روایت دارالمرز

سیمای تاریخی و جغرافیایی گیلان از منظر سیاحان اروپایی عصر صفوی

61

 

سفرنامه‌نویسی از دوران صفویه از لحاظ کمی و کیفی اهمیت یافت، زیرا مناسبات شکل گرفته بین ایران و کشورهای اروپایی در این دوره، توجه سیاحان اروپایی را به شکل چشمگیری به ایران جلب کرد که نتیجه‏‌ی آن نگارش سفرنامه‏‌های متعددی در زمینه‌‏ی آشنایی دیگر سیاحان به ایران را فراهم آورد.

سیاحان اروپایی که در عصرصفویه به ایران می‌آمدند،با ثبت خاطرات و مشاهدات خویش و نگاشتن سفرنامه، در شناساندن و نقل و انتقال فرهنگ، علوم، هنر، منش، رفتار، آداب و عادات، سبک زندگی و مواریث علمی و تمدنی ایرانیان در جوامع اروپایی نقش مهمی داشتند و زمینه‌ی نوعی گفتمان ایران‌شناسی را در غرب پدید آوردند.

این سیاحان با سفر و اقامت در ایران، با مشاهده، بررسی و تحقیق، تماس و گفتگو با مردم و افراد آگاه و دست‌یابی به منابع مکتوب تاریخ ایران، آگاهی‌های سودمندی درباره‌ی ایران عصر صفویه عرضه کرده‌اند.

در این راستا از آن‌جا که گیلان به دلیل موقعیت جغرافیایی یکی از راه‏های اصلی ورود به کشور و گاهی نیز خروج از آن برای سیاحان محسوب می‌شد، در سفرنامه‏ های مختلف به آن پرداخته شده ‏است. موضوعات طبیعی و تاریخی در بازنمایی گیلان در سفرنامه‏ های عصر صفویه بیشترین سهم را از آن خود کرده است. این امر ممکن است به این دلیل باشد که سیاحان درهنگام  ورود، در وهله‌ی اول بیشتر به امور ظاهری و مناظر طبیعی این اقلیم توجه ‌کرده‌اند.

 موضوعات طبیعی و تاریخی در بازنمایی گیلان در سفرنامه‏‌های عصر صفویه بیشترین سهم را از آن خود کرده است. این امر ممکن است به این دلیل باشد که سیاحان در هنگام ورود، در وهله‌ی اول بیشتر به امور ظاهری و مناظر طبیعی این اقلیم توجه ‌کرده‌اند.

آدام اولئاریوس، منشی و مترجم اعزامی هیات آلمانی به ایران در زمان دولت صفوی در مورد گیلان می‏‌نویسد: ایالت گیلان که نام خود را از مردم آن‏جا یعنی«گیلک‌ها» گرفته‏ است در دوران گذشته «هیرکانیا» نامیده می‏‌شد و به شکل هلال ماه در ساحل جنوبی دریای خزر واقع شده ‏است. کوهستان‏ها و رشته‏ جبال مرتفعی آن را از سرزمین‏های جنوبی جدا می‏‌کند، خاکش فوق‌العاده حاصلخیز بوده و رودخانه‏‌های زیادی در آن جاری هستند که سرشار از انواع ماهی است. این ایالت به ولایات زیادی تقسیم می‏‌شود و طبرستان یا مازندران نیز جزء آن محسوب می‏‌شود.

 

پیترو دلاواله، شرق‌شناس و جهانگرد ایتالیایی در سفرنامه‌ی خود می‌نویسد: «گیلان موقعی برای خود حکمران مستقلی داشت، ولی شاه عباس در اوایل سلطنتش ضمن نبردهای سخت، این سرزمین را تسخیر و به قلمروی خود ضمیمه کرد و دلیل او هم این بود که گیلان از قدیم جزء ایران محسوب می‌شده و حکمران آن با انکار اطاعت از شاه در حقیقت یاغی شده است. این استان مثل تمام نقاطی که مستقیما تحت نظر شاه اداره می‌شوند، فاقد خان است و کارهای مربوط به آن را وزیری که وزیر گیلان خوانده می شوند، انجام می دهد.

غرب گیلان در حوالی دریای خزر به آلبانیا منتهی می‌شود که اولین شهر آن باکو یا به قول ایرانیان «واه‌کوه»است که قلعه‏ ی مستحکمی است و در بالای صخره‏ های ساحلی بنا شده و امروز حکومت آن به یک سلطان سپرده شده.»

پیرآمده امیلین پروپ ژوبر، خاورشناس و جهانگرد فرانسوی، در گزارش سفر خود به گیلان که در سال ۱۸۰۵ میلادی می‏‌نویسد: «گیلان استان کوچکی در ایران است در شمال آن به دریای خزر محدود است و در جنوبش رشته کوه‏ هایی است که آن را از عراق جدا می‏‌کند؛ در مغربش آذربایجان و در مشرقش مازندران است. حد متوسط مدار آن خیلی نزدیک به ۳۷ درجه است، طول جغرافیایی رشت تقریبا ۴۷ درجه از نصف‌النهار پاریس است.»

 

در پایتخت ایران به این ایالت، لقب «دارالمرز» را داده‌‏اند. ولایات مختلف گیلان از شمال غربی  به طرف مشرق به ترتیب عبارتند از : قزل آقاچ، دشت ایوند، مارانکو، ماشی‌خان، لنگرکنان، آستارا، بولادی، شیخ‏‌کران، نوکران، کیله‏‌کران، هووه، لمور، دیزه‏‌کران، جولاندان، گسکر، رشت، لاهیجان، مازندران، استرآباد.

پدرو تیشیرا جهانگرد پرتغالی در سال ۱۵۹۵ میلادی می‏ن‌ویسد: «گیلان شامل پنج حکومت است اولین آن که مهم‌ترین آن است، شهر رشت است. در سال ۱۵۹۵م (۱۰۰۳ هجری) که من این یادداشت را می‌‏نوشتم، حاکم آ‌ن‌جا جمشیدخان بود. دومین شهر گسکر است و حاکم آن سیاوش‌خان بود. سومین شهر لاهیجان است که نام مرکز آن نیز هست و حاکم آن خان احمد نام داشت. چهارمین حکومت یا ولایت لنکران [نام قدیم آن لنگرکنان بوده‌‏است] نام دارد که توسط امیر حمزه‌خان که مردی باسخاوت و شجاعت فراوان است، اداره می‌شد.

آدام اولئاریوس جهانگرد آلمانی می‏‌نویسد:«در پایتخت ایران به این ایالت لقب «دارالمرز» را داده‏‌اند. ولایات مختلف گیلان از شمال غربی  به طرف مشرق به ترتیب عبارتند از : قزل آقاچ، دشت ایوند، مارانکو، ماشیخان، لنگرکنان، آستارا، بولادی، شیخ‏کران، نوکران، کیله‏کران، هووه، لمور، دیزه‏کران، جولاندان، گسکر، رشت، لاهیجان، مازندران، استرآباد. در سر تا سر ایالت گیلان قریب ۴۶۵ شهر بزرگ و کوچک و عده‏ی زیادی آبادی و ده وجود دارد. از شهرهای مهم و قابل ذکر آن، استرآباد واقع در مشرق آن است. فیروزکوه که از معادن آن فیروزه استخراج می‌‏شود؛ در شمال گیلان نیز از شهرهای آن: شکر، سنگرسرا، هووه، لنگران و قزل آقاچ باید نام برد.»

 

پردولاماز سیاح فرانسوی در سفرنامه‌‏اش آورده است: «امروز گیلان فقط دارای قریه و قصبه و روستا است و فقط یک شهر رشت در آن هست و اگر بخواهیم به «کسکو» و «آستارا » نیز که در سمت راست خود گذاشته و گذاشته‌‏ایم، نام شهر بدهیم، آن‏وقت چنین می‏‌نماید که بدان‏ها افتخاری بیش از حد داده باشیم. خانه‏‌های همه‌‏ی این روستاها جدا از یکدیگرند تا هرخانه بتواند برای درختان توت که به کرم ابریشم غذا می‌‏دهند، فضای کافی داشته باشد و درختان هم نزدیک خانه باشند.»

 

پردولاماز درادامه‏‌ی سفرنامه‌اش در مورد گیلان این‏گونه می‏‌نویسد: «این ایالت که نعمت بسیار فراوانی برای خوراک ساکنانش فراهم می‌‏آورد، به واسطه‏‌ی هوای عفونت‌آمیزی که دارد، آن‏ها را می‏‌کشد. آن‌چه موجب حاصلخیزی و ثروت این ایالت می‏‌شود، موجب فساد هوای آن نیز می‌شود. این مقدار آب فراوانی که خاک را حاصلخیز می‏‌کند، موجب تبخیر زیادی می‏‌شود که جنگل‏ها مانع عبور از آن می‌شوند، به‌‏ویژه بخارهایی که از باتلاق‏های برنج‏زار برمی‏‌خیزند، بسیار خطرناک هستند.

ابریشمی هم که در آن‏جا تهیه می‏‌کنند به عقیم شدن هوا کمک می‌کند‏. علاوه بر این سطح زمین در آن‏جا پست است و یک رشته‌کوه که ارتفاع آن‏ها بلندتر از ابرها است، در سوی غرب ناحیه را تنگ در برگرفته است. گرمایی که در موقع تابستان در آن‌جا متمرکز  می‏‌شود، تن آدمی را ضعیف می‏‌کند و موجب هزاران بیماری است.

بنابراین چهره‏‌ها در آن‏جا همه رنگ‌پریده و رنگ‌ رو‌رفته و همانند چهره‏‌ی محتضران است و ناراحتی دیگر این است که در هنگامی که هوا بارانی است، راه رفتن در گل تقریبا غیر ممکن است و انسان نمی‏‌تواند پای خود را از گل رها سازد. نام گیلان نیز به همین معنا است، زیرا «گیل»در زبان فارسی به معنی گل است.»

 باران‏ها در تمام سال به فراوانی در گیلان می‏‌بارد و در ماه‏های سپتامبر تا ژانویه تقریبا یک بند می‌‏ریزد و توفان‏هایش خیلی شدید و همراه با ضربات سخت صاعقه است. به نظر می‏‌آید که همه ابرهایی که روی دریای خزر تشکیل می‏‌شوند، به سوی کنج این استان کوچک رانده شده و در آن‏جا گردهم می‏‌آیند.

پیر آمده امیلین پروپ ژوبر، نیز درباره‌ی آب و هوای گیلان می‌نویسد: «می‌توان تایید کرد که آب و هوای این کرانه خیلی ناسازگار است و با استان‌های دیگر ایران خیلی فرق دارد زیرا بیشه‌ها خیلی در خشکی هوا و جریان آزادش دخالت دارد. گرمای تابستان از روی شالیزارها و مرداب‏ها بخارهای پرگزند بلند می‏‌کند و سبب می‏‌شود که تقریبا همگی گرفتار تب شوند.. تب های روزانه (سه روز در میان) به نظر می‌آید که عمومیت بیشتر دارد. این تب‏ها اغلب به مرگ منتهی می‏ شوند؛ تب‏های دو روز در میان کمتر خطرناک است و در پاییز بیشتر رواج دارد‏. توانگران داروهایی می ‏خورند، به شرط این‌که به دهان‌شان تلخ نیاید. کسانی که تصمیم به قانون‏ شکنی بگیرند و نوشابه ‏های الکلی به کار برند شماره ‏شان خیلی کم است.

 

توده‏ ی مردم در روش زندگی خود هیچ تغییری نمی ‌دهند و به گمان من به همان اندازه‌ی اربابان خود از بیماری‏ها رهایی می‏‌یابند. هنگامی که من بیمار بودم هیچ یا کمی غذا خوردم، ولی خیلی شربت‌های ترش و شیرین نوشیدم و خوشبختانه همیشه درمان یافتم با این که روش زندگی خود را با جابه ‏جا شدن در استان‏ها اغلب تغییر می‏ دادم.»

 

این جهانگرد فرانسوی در ادامه‌ی گزارش خود نوشته است: «باران‏ها در تمام سال به فراوانی در گیلان می ‏بارد و در ماه‏های سپتامبر تا ژانویه تقریبا یک‌بند می ‏ریزد و توفان‏ هایش خیلی شدید و همراه با ضربات سخت صاعقه است. به نظر می ‏آید که همه ابرهایی که روی دریای خزر تشکیل می‏ شوند، به سوی کنج این استان کوچک رانده شده و در آن‏جا گردهم می ‏آیند.

 

من در رشت خانه‏ هایی دیدم که واژگون شده بودند و بخشی از شهر درکمتر از دو ساعت گرفتار سیل شده بود. بسیاری از جریان‏های آب‏هایی که در نتیجه‏‌ی سیل پیدا می‌شوند، هنگامی که به هم می‏‌رسند جاده ‏ها را برای مدت لااقل یک روز برای عبور دشوار می‏‌سازند. به ‏علاوه تمام هنگام این فصل غلتک‏های چوبی را که بر روی راه‏های اصلی تل می‌‏کنند در هر لحظه از جا کنده می‏‌شوند و جاده ‏ها تبدیل به آبراهه‏ هایی می‏‌شود که اسب ناچار می‌شود که از آن با شنا بگذرد و این موضوع چندان کم پیش نمی‌آید.

زمستان با ژانویه و گاهی زودتر شروع می ‏شود و اغلب برف به اندازه‏ای فراوان می‏‌بارد که همه‏‌ی راه‏ها بسته می‏‌شود و چندین روز کار می‏‌‌کنندتا آن‏ها را پاروب کنند. بهار فصل خیلی سازگار و دلپذیر سال است. تأکید می‏‌کنند که آب‏ها به سبب آب شدن برف‏ها خیلی افزوده نمی‏‌شود و به‏ علاوه در این سرزمین باریک شیب‏ها به اندازه‌‏ای تند هستند که جریان آب باید خیلی سریع باشد.»

 

پیر آمده امیلین پروپ ژوبر، در ادامه‌ی گزارش سفر خود می‌نویسد: «در گیلان هرگونه درختی می‏‌بینیم. مهم‏ترین آن‏ها درخت کولکن، افرا، اقاقیا، چنار، نارون، بلوط‏های با برگ کوتاه و دراز، چندین درخت آلش، درخت پستانک و درخت آهن. هریک از این دو استان [گیلان و مازندران] خیلی شمشادهای زیبا دارند. همه‏ی این درختان به طور یکسان به عمل نمی‌آیند.

درخت آلش به ویژه چنار به نظر می‏‌آید که به علت کمبود هوا خفه شده و مقداری تنه های پوسیده آن‏ها برپا یا واژگون به زمین افتاده است. نمناکی پیوسته ‏ای که در این جنگل‏ها وجود دارد، مقدار معجزه‌ ‏آسایی سرخس، عشقه و به‏ ویژه گل آقطی پرورش می‏‌دهد. پیچک در آن‏جا به اندازه‏ ای دارای نیروست که با رشته‏ های انبوه خود بزرگترین درختان را در میان گرفته‏ است.

ایالت گیلان که نام خود را از مردم آن‏جا یعنی«گیلک‌ها» گرفته‌‏است در دوران گذشته «هیرکانیا» نامیده می‌‏شد و به شکل هلال ماه در ساحل جنوبی دریای خزر واقع شده ‏است.

هنگامی که از میان این درختان می‌‏گذریم یک بخار تهوع ‏آور خیلی خطرناک از آن برمی‏‌خیزد. در کمتر از نیم‏ ربع ساعت راه‏پیمایی در آن‌جا یک سردرد و ناراحتی قلب در خود احساس کردیم که اغلب پشت‏بندش تب‏های کم‏وبیش سخت بود… تنها نقطه‏ های تنگی که در جنگل دیده می‏‌شود شالیزارها هستند که سه‏ چهارم سال از آب پوشیده‏ شده‏ اند؛ محل‏ های سکونت معمولاً خیلی به شالیزارها نزدیک و همسایه ‏اند و چون درگوشه‏ و کنارهای خیلی انبوه پنهان هستند، پیوسته می‌‏باید روی اسب درازکش کرد با این حال شاخه ‏های ریز و تیغ‏ه‌ای دراز اقاقیا باعث توقف می‌شود.

بدون یک راهنمای بومی ممکن است که چندین ساعت در اطراف خانه سرکرده سرگردان بود. خانه‏ ی او همیشه در پای کوه‏‌ها جای دوردستی ساخته شده و آن از ترس پیاده شدن دشمنان از کشتی است .

 

دهکده‏ ها را این‏گونه می‌‏توان تشخیص داد که درختان میوه بسیار زیادی در آن‏ها هست و تنه ‏های خیلی بزرگ مو در آن‏ها هست و تنه‏ های خیلی بزرگ مو در آن ها دیده می‌شود که خوشه‏‌های رنگین شان از نوک بزرگ‌ترین درختان خود را نشان می‌دهند. در گیلان این میوه‌ها به علّت رطوبت زیاد دیر می‏‌رسند و کم‌مزه هستند، ولی در مازندران بهترند، چون کشتزارها در آن جا بیشتر هوا به خود می‌بینند.

خانه‌ها در میان جنگل پراکنده هستند، هریک از آن‌ها در میان توتستان و نزدیک شالیزار خود برپا شده است. این کشتزارها در ناسازگار کردن هوای آن‌جا سهمی دارند، زیرا که نهال های توت به اندازه‌ای به هم چسبیده شده که حایل هر گونه گردش هوای می‌شوند.»

اولئاریوس در سفرنامه‌اش آورده است: «ایالت گیلان را یک سلسله کوهستان در برگرفته و محاصره کرده است و فقط چهار راه عبور و گذار به سوی گیلان وجود دارد. راه اول از شمال و از جانب دشت مغان است که از نزدیکی لنگرکنگان می‌گذرد، راه دوم از جانب جنوب غربی است و راه سوم از جنوب مازندران است که به فرح آباد منتهی می‌شود و راه چهارم از جانب خراسان به طرف استرآباد است.

جغرافی‌دانان در کتاب‌های خود از دروازه‌های ایران به طرف دریای خزر مطالبی نوشته‌اند ولی به درستی محل این دروازه‌ها را تعیین نکرده‌اند. اطراف جاده‌های گیلان همه‌جا از درخت توت و شمشاد پوشیده بود. در راه به درختان تاک نیز برخوردیم که از سایر درختان بلند بالا رفته بودند.»

 

فهرست منابع

  • آمده، پیر امیلین پروپ ژوبر(۱۳۴۷)؛ مسافرت به ارمنستان و ایران، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
  • اولئاریوس،آدام (۱۳۶۳)؛ سفرنامه‏ی آدام اولئاریوس؛ بخش ایران، ترجمه‏ی احمد بهپور، ابتکار، تهران.
  • پردولاماز،(۱۳۸۴)؛ رشت شهر باران، گوهر منظوم، تهران.
  • تیشیرا، پدرو(۱۳۷۷)؛ فصلنامه فرهنگ گیلان، مقاله گیلان به روایت پدرو تیشیرا.
  • دلاواله، پیترو(۱۳۷۳)؛ سفرنامه پیتر و دلاواله، ترجمه شجاع الدین شفا، تهران، علمی فرهنگی.

نظرات بسته شده است.