در نظر بگیریم؛ در خلال ساخت پروژهای سینمایی به ناگهان کارگردان مجموعه تغییر و کارگردان دیگری جایگزین شود. کارگردان جایگزین باتوجه به سناریویی که از قبل در نظر گرفته شده، بایستی پروژه را پیش ببرد. قاعدتاً نباید با تغییر کارگردان در محتوای اصلی سناریو تغییری رقم بخورد.
اگر با مثالی ساده شهرداران شهرهایمان را همانند کارگردانان پروژههای سینمایی در نظر بگیریم، برنامهریزی شهری نیز حُکم سناریوی فیلمهای سینمایی را داشته که از پیش داستان شهر را باتوجهبه شاخصها و ابعاد هر شهر نوشته است.
وقتی برای شهری در سالها پیشتر سناریویی نوشته میشود و آن سناریو طبق پروژههای عملیاتی در طی سالها تعریف و اجرا شدهاند و از همه مهمتر بازخورد و مشارکت شهروندان شهر را در پی داشته است. نمیتوان آن را به کل نادیده گرفت و با سناریویی جدید برای شهر روایتهای جدید ساخت.
بازخورد و مشارکت شهروندان از سناریویی اجرا شده در شهر به استقبال مخاطبین از یک فیلم سینمایی شباهت دارد که کارگردان و شهردار خوب بایستی به بهترین شکل ممکن آن سناریو را در فیلم و یا شهر اجرا کنند تا مخاطبین و شهروندان با استقبال و مشارکت خودپذیرای آن سناریو باشند.
پروژه بازآفرینی شهر رشت همانند سناریوی آن فیلم سینمایی بوده که در شهر رشت تهیه و در سالهایی اجرا شد، اما به یکمرتبه با تغییر کارگردان (شهردار) سناریوی جدیدی برای این شهر نوشته شده که با داستان و روایتهای سابق رشت بسیار فاصله دارد.
اینجاست که نیاز برنامه جامع و یکپارچه راهبردی-عملیاتی در شهرها بسیار ضروری میشود. در واقع تأمین نیازهای شهروندان، تدبیر و تمهید برای توسعه شهر و اتخاذ تصمیماتی که مشکلات را در این شهر به حداقل برساند، نیازمند برنامهای جامع و یکپارچه بوده که مدیریت محلی در رأس اجرای عملیاتی آن عهدهدار طیف وسیع و گستردهای از فعالیتها است و این موضوع به تنهایی ضرورت تهیه و تدوین برنامههای بلندمدت، میانمدت و کوتاهمدت عملیاتی را در این سازمان بزرگ و تخصصی الزامی کرده است.
کلانشهر رشت در مرکز استان گیلان در دهه گذشته طبق سناریویی نوشته شده بهعنوان شهر پایلوت کشور در امر بازآفرینی شهری همت گمارد که امروزه رویکرد انسانمحوری از این سناریو خطخورده و سریعاً به سمت خودرو محوری انتقال رویه داده است.
اینها در شرایطی رقم خورده که طرحهای توسعه شهری و همچنین اسناد بالادست در شهر رشت از مجرایی دیگر تهیه و تدوین شده و علناً بخش ویژهای از این طرحهای در دست اجرا توسط مدیریت شهری با اسناد بالادست از جمله طرح جامع حملونقل و ترافیک همخوانی و انطباق ندارد.
این روزها در مرکز استان گیلان با رشتی مواجه هستیم که در گیرودار بازیابی مفهوم توسعه اسیر دست سیاستگذاریهایی شده که نهتنها در مسیر توسعه گام بر نمیدارد، بلکه کاملاً از نگاه توسعه محور فاصله داشته و به تعابیر روشنتر میتوان گفت: این رشت که مشاهده میکنیم، کاملاً ضد توسعه عمل میکند.
علیرغم اینکه نگاه و رویکرد شهرسازی در جهان و حتی برخی از کلانشهرهای کشور در دهههای متوالی دستخوش تغییراتی شده و دیگر همچون گذشته به احداث پل، بزرگراه، تونل و روگذر و زیرگذر و ازایندست موارد به چشم توسعه نگاه نمیکنند، اما مدیران شهری رشت احداث این گونه ادوات را با عینک توسعهای خویش میبینند و مادام سعی بر این دارند به شهروندان رشت بقبولانند که این شهر در مسیر توسعه است و ما پای کاریم.
اما کدام مسیر و کدام توسعه؟! اکنون مفهوم توسعه آنطور که مدیران این شهر تمایل به بازسازی معنایی آن دارند، از مفهوم اولیه بسیار فاصله داشته و مبتنی بر رویکردی منفصل از جریان توسعه در حال رقمخوردن است.
این بازسازی معنایی از توسعه تنها در خروجی عملکرد این دست مدیران شهری بازشناسی میشود و این رشت است که در این میان نهتنها درجا میزند؛ بلکه در مقایسه با رویکرد سابقش مسیر دیگری را آغاز کرده که جز به بنبست، راهی دیگر در انتظارش نخواهد بود.
امروز شاهد افتتاح روگذری بودهایم که تیرخلاصی بر پیکر حملونقل انبوه بَر این شهر وارد کرده است. مدیران شهری با قیچیکردن روبان افتتاح این پل بتنی که با توسعه معابر خودرویی، به رواج خودروها در این شهر دامن میزند، زندگی مردم مناطق حاشیه و پیرامونی این شهر را که در نبود سیستم حملونقل عمومی با مشکلات متعددی مواجهاند را از متن به حاشیه کشانده است.
بههرحال باید قبول کنیم مدیران شهری در رشت پیروزیهای چشمگیری نداشتهاند و این شهر همچون کودکی یتیم مستأصل از سرپرست میماند که در هر دوره با کارگردانیِ شهری از سناریوی توسعه دور میشود.
نظرات بسته شده است.