صحبت از معماری شهری است به قدمت تاریخ، شهر موسیقی و تئاتر و شعر و ادب، شهر شبهای عاشقانه و روزهای روشنفکری، مردمان شجاع تابوشکن و قهرمانان آزاداندیش مشروطه.
آری از رشت سخن میگوییم! شهر زیباییهای بکر و فرهنگ ناب، شهر جیبهای خالی و مغزهای پر، شهر صورتهای با سیلی سرخ شده و چهرههای شاد. شهری که بدون هیچ تردیدی نظیرش را نه کسی دیده و نه توانی برای خلقش دارد.
رشت شاهراههای بزرگ و اتوبانهای چند طبقه ندارد، نفت و معدن و رانت و نظرکرده ندارد، دودکش کارخانه هایش یکی پس از دیگری رو به خاموشی است. مهاجرین روز افزون و میهمانان صاحب خانه شده، از سر و کول آن بالا میروند. اما اصالت و ریشهی کهنی دارد که توانسته زیر پای همهی مصیبتها و دست یازیها تاب بیاورد و مردمش به جای زانوی غم در آغوش گرفتن با آنچه که هنوز از نیاکان شان بر جای مانده، دلخوشند و شادی تولید میکنند.
رشت را اگر پایتخت همزیستیهای مسالمت آمیز و مهربانانه بنامیم، سخنی به گزاف نگفتهایم. از یهودیهای نجات یافته از دست نازیسم هیتلری تا ارامنههای صلح طلب و شیعه و سنی در پایتخت شمال ایران سالیان سال است که مهربانی و صفا را زندگی میکنند. هرچند که چند صباحی است این توازن جمعیتی با مهاجرت بیحساب و کتاب همسایگان جنوبی و شمالی و غربی و شرقی بر علیه صاحبان اصلی این دیار مغلوبه شده است. مدتی است که رشتیها در شهرشان به اقلیتی رو به کاهش تبدیل شدهاند و با مهاجرتی که روز به روز فزونی میگیرد، از یک سو صاحبان دیار باران ترک میهن میکنند و از سوی دیگر میهمانان بی دعوت جایگزین میشوند.
اگر بخواهیم مبنای تاریخ نوین رشت را روز دهم بهمن ۱۲۸۶ یعنی تشکیل بلدیه (شهرداری) بدانیم، باید قبول کنیم که اجرای پروژه خیابان شهرداری، بزرگترین چالش این شهر در تاریخ معاصرش بوده است. رشت در این سالها چنان پیچیده و تو در تو شده که مشکلاتی همچون ترافیک و حمل و نقل عمومی، توسعه معابر، فرسودگی محلههای پرتعداد در بافت قدیمی، فضای سبز، بهداشت و تاسیسات زیر ساختی آن و بسیاری از مشکلات اساسی دیگر، رشت را احاطه کرده و شهروندان خسته و کلافه از این یورش سر درگمند!
امروزه در ادارات و مراکز خرید و اماکن عمومی شنیدن آوای دلنشین گویش رشتی کیمیا شده است و دیدن چهرههای آشنا رویا. این روزها رشتیها غریبهترین قومیت در رشت هستند و مظلومترین هم و هر روز که میگذرد یکی از نشانهها و یادگارهای رشت کهن آب میشود و از دیده میرود. روزی یک المان قدیمی را بر میدارند و روزی دیگر خبر از تغییرات گسترده بافت شهری به گوش میرسد و فردا روز، لابد خبری بدتر در راه است!
آغاز عملیات پیاده راه
کلانشهر رشت، به عنوان بزرگترین و پرجمعیتترین شهر شمال ایران همواره در طول حیات تاریخی اش به عنوان قلب تپنده ایران مورد توجه بوده و اتفاقات و رویدادهای به وقوع پیوسته در آن خواسته و ناخواسته تاثیر مستقیمی داشته است بر روند زندگی ساکنان شهرهای اطرافش.
اگر بخواهیم مبنای تاریخ نوین رشت را روز دهم بهمن ۱۲۸۶ یعنی تشکیل بلدیه (شهرداری) بدانیم، باید قبول کنیم که اجرای پروژه خیابان شهرداری، یکی از بزرگترین چالش این شهر در تاریخ معاصرش بوده است. رشت در این سالها چنان پیچیده و تو در تو شده که مشکلاتی همچون ترافیک و حمل و نقل عمومی، توسعه معابر، فرسودگی محلههای پرتعداد در بافت قدیمی، فضای سبز، بهداشت و تاسیسات زیر ساختی آن و بسیاری از مشکلات اساسی دیگر، رشت را احاطه کرده و شهروندان خسته و کلافه از این یورش سر درگمند!
البته آنچه که نباید در این هیاهو فراموش شود این است که کالبد بافت مرکزی شهر رشت دچار عوارض بخشهای حاشیهای شده بود و باید از آن تمرکز زدایی میشد تا شهر از خطر انفجار وحشتناک جمعیتی رها میشد و بر اساس این تفکر بود که بافت پیاده راه بزرگ در مرکز شهر شکل گرفت.
برای دانستن عمق فاجعه کافیست تا بدانیم بافت مرکزی شهر رشت در تمام یکصد سال پیدایش اش بدون توجه به گسترش شهر و فزونی جمعیت و بالا رفتن نیازهای شهروندان، تا پیش از این پروژه دست نخورده و بدون تغییر به حیات خود ادامه میداد و نه تولید خروار خروار اتومبیل بر عرض خیابان هایش افزوده بود و نه فوران فوج فوج جمعیت توانسته بود جایی را برای آسایش در مرکز شهر برای خود بیابد.
پیاده راه فرهنگی به جای میدان شهرداری
با کلید خوردن پروژه پیاده راه در مرکزیترین بخش شهر که به معنای یکپارچه شدن خیابانهای چهارسوی میدان شهرداری با هم و عدم امکان ورود سواره به آن بود، موجی از تشویش و نگرانی در دل شهروندان پدید آمد. شهروندانی که تا آن هنگام نه خود و نه پدرانشان هرگز تغییری در قلب شهر ندیده بودند، حالا باید برای جلوگیری از ایست قلبی شهرشان تن به عمل آنژیوگرافی شهرداری میدادند.
در این بین همانگونه که انتظارش میرفت همراه با اجرای این پروژهی حساس اعتراضها با صدایی به مراتب بلندتر از غرش بیلهای مکانیکی به هوا بلند شد و گذشت زمان نشان داد که به دلیل عدم اجرای عملیات بای پس برای بازگشایی مسیرهای جایگزین و بن بست ماندن خیابانهای منتهی به مرکز شهر و ترافیکهای سنگین همیشگی، خیلی هم نگرانیهای شهروندان بی دلیل نبوده است.
پیاده راه رشت با یک نگاه فرهنگی قرار بود که تولید ثروت کند تا رشت دوباره به قطب گردشگری و توریست پذیری منطقه تبدیل گردد و مرکزی شود برای شناخت گیلک ها. خیابانی که دو طرفش تا چشم کار میکرد فروشگاه و سالنهای غذاخوری در خود جای دهد و کوچه هایش پرشود از کافه و سینما. اما تو گویی بعد از آن شور اولیه همه چیز رو به افول گذاشته و پروژه در همان خردسالی خود باقی مانده است.
البته آنچه که نباید در این هیاهو فراموش شود این است که کالبد بافت مرکزی شهر رشت دچار عوارض بخشهای حاشیهای شده بود و باید از آن تمرکز زدایی میشد تا شهر از خطر انفجار وحشتناک جمعیتی رها میشد و بر اساس این تفکر بود که بافت پیاده راه بزرگ در مرکز شهر شکل گرفت.
خواب زمستانی
آنچه که طراحان پیاده راه وعده داده بودند قرار بود که این طرح فقط پیاده راه سازی نباشد بلکه اجرای سند بازآفرینی شهر رشت را متولد کند. بحث هتلینگ را در کاروانسراها، گردشگری مذهبی، استفاده از ظرفیتهای هنری، ساماندهی بازار از لحاظ معماری و حاشیه منظر و بحث حمل و نقل عمومی را از جهت کاهش بعد ترافیکی به همراه داشته باشد که پر واضح است تا امروز نیمی از آنها هم به ثمر نرسیده است.
پیاده راه رشت با یک نگاه فرهنگی قرار بود که تولید ثروت کند تا رشت دوباره به قطب گردشگری و توریست پذیری منطقه تبدیل گردد و مرکزی شود برای شناخت گیلک ها. خیابانی که دو طرفش تا چشم کار میکرد فروشگاه و سالنهای غذاخوری در خود جای دهد و کوچه هایش پرشود از کافه و سینما. اما تو گویی بعد از آن شور اولیه همه چیز رو به افول گذاشته و پروژه در همان خردسالی خود باقی مانده است.
این پروژه بزرگ حالا که اجرا شده حق ندارد به عقب برگردد. حق ندارد در جا بزند. نباید به حال خود رها شود. فاجعه آنجاست که گروهی از این خواب زمستانی پیاده راه سوء استفاده کردند و در انتخابات با شعار تخریب این پروژه گام به میدان گذاشته بودند، که باید گفت تو که نوشم نی نیشم چرایی!
رشت باید تا صبح زنده بماند
اینجا قرار بود شعار «رشت باید تا صبح زنده بماند» عملیاتی شود اما به جز خرده دستفروشها و گاری کبابیهای سیار چزی از فرهنگ شهر خلاق خوراک را در خود جای داده است؟ آیا در شهر اولین تئاتر ایران نباید در این میدان بزرگ جایی ثابت برای خود داشته باشد؟ اصلا کدام قسمت این پیاده راه بزرگ به معرفی اولینهای رشت اختصاص داده شده در حالی که در دو کنج میدان داروخانه کارون و کتابخانه ملی لقب اولینها را در کشور یدک میشکند.
اینکه چرا فازهای بعدی پروژه اجرا نشد شاید پاسخش مشخص باشد اما چرا در همان بخشهای اجرا شده عملیات بهینه سازی متوقف ماند و طرحهای تغییر کاربری بی حرکت ماند، مایه تاسف است. در دل همین محدوه پیاده راه سه سینمای متروکه، دو هتل از نفس افتاده، یک مهمانپذیر تاریخی و دهها مغازه نوستالژی قنادی و کتابفروشی و رستوران وجود دارد که در این یک دهه کمترین توجهی به راهاندازی و رونق شان نشده که اگر میشد امروز تک تک شان میتوانستند در رونق اقتصادی رشت تاثیرگذار باشند.
پروژه پیاده راه فرهنگی رشت هنوز هم میتواند بار بزرگی از اقتصاد و گردشگری رشت را بر دارد و به مکانی تبدیل شود که نه فقط توریستها که پاتوق همیشگی مردم سخت پسند رشت هم شود.
رشت سرزمین خسته از بی مهریها یاد گرفته که همیشه دست روی پای خودش بگذارد و بلند شود. اینجا سالهاست که مردمانش نازکشی ندارند و بلد شدند که با داشتههای شان صفا کنند به شرطی کهاندکی اراده بهبود باشد و بس که فراموش نکنیم؛ رشت میخواهد نه تا صبح که همیشه زنده بماند!