انتخاب نامی جذاب که قدرت کنجکاو کردن و به قلابانداختن مخاطب برای خواندن کتاب را داشته باشد بیشک یکی از نخستین موفقیتهای احمد سعداوی نویسنده خوب عراقی است.
گرچه خیلیها را شاید به این اشتباه بیاندازد که با یک رمان سبک وحشت یا Horror Story طرفند و کتاب را چندان جدی نگیرند اما این رمان جذاب توانست سال ۲۰۱۴ برندهی جایزهی بوکر عربی شود.
«فرانکشتاین در بغداد» گر چه از عناصر ادبیات گوتیک، افسانهها و خرافهها و فولکلور عربی و شرقی بهره گرفته اما داستانی تاریخی، اجتماعی، روانشناسانه و حتی هستی شناسانه در مورد تاریخ معاصر عراق و جنگها و بلایایی است که برای غارت این مردمان بر سرشان آوار میشود. واقعیتها و حقایقی که بسیار مشابه و قابل تعمیم به بسیاری از کشورهای همسایه و خاورمیانه است.
خودش میگوید که رمان را در طول چهار سال از سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲ نوشته و رمان از دورهای که خشونت بارترین جنگهای داخلی، در سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷ رخ داد سخن میگوید. هادی دست فروش که دوستش را در انفجار از دست میدهد با جمع کردن تکههای بدن انسانهای مختلف موجودی خلق میکند که از عاملان کشتار انتقام میگیرد.
اما همانگونه که خشونت با هر هدفی همواره خشونت میآفریند و قدرت در اغلب مواقع فساد را به همراه میآورد «فرانکشتاین» سعداوی یا به قول خودش”چیز” که ابتدا تنها از اجزای بدن بی گناهان تشکیل شده و فقط جنایتکاران را به سزای اعمالشان میرساند رفته رفته خود نیز به موجودی بی رحم و خشن بدل میشود و پس از قدرت گرفتن برای ترمیم خود دست به جنایت میزند.
در رمان قصه چند شخصیت روایت میشود : ایلیشیوای پیر که دراندوه از دست دادن پسر به خلوت خانه و شمایل مارگورگیس قدیس پناه برده و پس از سالها همچنان چشم به راه است. محمود السعداوی خبرنگاری که از جست و جو برای حقیقت به دام طمع قدرت و مکنت گرفتار میشود.
بینامتنیت رمان نیز از همان ابتدا و از انتخاب عنوان فرانکشتاین مشهود است و فرانکشتاین ماری شلی را به یادمان میآورد. همان هیولایی که دانشمندی جوان و جاه طلب با تکههای بدن مردگان خلق میکند. هیولایی تا بدان حد وحشتناک که حتی خالقش از او میهراسد و نمیتواند آن را کنترل کند و خود مقهور آن میشود. هیولایی که مثل “چیز” در رمان سعداوی تنهاست و از این انزوای اجباری در رنج.
سعداوی در رمانش علاوه بر روایتی تاریخی از عراق ما را با مسایلی فراتر از این جغرافیا و آدمهایش یعنی مفاهیم انسانی مثل نیکی و بدی، عشق، نفرت، انتقام و .. مواجه میکند؛ و این سوال مهم و اساسی که آیا هدف دست زدن به هر وسیلهای را توجیه میکند .
«فرانکشتاین» سعداوی خودش را در کتاب این گونه معرفی میکند: ” از آن جایی که من از بقایای انسانهایی ساخته شدهام که ریشه در اجزاء نژادها، اقوام، قبایل و پس زمینههای اجتماعی مختلفی دارد، در واقع نمایندهی این ترکیب غیرممکن هستم که قبلا ساخته نشده است .”
در رمان قصه چند شخصیت روایت میشود : ایلیشیوای پیر که دراندوه از دست دادن پسر به خلوت خانه و شمایل مارگورگیس قدیس پناه برده و پس از سالها همچنان چشم به راه است. محمود السعداوی خبرنگاری که از جست و جو برای حقیقت به دام طمع قدرت و مکنت گرفتار میشود .
هادی دست فروشی که دوست و یاورش را از دست میدهد و برای زنده نگه داشتن یاد او از اجزای بدن جنازههایی که در خیابانهای پر از هراس و نا امنی بغداد مییابد موجودی میآفریند که دست به کار انتقام میشود. و خود فرانکشتاین که نویسنده در رمان بر او نامی نمیگذارد و از او با عنوان “چیز” یاد میکند، موجودی که میتواند هرکسی باشد و هیچکس نباشد، نمادی از میل به خشونت و انتقام در درون هر یک از ما.
شخصیتهای فرعی چون فرج دلال و السعیدی سردبیر روزنامه نماد آدمهای سودجو و ابوانمار صاحب هتلی متروکه نیز هر یک نمادی از آدمهای جامعه خاصه در دوران بحرانهایی چون جنگ هستند. سعداوی در دوره نوشتن این رمان مجبور شده برای تامین مخارج زندگی خود و خانواده اش حتی مجبور شده بعضی از وسایل خانه اش را نیز بفروشد.
او با این که در سالهای ناامنی و بی ثباتی کشورش رمان را شروع کرده و با تحمل سختیهای بسیار به پایان رسانده در مصاحبه اش با مترجم کتاب میگوید: نوشتن شکلی از امید است. بعضی وقتها توصیف ناامنی کامل تلاشی است برای رهایی و گذشتن از امیدهای واهی و تقلبی. فرصتی برای بازسازی ذهن و روح برای آن که به پیشواز آرزوهای بزرگ برویم.
و چه خوب که دیگر به لطف نویسندگان و آثار مانای آنان، “تاریخ را فاتحان نمینویسند”.
و برای ترجمه بسیار شیرین و روان و همچنین مصاحبه بسیار جذاب و مفید پایان کتاب با نویسنده، باید قدردان ” امل نبهانی” عزیز بود که این نویسنده خوب و اثر جذاب و این بخش از فرهنگ خاورمیانه و همسایه دیوار به دیوار کشورمان را که جنگ ما را بی جهت از هم جدا کرد به ما شناساند.
طرح روی جلد کتاب نیز تحسین برانگیز است. یک گونی با هیبت صورتک فرانکشتاین درون چهارچرخه بچه گانهای که نام الحریه (آزادی) برخود دارد و دسته اش به گلولهای بسته است .و چه درس عبرت آمیزی از تاریخ در متن کتاب: ” اونی که تاج رو سرش بذاره حتی برای امتحان کردن، بعدا دنبال قلمرو میگرده”