توسط صندوقهای تسهیلگری جهاد کشاورزی چند خانم دیگر نیز وارد این کار شده بودند. اما آقایانی هم میشناسم که مانند من به کار فروش محصولات کشاورزی از طریق فضای مجازی مشغول هستند در سایر شهرهای دیگر استان هم یکسری بانوان هستند که چنین فعالیتهایی را دنبال میکنند.
گوهر یوسفزاده در مورد اینکه توسعه در کسب و کار در فضای مجازی امکان پذیراست؟ میگوید: بله توسعه امکان پذیر است. خودم یک بار وام اشتغال خانگی گرفتم و قصد دارم در روستای خودمان کارگاهی ایجاد کنم و دستگاه صنعتی سبزی خردکنی و سبز خشکن کن در آنجا قرار بدهم که فقط خانمهای روستا در آن فعالیت داشته باشند. در حال حاضر نیز برای کارگاه، دستگاه سبزی خشک کن خریداری کردم.
وی در مورد مشکلات و موانع توسعه کسب و کار در فضای مجازی بیان میکند: ساختار بستهبندی محصولات کشاورزی ما کامل نیست. دراین بخش موفق شدم تعداد بیشتری از خانمها را درگیر و وارد کار کنم چون نیاز داریم که محصولات بسته بندی خوب و با کیفیت برای جلب نظر مشتریان عرضه کنیم. همچنین در فضای مجازی باید اعتماد سازی کنیم تا مشتریان ما افزایش پیدا کنند.
از سوی دیگر فروش محصولات کشاورزی با تناژ بالا و با قیمت پایینتر در استان مازندران یکی از چالشهای رونق کسب و کار من بوده. مشتریان بخصوص تهرانیها علاقهمند محصولات ارزان قیمت هستند و عنوان میکنند محصولات گیلان خیلی گران است . این مساله موجب شده بازار فروش من در تهران کم شود. در این سالها میزان اعتماد بانوان مناطق مختلف به کافه مزرعه آنقدر زیاد شده که خیلیها به ما مراجعه میکنند و تقاضای محصولات خانگی دارند. خوشبختانه کسب و کار من نه تنها در دوران کرونا نه تنها کاهش نداشته بلکه تعداد مشتریانم که عمدتا زنان جوان، دانشجویان و خانمهای پیر هستند نیز بیشتر شده است.
دوخت و دوز به سبک اقوام ایرانی
«زهرا همتی» اهل روستای سراوان رشت است. او که در نوجوانی بنا به درخواست خانواده راهی رشته تجربی و درنهایت سر از رشته پرستاری درآورد بعد از مدتی بیکاری ، ترجیح داد آینده شغلی خود را در پیشه و اشتغال مادر و عمه اش جستجو کند. او ابتدا به خیاطی لباس های محلی روی آورد و سپس علاقه مندی خود را در دوخت و پژوهشگری لباسهای اقوام ایرانی دید. ازاینرو تصمیم گرفت به سمت پژوهشهای تاریخی از لباس اقوام ایرانی برود. همتی در حال حاضر در دوران کرونا به تنهایی در حال نمونه دوزی لباسهای اقوام ایرانی برای راه اندازی موزه لباسهای سنتی و تاریخی خود در کارگاهش در روستای تکرم شفت است.
از پرستاری تا پژوهشگری و دوخت لباس اقوام
وی در مورد علاقه خود به تولید لباسهای اقوام میگوید: من در یک خانه روستایی در سراوان بزرگ شدم. مادر و عمهام هر دو خیاط بودند و بیشتر درآمد مادرم از قبال خیاطی بود. آن زمان که در خانوادهها تب کنکور و انتخاب رشته های ریاضی و تجربی داشتند، به اصرار خانواده وارد رشته تجربی دبیرستان شدم و بعد از آن در دانشگاه رشته پرستاری را انتخاب کردم.
بعد از پایان دانشگاه و بی علاقگی به پرستاری و مدتی بیکاری به این فکر افتادم که از مهارتم در خیاطی که از مادر آموخته بودم استفاده کنم. از سال ۷۶ بود که رسما خیاطی را به عنوان شغل شروع کردم. اما از سال ۸۷ بود که مشخصا به دلیل مهارتم درزمینه دوخت لباسهای محلی و سنتی استان ورود کردم.
در پی یکسری اتفاقات به دوخت لباسهای محلی روی آوردم و چون نیاز داشتم در این بخش پیشرفت کنم وارد آموزشگاه دوخت لباسهای محلی شدم. در آن آموزشگاه قرار شد دوخت لباسهای محلی گیلان آزمون نهایی ما باشد. به این منظور شروع کردم به مطالعه در مورد لباسهای محلی استان گیلان و در جستجوی خودم با دریای بیکرانی از انواع لباسهای محلی مواجه شدم .
چگونه شد که از لباس محلی گیلان به لباس اقوام ایرانی و راه اندازی موزه رسیدید؟ این بانوی کارآفرین توضیح میدهد: همزمان که در کارگاهم به دوخت انواع لباسهای محلی گیلان مشغول بودم اما به دلیل علاقه ام پژوهشها و مطالعاتی در مورد انواع لباس تاریخی و اقوام ایرانی انجام دادم. به دلیل اینکه جمع آوری اطلاعات و نمونهها از لباس اقوام تاریخی سخت بود از سال ۸۶ به فکر راهاندازی موزهی لباس اقوام افتادم. اما عدم دریافت مجوز و نداشتن مکان مناسب تا سال ۹۶، شرایط برایم مهیا نشد.
بارها به میراث فرهنگی و ارشاد اسلامی و شهرداری برای دریافت مجوز مراجعه کردم اما موفق نمیشدم تا اینکه در سال ۹۸ شرایط برای من مهیا شد وتوانستم با خریداری زمینی در روستای تکرم شفت، کارگاه دوخت لباس محلی خودم را در آنجا راهاندازی کنم. به دلیل تعطیلی کارگاه، فرصت کردم برای طراحی و دوخت لباس اقوام ، آثار مورد نیازم را آماده کنم اما فعلا تا پایان کرونا موزه را راه اندازی نمیکنم.
وی در مورد سرمایه گذاری اولیهاش توضیح میدهد: پیش از راهاندازی موزه و کارگاه خیاطی از دوخت خیاطی پساندازی داشتم اما کلا سرمایه گذاری کلانی انجام ندادم. چون به یکباره وارد این شغل نشدم و آرام آرام پلههای رشد و موفقیت در دوخت لباس محلی و اقوام را طی کردم.
این بانو در کنار خیاطی کسب و کار دیگری را هم دنبال میکند: در مدت اخیر صرفا به خیاطی لباسهای محلی و طراحی لباس اقوام برای موزه اکتفا نکردم. من اولین کسی بودم که آتلیه عکاسی با لباسهای محلی را در سال ۸۷ در ماسوله افتتاح کردم. وقتی وارد این کار شدم مشتریهای زیادی داشتم و توانستم مقداری پسانداز کنم و تعداد دیگری آتلیه در سایر مناطق استان راهاندازی کنم.
پژوهشگر لباس اقوام استان: لباس پدیده پویایی است و نمیتوان گفت صد در صد لباسی که دوخته شده همان لباس محلی گذشته است لذا من با انجام پژوهش تلاش خودم را در دوخت لباس محلی به نزدیکترین حالت گذشته اش قرار داده ام. همچنین ماموریت من در راه اندازی موزه بر این است که به اطلاع مردم برسانم چقدر لباسهای ما با واقعیت و اشیای گذشته نزدیک است.
وی ادامه میدهد: از وقتی در سال ۸۷ کارم را شروع کردم تا به امروز برای ۲۳ نفر اشتغالزایی کردم. و بطورغیر مستقیم هم فقط در شهر ماسوله ۱۶ آتلیه عکاسی دارم که در هر کدام حدود ۴ نفر مشغول به فعالیت هستند و از گردشگران با لباس محلی استان عکاسی میکنیم.
به گفته خانم همتی، درحال حاضر افراد زیادی در شغل عکاسی با لباس محلی حضور دارند. حتی منشا فعالیت خود را از ماسوله بیان میکنند اما هیچ اسمی از من نمیبرند. در بخش دوخت و دوز لباس محلی نیز هیچگاه قصدم انحصاری کردن فعالیتم نبود و تاکنون آموزشهای زیادی به علاقه مندان دوخت لباسهای محلی ارایه کردهام و حتی اگر میراث فرهنگی وصنایع دستی تقاضا کند حاضرم نحوه صحیح و اصولی دوخت محلی را آموزش دهم.
در پژوهشهای خود از لباس اقوام و محلی گیلان چه هدفی دنبال میکنید؟ پاسخ این فعال کارآفرین چنین است: شاید سایر همکاران من بر اساس متد روز لباس محلی بدوزند اما به عقیده من لباس پدیده پویایی است و نمیتوان گفت صد در صد لباسی که دوخته شده همان لباس محلی گذشته است لذا من با انجام پژوهش تلاش خودم را در دوخت لباس محلی به نزدیکترین حالت گذشته اش قرار داده ام. همچنین ماموریت من در راهاندازی موزه بر این است که به اطلاع مردم برسانم چقدر لباسهای ما با واقعیت و اشیای گذشته نزدیک است. متأسفانه اینجا یک سری اتفاقات میافتد و برخی میآیند بر اساس سلیقه خود لباس محلی سفارش میدهند و اسم آن را لباس محلی میگذارند. تلاش من در راهاندازی موزه آگاهی بخشی و ارایه لباس محلی بر اساس اصول اولیه اش خواهد بود.
وی در مورد تاثیر شیوع کرونا بر کسب و کار خود میگوید: در تمام دنیا بیشترین آسیب را مشاغل گردشگری از کرونا دیدند. من هم از ابتدای شیوع کرونا، کلیه آتلیههای عکاسی را در ماسوله تعطیل کردم. هر چند که برخی دیگر هنوز فعالیت میکنند اما من صلاح ندیدم که در این شرایط آتلیه عکاسی را باز نگاه دارم. در حال حاضر که موزه من راهاندازی نشده و بخاطر کرونا نمایشگاه کارگاهم را تعطیل کردم فقط در بخش آموزش و نمونه دوزی لباس برای موزه فعالیت دارم.
اما باید بگویم که درآمد من از نیروی انسانی و درآمد زایی صفر شده است. حتی اگر فعالیت خودم را در کارگاه از سر بگیرم به دلیل بحرانهای اقتصادی، تقاضا برای لباس محلی و صنایع دستی از سبد خانوارها حذف شده است. پیش ازآن مشتریان من مدارس، مهدکودکها و علاقه مندان خارج از کشور ف گروههای موسیقی و تاتر بودند.
فکر میکنید برای کسب و کار شما امکان توسعه وجود دارد؟ پاسخ همتی به این سوال چنین بود: صد درصد امکان توسعه وجود دارد. بعد از کرونا وضعیت برای من خیلی تغییر میکند. تصمیم دارم همزمان با دوخت لباسهای محلی در بخش نساجی سنتی و استفاده از ابریشم در دوخت لباس ورود کنم. چون ما در بخش دوخت سنتی بیش از ۲۶۰ رشته دوزی در مناطق مختلف ایران داریم که هرکدام ابزار خاص خودشان را دارند. همچنین قصد دارم در طراحی و دوخت لباسهای سنتی از الیاف گیاهی و طبیعی بهره گیری کنم و پارچههای لباسهایم را با ماشینهای سنتی قدیمی مانند دستگاه چادر شب بافی تا حد ممکن ساده و خودم تولید کنم. تکراری نبودن جنس و نوع طراحی پارچههای سنتی یکی از اهداف و برنامههای من در دوخت لباسهای محلی من خواهد بود.