دکتر فیاض زاهد: فضای مجازی ِ بی‌رحم امروز، نتیجه‌ی سانسور است

0 956

دکتر «فیاض زاهد»، نویسنده‌ی کتاب عصر طلایی مطبوعات در ایران با اعتقاد بر اینکه روزنامه بازتابی است از آنچه که در دل جامعه می‌گذرد، می‌گوید: چیزی که ما از روزنامه نگاری یاد گرفتیم این است که چطور بنویسیم تا دستگیر نشویم! تا سوء تفاهم بوجود نیاید. چون بین قدرت روزنامه نگاری و قدرت دولت رابطه منفی وجود دارد. وی که ۱۵ بهمن ماه در نشستی با عنوان «دیروز، امروز و فردا» که از سوی سازمان اسناد و کتابخانه ملی استان در تالار شهر رشت برگزار شده بود، بیان کرد: در تحلیل ساختار و تغییرات اجتماعی در تاریخ معاصر ایران باید فقد تداوم تاریخی و نبود طبقه را مورد مطالعه بیشتر قرار داد.

دولت قوی، روزنامه‌ی قوی

وی می‌گوید: هرگاه در ایران دولت‌ها خیلی قوی بودند، روزنامه ها خیلی ضعیف بودند و هرگاه دولت ها ضعیف بودند روزنامه ها قدرتمند بودند. اما دو استثنا وجود داشت، یکی در دوره‌ی دکترمحمد مصدق و دیگری در دوره‌ی سید محمد خاتمی که دولت‌ها قدرتمند بودند اما روزنامه‌ها نیز امکان فعالیت و تنفس داشتند و می‌توانستند تیتر بزنند و گزارشات تحلیلی خوبی بنویسند.

این استاد دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکزی نبود روزنامه نگاری تحقیقی در ایران را یک نقص شمرده و می‌افزاید: در دنیا اینطور نیست که فقط به چند خبرگزاری داخلی و خارجی اکتفا شده و مطالب از آنجا برداشته و دوباره چاپ شود، بلکه با پروراندن یک سوژه گزارش تحقیقی و خواندنی تهیه می شود.

وی با تاکید بر اینکه اگر مطبوعات داخلی تقویت شود به نفع ثبات و امنیت کشور است، اضافه می کند: بین فشارها و ناکامی‌های اجتماعی و روزنامه‌ نگاری رابطه‌ی مستقیم وجود دارد. از سوی دیگر با بسته شدن روزنامه معمولا حدود دویست نفر بیکار می شوند. بعضی از روزنامه نگاران برجسته ما الان کشاورز شده اند. تعدادی مهاجرت کرده اند. برخی اصلا روزنامه نگاری را کنار گذاشتند. لذا امنیت شغلی به این معنی است که باید بدانند روزنامه نگار اگر تیتری می زند و سرمقاله و گزارشی می‌نویسد قصد تعارض ندارد.

گفت و گو نکردن  

نویسنده‌ی کتاب مدیریت رسانه در بحران های بین المللی ادامه می‌دهد: متاسفانه هیچگاه یاد نگرفتیم گفت و گو کنیم و به جای آن یک فضای مجازی بی‌رحم ساختیم که به هیچکس رحم نمی‌کند. هر روز یکی را می‌زنند و هیچ چارچوب اخلاقی را رعایت نمی‌کنند. اینقدر جامعه دچار نفرت، ناتوانی و خستگی است که از زمین خوردن آدم‌ها خوشحال می‌شود. ولی اینها نه در نتیجه غرب زدگی است و نه چیز دیگر، بلکه نتیجه سانسور است و در نتیجه بستن سنگ و رها کردن سگ‌ها است  که هرگاه جامعه به جایی برسد که به فرمایش امیرالمومنین اراذل بر افاضل تقدم پیدا کنند یک آنومی اجتماعی ایجاد می‌شود.

انکار میراث گذشته

دکتر زاهد با بیان اینکه تاریخ ایران را باید به دو دوره ایران پیش از مشروطه و ایران پس از مشروطه تقسیم کرد می‌گوید: مشروطه باعث شد تغییرات عمیق اجتماعی ایجاد بشود. بزرگترین تغییر، پیدایش طبقه تجار و بازرگانان بود که در واقع نماینده خرده بورژوازی در ایران هستند. تا قبل از مشروطه بازرگانان و تجار به عنوان یک طبقه به حساب نمی‌آمدند چون از آنها تعبیر به نوکیسه می‌شد که به لحاظ خونی نیز اصالت خاصی نداشتند و زمین‌دار هم نبودند چون این دو چیز شاخصه مشروعیت بود. ولی در مشروطه به‌عنوان یک گروه تاثیرگذار به حساب آمدند. در تاریخ تحول اجتماعی در ایران با فقدان تداوم روبرو هستیم. چون هرکسی به قدرت رسیده تصمیم گرفته «چرخ» را از نو بسازد و هیچ فرقی هم بین افرادی که در راس قدرت در دوره‌های مختلف مانند صفویه، قاجار، پهلوی یا جمهوری اسلامی قرار گرفتند نداشتند. یعنی هر کس آمده سعی کرده میراث گذشته را انکار کند و سعی کند تمدن جدیدی بسازد، که در واقع این خود اشتباه بوده است.

عدم پیوند با گذشته

نویسنده‍ی کتاب جامعه و بازار در عصر ناصری با اشاره به اینکه منافع است که روابط را تحلیل می‌کند می گوید: ما در ابتدای تاریخ معاصرمان دو مشکل داشتیم. اول اینکه با گذشته پیوند نداشتیم و همه‌ی دولت‌ها آمدند از اول شروع کردند و پس از انقلاب این کار به‌طور وحشتناک‌تری انجام شد. همان طبقه و خرده بورژوازی یا سرمایه‌داری وابسته، خود ما نسل ما، حتی چپ‌ها که به بچه مذهبی‌ها اینها را یاد دادند یعنی آن‌قدر که مارکسیست‌ها در این موضوع مقصر هستند بچه مذهبی‌ها مقصر نیستند چون بچه مذهبی‌ها این‌ها را بلد نبودند و این‌ها را بچه‌های چپ می‌دانستند. مثلا دشمنی با سرمایه، دشمنی با طبقه، جامعه بی‌طبقه توحیدی، مبارزه برای جامعه ضد امپریالیستی، مبارزه برای الگو گرفتن از ویتنام و شعارهای دهان پر کن و الی آخر.

وی ادامه داد: به قول دکتر پرویز خانلری که می‌گفت: دانشجویان من تاریخ ویتنام و چین و کوبا را بهتر از تاریخ طبری و بیهقی و شاهنامه فردوسی می‌دانند. پس ما به دست خودمان، طبقه مولد سرمایه آفرین را نیز گذاشتیم کنار، اموالشان را مصادره کردیم، هتل‌ها، بانک ها، خودروسازی ها را مصادره کردیم و یک بلبشوی وحشتناک اقتصادی درست کردیم و بعد گفتیم از اول شروع کنیم که هنوز تداوم این شروع را دارید می‌بینید و هنوز هم از نظر تداوم تاریخی مشکل داریم. چون طبقات ما طبقات اصیلی نبوده و نوکیسه، خصولتی بودند و به واسطه رانت سیاسی توانسته بودند ثروت جمع کنند جامعه در برابر آنها گارد داشت و به محض اینکه فرصت پیدا می‌کرد از آنها خلع ثروت و خلع مشروعیت می‌کرد. و دوباره ما یک چرخه جدیدی را آغاز می‌کردیم تا ببینیم چه کسی دوباره الان متولی این رانت‌ها و موقعیت‌های ویژه است.

اتفاق پارادوکسیکال

نویسنده‌ی کتاب دولت و انقلاب اضافه می کند: بعد از مشروطه تبیین اجتماعی هم شکل گرفت و یکی از مهمترین اتفاق مساله زنان بوده است. رضا شاه پهلوی، با پدیده کشف حجاب چند هدف را دنبال می‌کرد. وقتی نیروی اجتماعی زن آزاد شد، علما، مذهبیون و مراجع با واقعیتی روبرو شدند یعنی یک مساله ایجاد و تلاش شد برای این مساله راه حل پیدا کنند که البته یک گام به جلو بود. این اتفاق در انقلاب اسلامی شدیدتر تکرار شد. چون همان مرجع بزرگ که در ۱۵ خرداد ۴۲ مخالف رای دادن بانوان بود در سال ۵۷، زنان را پیشگام انقلاب برشمرد و گفت از دامن زن، مرد به معراج می‌رسد و به آن ها حق رای داد و امکان مشارکت سیاسی در حوزه‌های مختلف را داد.

زاهد ادامه داد: اتفاقی که در کشور افتاد که اتفاق پارادوکسیکال از منظر آکادامیک و منظر اجتماعی بود، زن‌ها در تحولات پس از انقلاب بالاترین میزان ورود به دانشگاه را دارند و از طرفی بخش نیروی محافظه‌کار اجتماعی تلاش می‌کند با تصویب قوانینی آنها را از عرصه اجتماعی برگرداند به خانه. یعنی این دو عنصر و این دو رقابت را همزمان در صحنه اجتماعی کشور می‌بینید. مثلا وقتی قوانین را در دوره هشت ساله آقای احمدی نژاد نگاه کنیم چون نگرش محافظه‌کارانه ی شبه بنیادگرا بر آن ها حاکم بود تلاش می کردند که زن ها مجدد برگردند به خانه هایشان. از طرف دیگر پتانسیلی که در درون جریان انقلاب ایران وجود داشت تلاش می کرد به شکلی راه را برای حضور زنان در عرصه های اجتماعی فراهم بکند.

اندام واره سرطانی

وی اضافه می کند: اتفاق دیگری که از نظر اجتماعی در ایران افتاد و قابل مطالعه است و در سال ۵۷ تکرار شد غلبه حاشیه بر متن بوده است. این موضوع باعث شد همراه با انقلاب ۵۷ فقدان تداوم و نبودن طبقه اصیل تشدید شود و سنت شهری در ایران مجدد به حاشیه رفت. بنابراین تا این نیروی جدید بتواند کار را یاد بگیرد، آثار بسیار سنگینی بر کشور تحمیل شد و از نظر اجتماعی آن انطباق لازم ایجاد نشد و ما با سرطان های مختلفی درگیر شدیم مانند بی‌اعتمادی، ناکارآمدی، معماری وحشتناک، حمل و نقل نابسامان و الی آخر و این اندام واره وقتی دچار رشد سرطانی شد جامعه را با آسیب های مختلف روبرو کرد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.