آن سوی دیوارهای دانشگاه

ضرورت پیوند بین نخبگان و جامعه؛

0 12

در جامعه امروز ما، نخبگان دانشگاهی در وضعیتی پیچیده و متناقض گرفتار شده‌اند؛ از یک سو، در دانشگاه و میان مقالات و پژوهش‌های پیچیده غرق شده‌اند و از سویی دیگر، از آن‌ها انتظار می‌رود نقش قهرمانان فکری جامعه را ایفا کنند و جواب‌های حاضر آماده‌ای برای مسائل روزمره در آستین‌شان داشته باشند. این وضعیت دوگانه، فشار زیادی بر دوش آنها می‌نهد و شرایطشان را برای ارتباط با حوزه عمومی دشوارتر می‌کند.

برای درک این وضعیت، بهتر است ابتدا به دنیای علمی آن‌ها نگاهی بیندازیم؛ در این دنیا، ارزش یک پژوهش در این فضا بر اساس تعداد ارجاعات، رتبه مجلات و فصلنامه ها و تأییدیه‌های دانشگاهی تعیین می‌شود، نه میزان کارآمدی برای زندگی روزمره مردم.

این ساختار باعث می‌شود نخبگان، ناخواسته در دنیای خودشان زندانی شوند، از این رو که اعتبار علمی‌شان وابسته به پیروی از همین معیارهاست. با این حال، نباید تصور کنیم که همه‌ی نخبگان این انزوای تحمیلی را به‌عنوان بخشی از زندگی‌شان پذیرفته‌اند؛ برخی از آن‌ها همچنان مشتاق‌اند تا دانش خود را با سایر افراد جامعه به اشتراک بگذارند و شیوه‌هایی را نیز برای تحقق این هدف بر می‌گزینند.

شبکه‌های اجتماعی یکی از این شیوه‌هاست، اما این تمام ماجرا نیست. به نظر می‌رسد حضور در شبکه‌های اجتماعی ساده‌ترین و سریع‌ترین راه برای ارتباط با مردم باشد، ولی واقعیت این است که این حضور گاهی بیش از آن‌که حقیقی باشد، شبیه به یک ویترین به نظر می‌رسد.

در این فضا، نخبگان با چالشی بزرگ مواجه می‌شوند؛ آنها چگونه باید مفاهیم دشوار و پیچیده علمی را به زبانی ساده و جذاب بیان کنند که برای عموم مردم قابل‌فهم باشد؟ در این وضعیت، بسیاری از آن‌ها تلاش می‌کنند که ساده‌تر بنویسند، تحلیل‌های کوتاه و قابل‌فهم ارائه دهند و به زبانی سخن بگویند که عامه مردم بتواند درک کنند. اما گاهی انجام این کار ساده نیست؛ علمی که با زبان تخصصی پیوند خورده، به سادگی به زبانی همه‌فهم تبدیل نمی‌شود.

علاوه بر این، تمرکز بر مسائل حساس اجتماعی و سیاسی، خطرات زیادی را به همراه دارد. در کشورهایی با محدودیت‌های سیاسی، پرداختن به برخی مسائل می‌تواند پیامدهای ناخوشایند امنیتی را برای نخبگان به بار آورد.

به همین دلیل، نخبگان گاهی ترجیح می‌دهند که در مسائلی که به قیمت از دست دادن منزلت شغلی یا حتی امنیت‌ جسمی و روحیشان تمام می‌شود، دخالت نکنند. در این شرایط، به آن‌ها انگ «بی‌تفاوتی» یا «وسط بازی» زده می‌شود، اما در بسیاری موارد، این بی‌اعتنایی خودخواسته، را می‌توان کنشی مقاومتی تعبیر کرد که از شرایط محیطی و فشارهای اجتماعی و شخصی در جامعه سرچشمه می‌گیرد.

علاوه بر این، یکی از مسائل مهم دیگری که باید به آن توجه کرد، شیوه تربیت علمی و دانشگاهی نخبگان است. این شیوه تربیتی بیشتر بر تمرکز بر جزئیات، دقت و سخت‌گیری علمی تأکید می‌کند و به تدریج، آن‌ها را از نیازها و دغدغه‌های روزمره مردم دور می‌سازد.

این تفاوت‌ها در تربیت علمی باعث می‌شود که نخبگان به گونه‌ای تربیت شوند که اغلب بر روش‌های علمی تمرکز کنند تا گشودن باب گفتگو در زمینه مسائل عادی و روزمره. از این رو، زمانی که آن‌ها به مسائل عمومی می‌نگرند، گاهی آن را پیچیده‌تر از درک عامه مردم تحلیل و تفسیر می کنند که قابلیت کاربرد عمومی ندارد.

رقابت علمی و فشارهای روانی برای انتشار مقاله و افزایش اعتبار دانشگاهی، نیز مسئله حانز اهمیت دیگری است که بسیاری از نخبگان را به سمتی می‌برد تا ناگزیر از فضای عمومی و ارتباطات نزدیک با مردم دور ‌شوند. این وضعیت، شرایطی را رقم می‌زند تا آن‌ها غالباً به فعالیت‌های علمی درون‌دانشگاهی بپردازند تا ایجاد تعامل‌های بیرونی و گفتگوهای عمومی.

برای نخبگان دانشگاهی، هر مقاله و اثر علمی منتشرشده، به منزله یک قدم به سوی موفقیت شغلی و کسب امتیازات دانشگاهی بیشتر است و این شرایط فرصت کمتری را برای پرداختن به مسائل عمومی در اختیارشان قرار می‌دهد. این در حالی است که اگر ساختارهای دانشگاهی به گونه‌ای طراحی شوند که به جای تکیه بر تعداد مقالات و اعتبارهای علمی، به تأثیر اجتماعی و عمومی پژوهش‌ها اهمیت دهند، ما شاهد اثرگذاری نخبگان در حوزه عمومی و پیوند علم و جامعه خواهیم بود.

ناگفته نماند که ممکن است نحوه تعامل نخبگان دانشگاهی با حوزه عمومی نیز چندان برای مردم جذاب و مؤثر نباشد. بخش اعظم نخبگان به‌دلیل برخورداری از زبان علمی و دانشگاهی، کمتر به جنبه‌های داستانی، احساسی و ساده‌سازی مفاهیم برای مخاطب عام توجه می‌کنند.

در نتیجه، زمانی که به ساده‌سازی مسائل عمومی می‌پردازند، سبک گفتاری و نوشتاریشان برای بسیاری از مخاطبان، پیچیده و مبهم به نظر می‌رسد. این مسئله نخبگان را در معرض این نقد قرار می‌دهد که عملکردشان اغلب برای گروه خاصی از هم قطارانشان قابل‌فهم است، نه برای عموم مردم و آن‌ها به جای حضور و فعالیت در عرصه عمومی در کولونی‌های خود گرفتار شده‌اند.

همچنین، بسیاری از نخبگان دانشگاهی با این واقعیت مواجه‌اند که برای ورود به فضای عمومی، باید تا حدی از زبان آکادمیک و تخصصی خود فاصله بگیرند و به زبانی سخن بگویند که قابلیت فهم همگانی داشته باشد.

اما گذار از زبان علمی به زبان مردم، برای بسیاری از آن‌ها همچون گذر از جاده‌ای پرپیچ و خم است که ممکن است به خطر از دست دادن اعتبار علمی‌شان منجر ‌شود. در واقع، آن‌ها نگران‌اند که اگر بیش از حد ساده‌سازی کنند یا بخشی از مفاهیم علمی را فدای قابلیت فهم عمومی کنند، از منظر همکاران‌شان، به عنوان افرادی پوپولیست یا کم سواد درنظر گرفته می‌شوند.

این مسئله، نوعی محافظه‌کاری را در رفتار نخبگان ایجاد کرده و به تدریج باعث شده آن‌ها به گفت‌وگو با افرادی محدود در حلقه‌های بسته خود بسنده کنند. برخی از نخبگان بر این باورند که اگر بیش از حد به مخاطب عام نزدیک شوند، دانش‌شان به حراج گذاشته می‌شود و این باور، منجر به ایجاد فاصله‌ای ذهنی بین آنها و جامعه می‌شود و نخبگان را از برقراری پیوند واقعی با مردم باز می‌دارد.

این محافظه‌کاری نه تنها آن‌ها را در لاک خودشان فرو می‌برد، بلکه در نهایت مانع از آن می‌شود که صدای علم در جامعه طنین‌انداز شود. با همه این تفاسیر، برخی از نخبگان و کارشناسان دانشگاهی با وجود مشکلات و محدودیت‌های بسیار، همچنان به دنبال راهی هستند که در زندگی اجتماعی نقش مؤثری ایفا کنند و به مسائل حوزه عمومی پاسخ دهند.

با وجود این، به تغییراتی در ساختارهای علمی و فرهنگ عمومی نیاز است تا به آنها فرصت دهد که به‌جای تکیه بر معیارهای پیچیده دانشگاهی، به زبان مردم سخن بگویند و با دغدغه‌های جامعه همراه شوند. اگر چنین شود، شاید روزی نخبگان بتوانند پلی مستحکم میان دانشگاه و مردم بسازند و تأثیراتی عمیق‌تر و پایدارتر بر جامعه بگذارند.

همچنین، نباید فراموش کنیم که اتفاقات تازه‌ای نیز در حال وقوع است. نسل جدیدی از نخبگان در حال رشد هستند که به خوبی درک کرده‌اند که علم اگر پشت دیوارهای دانشگاه‌ها محصور بماند، از بین خواهد رفت.

نسل جدید نخبگان برآنند تا از زبان مردم برای بیان مفاهیم پیچیده  بهره بگیرند و از قلبمه سلمبه‌ گویی بپرهیزنند. آن‌ها در فضای آنلاین و شبکه‌های اجتماعی از توییتر تا اینستاگرام حضور دارند و تلاش می‌کنند تا مفاهیم علمی را به تجربه زیسته و زندگی روزمره پیوند بزنند.

در نهایت بار دیگر یادآور می‌شوم که مسئله صرفاً حضور نخبگان در شبکه‌های اجتماعی یا رسانه‌های عمومی نیست؛ بلکه موضوع درخور توجه، پیوند دانش علمی با جامعه است. نخبگان باید فضایی بیابند که در آن احساس امنیت کنند و به این باور برسند که مردم تشنه فهمیدن علم و استفاده از آن در زندگی روزمره‌شان هستند.

از سوی دیگر، جامعه نیز باید از نخبگان حمایت کند و به آن‌ها اعتماد دهد که تحلیل‌ها و دانش‌شان در مسیر تغییرات مثبت و پیشرفت اجتماعی قرار می‌گیرد. ناگفته نماند که نخبگان علمی، ظرفیت بالقوه‌ای برای ایجاد تغییرات مثبت در جامعه دارند، اما این ظرفیت، نیازمند حمایت و تغییر در ساختارهایی است که آن‌ها را به سمت ارتباط سازنده با مردم هدایت کنند و به تأثیرات اجتماعی آنها ارزش بیشتری دهند.

به عنوان سخن پایانی می‌توان گفت که گرچه مسئله پیوند نخبگان با حوزه عمومی مسئله‌ای چالش برانگیز است، اما امید است، به نقطه‌ای برسیم که در آن علم و دانش نه‌فقط برای خواص، بلکه برای همگان به ابزاری برای فهم جهان و بهبود زندگی تبدیل شود. در این وضعیت، نخبگان از جهان خویش خارج خواهند شد و علم نیز جایگاه حقیقی خود را در زندگی روزمره بازخواهد یافت.

 

* دانش آموخته دکتری جامعه شناسی فرهنگی

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.