مردی که سکوت را از دنیای کودکان ناشنوا پاک کرد

جبار باغچه بان؛

0 308

تاریخ پر است از مردان و زنانی که آرمان‌شان ساختن و زیستن در دنیایی بهتر و زیباتر بوده است. کسانی با حضور پررنگ و اقدامات ارزشمندشان بر زندگی سایر انسان‌ها تاثیرگذار شده‌اند. یکی از این افراد، جبار عسگرزاده معروف به جبار باغچه بان است. مردی که سکوت را از دنیای کودکان ناشنوا پاک کرد و برای اولین بار مفهوم دنیای کودکی را به معنای درست‌اش در ایران معنا کرد.

«جبار عسگرزاده» در ۱۹ اردیبهشت ۱۲۶۴خورشیدی در ایروان، متولد شد. پدربزرگ او از اهالی تبریز بود که برای کار به ارمنستان مهاجرت کرده و در آن‌جا ماندگار شده بود. جبار در سال ۱۲۷۰ خورشیدی پا به مکتب‌خانه گذاشت و به شیوه‌ی سنتی و تحصیل را آغار نمود. اما دیری نپایید که باغچه‌بان به دلیل مشکلات اجتماعی و اقتصادی و شرایط جامعه، در پانزده‌سالگی از یادگیری کناره گرفت و همراه پدرش به قنادی و بنایی پرداخت تا سهمی در کاستن دشواری‌ها و تنگناهای خانواده داشته باشد. آثار جنگ جهانی اول که به شکل درگیری و منازعه بین ارامنه و مسلمانان در ایروان بروز کرد، زندگی جبار جوان را تحت تأثیر قرار داد.

باغچه‌بان در سال ۱۲۹۷خورشیدی با تشدید جنگ در ایروان، به همراه خانواده عازم ایران شده و از راه جلفا وارد شهر مرند می‌شود. جبار در سال ۱۲۹۸ خورشیدی در مرند در مدرسه‌ی دولتی احمدیه به شغل آموزگاری مشغول می‌شود.

جبار سرپرشور و روح ناآرامی داشت و همواره به دنبال خواندن و یادگرفتن بود، او در خاطراتش نوشته است: «در همان روزگار جوانی خبرنگار روزنامه‌های قفقاز و مجله‌ی فکاهی «ملانصرالدین» شدم. وقتی از محیط بی‌خبری و سادگی و تنگ خانه، پا به جامعه‌ی پرهیاهو گذاشتم، حال نابینایی را داشتم که در کوهستان پُر سنگلاخی رهایم کرده باشند، زیر پای خود را نمی‌دیدم و در چاله می‌افتادم. پایم به سنگ می‌خورد و سقوط می‌کردم. دست کمک دراز می‌کردم که راه و چاه را نشانم بدهند، ولی کسی اعتنا نمی‌کرد، یا اگر می‌کرد برای فریب دادن من بود. راه و رسم رفتار با مردم را نمی‌دانستم..»

باغچه‌بان در سال ۱۲۹۷خورشیدی با تشدید جنگ در ایروان، به همراه خانواده عازم ایران شده و از راه جلفا وارد شهر مرند می‌شود. جبار در سال ۱۲۹۸ خورشیدی در مرند در مدرسه‌ی دولتی احمدیه به شغل آموزگاری مشغول می‌شود. او در همان سال، نمایشنامه‌‍‌ی «خرخر» را می‌نویسد و در اقدامی بی‌سابقه در محیط‌های آموزشی آن زمان، نمایشنامه را در حیاط دبستان به اجرا می‌گذارد. به دنبال موفقیت‌های آموزشی جبار در مرند، «ابوالقاسم فیوضات» مدیر فرهنگ وقت آذربایجان او را به تبریز فرا می‌خواند، جبار در اواخر اردیبهشت ۱۲۹۹ با ماهی پانزده تومان حقوق، تدریس در دبستان دانش تبریز را آغاز می‌کند.

در سال ۱۳۰۳ خورشیدی، باغچه‌بان به فکر پذیرفتن کودکان لال و ناشنوا در باغچه اطفال می‌افتد. تا آن زمان، این دسته از کودکان در مدارس پذیرفته نمی‌شدند. اما برای عملی شدن این  تصمیم، مجوز صادر نمی‌شود.

او در این دبستان نیز، نمایشنامه‌هایی چون «فداکار معلم»، «حیات معلمین» را نوشته و اجرا می‌کند. جبار در سال ۱۳۰۲خورشیدی، نخستین کتابش را با عنوان «برنامه کار آموزگار» منتشر می‌کند.

کودکستان در آن عصر، نهادی ناشناخته در عرصه‌ی آموزش ایران بود. جبار به کمک خلاقیت و استعداد منحصربه‌فرد خود، اولین کودکستان را با نام «باغچه اطفال» در سال ۱۳۰۲ خورشیدی تاسیس کرد و به دنبال آن نام خانوادگی «باغچه‌بان» را برای خود برمی‌گزیند. قصه‌گویی همراه با تصویر، خواندن شعر و سرود، اجرای نمایشنامه به زبان مادری، نقاشی گروهی، مجسمه‌سازی، آشنایی بارنگ‌ها و نام درختان و ده‌ها کار جالب دیگر برای پرورش کودکان در برنامه آمورشی کودکستان گنجانده شده بود.

در سال ۱۳۰۳خورشیدی، باغچه‌بان به فکر پذیرفتن کودکان لال و ناشنوا در باغچه‌ی اطفال می‌افتد. تا آن زمان، این دسته از کودکان در مدارس پذیرفته نمی‌شدند. اما برای عملی شدن این تصمیم، مجوز صادر نمی‌شود. او از پا نمی‌نشیند و چند روز بعد، کلاس رایگانی برای این کودکان، جنب باغچه‌ اطفال باغچه‌بان، دایر می‌کند. این اقدام، علاوه بر مخالفت دولتمردان، باعث تعجب و حیرت مردم نیز می‌شود. چراکه آموزش کودکان لال و ناشنوا در آن زمان، امری ناشدنی تلقی می‌شد. اما شاگردان باغچه‌بان پس از چندماه در مقابل دیدگان عموم، حرف می‌نند، می‌خوانند و می‌نویسند. شروع آموزش به کودکان لال و ناشنوا بدون اجازه‌ی مقامات، به‌تدریج عرصه را برای فعالیت باغچه‌بان در تبریز تنگ می‌کند. چنان که به منحل شدن باغچه‌ی اطفال در سال ۱۳۰۶ خورشیدی منجر می‌شود.

باغچه‌بان در آموزش ناشنوایان، هیچ‌گونه تجربه‌ی قبلی یا دسترسی به کتاب و مقالاتی نداشت. او که در کودکی تجربه‌ی تصادفی را داشت که به ناشنوا شدن گوش راستش منجر شده بود، به‌خوبی حس کودکان مانده در دنیای سکوت را درک می‌کرد. او بر اساس تجربه‌ی شخصی، صداهای زبان فارسی را به دو دسته حنجره‌ای (آوایی) و تنفسی (بی آوا) و هر یک از این دو گروه را به ممتد و غیرممتد تقسیم کرده و بر پایه‌ی ویژگی صداها، شکل حرف‌ها را ابداع کرد. در این الفبا، برخلاف بعضی الفباهای دستی دیگر، از یک دست استفاده می‌شد که ضمن این‌که به لب‌خوانی کمک می‌نمود، تعلیم و اصلاح تلفّظ را نیز میسر می‌‍‌کرد.

باغچه‌بان در سال ۱۳۲۷، «کانون کر و لال‌ها» را با سرپرستی یکی از برجسته‌ترین شاگردانش تأسیس کرد و با تلاش این کانون، نخستین دوره‌ی یک‌ساله‌ی تربیت‌معلم ویژه کرولال ها در سال ۱۳۳۵خورشیدی تشکیل‌شد.

باغچه‌بان، بعدها با تأسیس دبستان ناشنوایان در تهران، به فکر اختراع دستگاهی افتاد که کودکان ناشنوا بتوانند از آن استفاده کرده و قادر به شنیدن باشند. به همین منظور، در سال ۱۳۱۲خورشیدی دستگاهی اختراع کرد که ناشنواها از راه دندان و حس استخوانی، قادر به شنیدن صداها می‌شدند و این سمعک، وسیله‌ی انتقال صدا از طریق دندان به مرکز شنوایی بود. این دستگاه پس از تکمیل، به نام تلفن گنگ در بهمن ماه همان سال، به نام جبار باغچه‌بان در اداره‌ی اختراعات به ثبت رسید.

باغچه‌بان، کتاب‌های «دستور تعلیم الفبا» و «علم آموزش برای دانشسراها» را به ترتیب در سال‌های ۱۳۱۴ و ۱۳۲۰ منتشر کرد و پس از یک سال تلاش، موفق شد اساسنامه‌ی «جمعیت حمایت کودکان کرولال» را در اول تیرماه ۱۳۲۳ به ثبت برساند.

باغچه‌بان در سال ۱۳۲۷، «کانون کر و لال‌ها» را با سرپرستی یکی از برجسته‌ترین شاگردانش تأسیس کرد و با تلاش این کانون، نخستین دوره‌ی یک‌ساله‌ی تربیت‌معلم ویژه کرولال‌ها در سال ۱۳۳۵خورشیدی تشکیل‌شد.

در نگاه باغچه‌بان مدرسه، عین زندگی بود. کار و زندگی او و خانواده‌اش در مدسه شکل گرفت و ادامه یافت. ثمینه، دختر باغچه‌بان در مورد زندگی خانوادگی‌شان در مدرسه گفته است: «زندگی در مدرسه برای ما بچه‌ها هیچ بد نبود. پدرم می‌گفت من با این درآمد خیلی محدود معلمی نمی‌توانم خانه‌ای بگیرم که حیاط داشته باشد، باغچه داشته باشد، حوض داشته باشد. پس من باید خانه‌ام با مدرسه‌ام یک‌جا باشد. بنابراین خانه‌ی ما همیشه در مدرسه بود. همۀ ‌ما توی مدرسه به دنیا آمدیم. برادرم ثمین و من، هردو در باغچه‌ی اطفال تبریز به دنیا آمدیم. او در سال ۱۳۰۲ و من در سال ۱۳۰۴. خواهرم پروانه هم در کودکستان شیراز به دنیا آمد، همه‌ی ما در مدرسه با محدودیت‌هایش و با امکاناتش بزرگ شدیم و در همانجا هم ازدواج کردیم..»

 جبار باغچه‌بان فردی خلاق بود که نگاهش به کودک به عنوان انسانی مستقل بود. او که در اجرای روش‌های آموزشی به اصل کودک‌‌محوری باور داشت، عنوان اولین ناشر و مولف کتاب کودک در ایران از آن خود نمود. از او بیش از ۳۱ اثر ارزشمند برجای مانده است. او در خاطراتش نوشته است: «هیچ‌وقت از زمین خوردن نترسیده‌ام. به خودم گفته‌ام: زمین خوردن هم در شان پهلوانان است. اگر از زمین خوردن می‌ترسی، اصولا نباید کشتی بگیری. هربار که زمین خورده‌ام، برخاسته‌ام و مصمم‌تر و امیدوارتر از گذشته به راه خود ادامه داده‌ام…»

سرانجام، جبار باغچه‌بان در چهارم آذر ۱۳۴۵خورشیدی، در هشتادسالگی و پس از چندین دهه تلاش بی‌وقفه و خستگی‌ناپذیر دارفانی را وداع گفت.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.