در رثای پروفسور بهرام عکاشه؛

مرثیه مردی که زمین را می‌فهمید

0 ۵۹

بهرام عکاشه در ۱۵ اردیبهشت ماه سال ۱۳۱۵ در مسجد سلیمان به دنیا آمد. پس از گذراندن دبستان تا کلاس ۱۱ در زادگاهش مشغول به تحصیل بود و برای ششم دبیرستان در رشته ریاضی به اهواز رفت. در خرداد ۱۳۳۴ با رتبه اول موفق به دریافت دیپلم ریاضی از دبیرستان دکتر حسابی اهواز شد.

 

در مهرماه همان سال تحصیل در رشته فیزیک دانشگاه تهران را آغاز نموده و پس از اخذ لیسانس در خرداد ماه سال ۱۳۳۸، مدتی به عنوان دستیار استاد حسین کشی افشار(مؤسس مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران-در سال ۱۳۳۶) فعالیت و در دی ماه همان سال (با توصیه دکتر کشی افشار و دکتر محمود حسابی که از اساتید او بودند)، به عنوان دانشجوی بورسیه مبادله‌ای عازم آلمان شد.

 

پیش از آن سه سال به طور شبانه در مدرسه البرز تهران، زبان آلمانی خوانده بود که این موضوع باعث تعجب پروفسور حسابی بود که چرا آلمانی را انتخاب کرده است. پس از گذراندن دوره‌های تخصصی زبان، در بهار ۱۳۳۹ مشغول به تحصیل فیزیک و ژئوفیزیک در دانشگاه صنعتی اشتوتگارت شده و دروس مقدماتی زلزله شناسی را نزد پروفسور هیلر (همکار سابق پروفسور گوتنبرگ رئیس موسسه ژئوفیزیک فرانکفورت و پروفسور اینشتن رئیس موسسه فیزیک در برلین) گذراند.

 

در موسسه لرزه نگاری اشتوتگارت تجزیه و تحلیل و کارهای عملی زلزله‌شناسی را یاد گرفت که در ایران کاربرد داشته باشد. عکاشه با بازنشسته شدن پروفسور هیلر تحصیلات خود را نزد شاگرد ایشان پروفسور برگهمر در شهر فرانکفورت ادامه داده و فوق لیسانس و دکترای خود را با گذراندن دروس فیزیک، ژئوفیزیک، زمین‌شناسی و هواشناسی) به پایان رساند.

 

او در پاییز ۱۳۴۸ درجه دکترای ژئوفیزیک را اخذ نمود. ۶ سال برای تحصیل در فرانکفورت بود و پایگاه لرزه نگاری فرانکفورت را اداره می کرد. در این مرکز تجزیه و تحلیل داده‌ها را انجام و آنها را به مرکز جهانی ارسال می‌کرد.

 

زمانی که از آلمان به ایران بازگشت، زلزله‌شناسی را در دانشگاه تهران پایه‌گذاری کرد که بعدها لقب پدر زلزله‌شناسی ایران، به نام ایشان ثبت شد. دکتر عکاشه، از سال ۱۳۴۸ در موسسه ژئوفیزیک تهران شروع به فعالیت کرده و با توجه به اینکه ایران یک کشور زلزله‌خیز است بیشتر زمان ایشان به کارهای تحقیقاتی و پژوهشی این رشته گذشت و ساعات کمتری را در دانشگاه تهران تدریس کرد.

 

برای انجام و پیگیری پروژه‌های متعدد، ۳ مرتبه به آمریکا، یک بار به شمال آفریقا، چین، روسیه و ایتالیا و… سفر تحقیقاتی داشته و با انجام این تحقیقات و ارائه مقالات، در سال ۱۳۵۴ به مرتبه دانشیاری و  در سال ۶۴ به مرتبه استاد تمامی رسید. ایشان سال‌ها رئیس بخش زلزله‌شناسی موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران بودند و پس از ۳۰ سال فعالیت بازنشسته شدند.

 

در سال ۱۳۷۳ رشته ژئوفیزیک دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال را راه‌اندازی کرده و به مدت ۱۴ سال ریاست گروه ژئوفیزیک این واحد را بر عهده داشتند. در کارنامه کاری ایشان، سابقه ریاست دانشگاه علوم پایه این دانشگاه نیز ثبت شده است.  

 

در تاریخ علم کشور، از پروفسور بهرام عکاشه به عنوان پدر علم زلزله‌شناسی ایران و متخصص برجسته زلزله‌شناسی و زمین‌شناسی یاد می‌شود. او نخستین کسی بود که دانش ژئوفیزیک و زلزله‌شناسی را با استاندارهای جهانی به ایران آورد.

 

ایشان با این باور که دانش اگر در میان مردم رواج نیابد، عقیم می‌ماند، فعالیت‌های خود را از آزمایشگاه و کلاس به عرصه رسانه آورد. پروفسور عکاشه از نخستین چهره‌های دانشگاهی ایران بود که گفت‌و‌گو با رسانه‌ها را بخشی از وظیفه علمی خود می‌دانست و در تمام سال‌ها، با صراحت و جسارت علمی، نسبت به فاجعه احتمالی زلزله در ایران هشدار داد.

 

به طور ویژه ایشان، همواره نسبت به خطر وقوع زلزله مهیب در تهران هشدار داده‌ و با استناد به دلایلی، از طرفداران تغییر محل پایتخت به منظور به حداقل رساندن تلفات ناشی از زلزله احتمالی بودند. پروفسور عکاشه معتقد بودند که، ” آموزش خطرات زلزله باید از کودکستان آغاز و علاوه بر برگزاری مانور‌های مرتبط، واحد‌های درسی در همه مقاطع تحصیلی و دانشگاه‌ها ایجاد شوند.

 

ما وظیفه داریم این موضوع را نهادینه کنیم که حوادث زاییده دست خودمان است، نه زاییده آسمان.” از منظر عکاشه؛ ” آسیب‌پذیری ما در مقابل زلزله تقصیر سرنوشت نیست، این اعتقاد را که همه چیز به گردن سرنوشت است، باید از بین ببریم. باید باور کنیم که ما انسان‌ها با اشتباهاتمان حادثه‌سازیم. متاسفانه ما از واژه سرنوشت سوء استفاده و سلب مسئولیت می‌کنیم.”

 

ساخت و راه‌اندازی چندین پایگاه زلزله نگاری در جای جای ایران، مطالعات طیف طراحی ساختار رآکتور تحقیقاتی تهران، تحلیل و کنترل مقاومت ساختمان رآکتور تحقیقاتی سازمان انرژی اتمی ایران در برابر نیروی زلزله و …‌ از عناوین فعالیت‌های ایشان است.

 

همچنین از او یک کتاب تالیفی، چندین اثر ترجمه، ۱۰۰ مقاله داخلی و ۳۵ مقاله خارجی به جا مانده است. ایشان بعد از تشکیل «پایگاه موضوعی زلزله» در کتابخانه حسینیه ارشاد، بیش از ۳۰۰۰ جلد کتاب از کتابخانه شخصی خود را به این مجموعه هدیه کردند.

 

برای ما، که فرصت زیستن با او را داشتیم، بهرام عکاشه، نه یک نام، که یک مکتب بود. او در هر کلمه‌اش حکمتی داشت، در هر نگاهش درسِ زندگی و در هر سکوتش دریایی از معنا. سال‌ها در محرابِ علم به عبادت ایستاد و با زبان و قلمِ سحرآمیزش، اوراقِ تاریخِ دانش را زراندود کرد.

 

تحقیقاتش، نه فقط کلماتِ خشکِ علمی، که سرودِ دانایی بود. هر مقاله‌اش، نه یک نوشته، که یک انقلابِ خاموش در ذهنِ جویندگانِ حقیقت. ترجمه‌هایش معمولا با توضیحات و پاورقی‌های تکمیلی همراه بود تا به درک بهتر مفاهیم کمک کند. او به راستی «استاد» بود؛ نه آن استادی که فقط در کلاس درس می‌گفت، بلکه آن که در کوچه‌ پس‌کوچه‌های زندگی، دستِ ما را می‌گرفت و راهِ روشنِ فردا را نشانمان می‌داد.

 

پروفسور عکاشه، آموزگاری بود که دل به سوالت می سپرد و برایت با زبان تو، روایت می‌کرد. او فقط دانشمند نبود؛ انسان بود، آن هم از آن نوعِ نادر. انسانی بی‌ریا، در قاموسِ زندگی‌اش، «تکبر» جایی نداشت. با آن همه عزتِ علمی، چنان فروتن بود که گویی هرگز نمی‌دانست چه گنجی در سینه دارد. به قول حافظ:  

تو کز سرای طبیعت نمی‌روی بیرون             کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد

 

استاد عکاشه، از سرای طبیعت گذشت و به کوی طریقت رسید. او علم را با اخلاق و دانایی را با مروت درآمیخت. به باور عکاشه، “زلزله، زبان زمین است و وقتی زمین می‌لرزد، نه از درد که از نیاز سخن می‌گوید.”

 

خانواده‌اش از ایل‌های بزرگ بختیاری هستند و استقامت و صلابت مردمان کوهستان در وجود بهرام نهادینه بود. تمام وجودش عاشق ایران بود. نه فقط به عنوان یک جغرافیا، که به عنوان موجودی زنده. در سفرهای پژوهشی‌اش به نقاط مختلف کشور، با زمین سخن می‌گفت؛ در دامنه‌های زاگرس، با کوه‌ها هم‌دل می‌شد.

 

در کویر مرکزی، به سکوت زمین گوش می‌سپرد. در کرانه‌ی دریای خزر، با موج‌ها به راز و نیاز می‌پرداخت. او تأکید داشت: “ما روی موزه‌ای زنده زندگی می‌کنیم. هر سنگ، هر کوه و هر دشت داستانی دارد که باید شنیده شود.”

 

در پس آن چهره‌ی ماندگار علمی و نگاه ژرف، روحی شاعرانه و لطیف می‌تپید. دل به گیلان بسته بود. می‌گفت: “در گیلان، زمین لبخند می‌زند.” از تماشای رقص مه بر شالیزارها، آواز باران بر پشت بام‌های سفالی، هم‌آوازی موج و ماسه در کناره‌های دریای خزر لذت می‌برد.

 

این عشق در کارهایش هم تأثیر گذاشته بود؛ تحقیقاتش درباره‌ی زلزله‌های شمال ایران آمیخته‌ای بود از دقت علمی و عشق شاعرانه. بارها می‌گفت: “در گیلان زمین را می‌توان شنید؛ وقتی باران با برگ‌های جنگل نجوا می‌کند.”

 

نگاهش به علم، نگاهی انسانی و فلسفی بود. اعتقاد داشت: “علم نباید انسان را از طبیعت جدا کند. ما بخشی از این زمینیم. وقتی زمین می‌لرزد، این فقط یک پدیده‌ی فیزیکی نیست؛ این گفتگویی است بین ما و سیاره‌ زمین.” بهرام عکاشه برای ما و البته شاگردانش فقط معلم علم نبود؛ استاد زندگی بود.

 

“با زمین مهربان باش؛ آنچه می‌دهد از آنچه می‌گیرد بسیار کمتر است.” “علم بدون اخلاق، شمشیری ست در دست کودک”. “هرگز از پرسیدن ‘چرا’ دست برندار؛ حتی اگر تمام ‘چگونه’ها را بدان.” “عاشق زادگاهت باش ؛ ریشه‌های محکم، پرواز را ممکن می‌کنند.”

 

استاد رفت، در حالیکه یادش در دل کوه‌های بختیاری زنده است، نامش در تاریخ علم ایران جاودانه است، روحش در شالیزارهای گیلان جاری است و اندیشه‌اش همچون زلزله‌ای خردمندانه، ذهن‌ها را می‌لرزاند.

 

با مرگ، پروفسور به خاک پیوسته است. به همان زمینی که یک عمر عاشقانه مطالعه‌اش کرد و به صدای لرزه‌هایش گوش سپرد. به همان خاکی که بخشی از وجودش بود. اما او که همیشه می‌گفت “انسان‌ها نمی‌میرند، فقط شکل وجودشان تغییر می‌کند”.

 

استاد در هر مقاله‌ای که از او باقی مانده، در هر شاگردی که پرورش داده، در هر لرزه‌ای که پیش‌بینی می‌شود و در هر نگاه علمی‌ای که با عشق به میهن آمیخته است، با ماست. خدایا، او را که یک عمر مترجم زبان زمین بود، امروز با زبان رحمتت مخاطب قرار ده.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.