چگونه به اینجا رسیدیم!؟

سرقت در روز روشن؛

0 23

خبر شوک‌آور بود و ترسناک و بیم‌افزا. در یکی از روستاهای شهرستان شفت، سارقان کابل‌های برق خرق عادت کردند و به جای شب در روز روشن و بدون هیچگونه واهمه‌ و عجله‌ای، اقدام به بریدن کابل‌ها و سرقت آنها نموده و محل را به همین سادگی ترک کرده‌اند.

نگرانی مهم‌تر اینکه این اتفاق در مرئی و منظر اهل روستا حادث شده و کسی هیچ اقدامی در جلوگیری از این سرقت و مواجهه با سارقان و یا احیانا اطلاع‌رسانی به پاسگاه محل انجام نداده است.

سرقت کابل‌های برق در گیلان به خصوص روستاهای آن شدت زیادی گرفته و کسی هم پاسخگوی این امر نیست که چرا اینچنین شده است؟ چرا مجازات‌های احتمالی برای اینگونه مجرمان و کلا سارقان که روز به روز بر تعداد آن‌ها افزوده می‌شود به هنگام و بازدارنده نیست؟ و مهم‌تر اینکه چرا روند رسیدگی به شکایات افرادی که اموالشان به سرقت رفته اینگونه اسیر پیچ و تاب‌های اداری می‌شود و سرانجام نتیجه‌ای هم ندارد؟

برای وقوع تک تک این موارد نگران‌کننده جا دارد که اهل نظر و مسئولان مربوطه، حتما یک آسیب‌شناسی دقیق انجام دهند که چرا و چگونه ما به اینجا رسیده‌ایم و امتداد این روند نامیمون تا به کجا خواهد بود.

یکی از دوستان متدین و صادق‌القول خاطره‌ای تعریف می‌کرد از دوره تحصیل خود در یکی از کشورهایی که در تمام تجمعات عبادی سیاسی!! شعار مرگ و نابودی‌اش همواره مطالبه قشر انقلابی ما بوده است

وی اینگونه خاطره خویش را نقل می‌کند که؛ در اواخر دوره اقامتم در آن کشور، منزلم مورد دستبرد قرار گرفت. بنابراین تلفنی قضیه را به پلیس گزارش کردم. بلافاصله گویی که جنایتی اتفاق افتاده باشد پلیس خانه‌ام را کاملا وارسی و انگشت نگاری کرد. چند روز بعد هم خبر دادند که سارق دستگیر شده و باید در فلان تاریخ به دادگاه مراجعه کنم.

روز دادگاه آدرس را اشتباهی رفتم. لذا به خانه برگشتم. تلفن منزل به صدا درآمد. پلیس بود. پرسیدند چرا دادگاه نیامدی؟ گفتم آدرس را پیدا نکردم. گفتند بمان تا بیاییم به دنبالت. لحظاتی بعد پلیس را دم در خانه دیدم و مرا به دادگاه رساندند. قاضی، سارق و وکیلش و وکیل تسخیری من همه منتظرم بودند. جلسه دادگاه به خوبی برگزارشد. در پایان جلسه، اموال مسروقه‌ام را تحویلم دادند و سارق را راهی زندان کردند.

حالا مقایسه‌ای داشته باشیم با موارد مشابهی که در کشور خودمان اتفاق می‌افتد. تا به موجب آن و با توجه به تجربه شخصی خود، یکی از دلایل گرفتار آمدن به وضع ناهنجار کنونی را رصد کرده و شناسایی کرده باشیم.

در دوره چند ساله اخیر ۵ بار هدف سرقت قرار گرفته‌ام و دست بر قضا نه تنها در هیچکدام از موارد به اموالم دست پیدا نکردم بلکه هزینه‌های مضاعف دادرسی را هم برای پیگیری حقم تقبل کردم. ذکر خاطره پایانی یکی از موارد سرقت بوده که شاید خواندن آن خالی از لطف نباشد.

سارقی را پس از پیگیری‌های زیاد به دام انداختم. وی محکوم به رد مال و زندان شد. پس از مدتی به واحد قضایی مربوطه مراجعه کردم تا پیگیر مال مسروقه‌ام باشم. اما گفتند دزد دوره محکومیتش تمام شده و آزاد شده است. گفتم تکلیف مالم چه می‌شود؟ گفتند برو پرونده را بگیر و بیاور تا ببینیم داستان چیست.

بنابراین برای گرفتن پرونده من ساده لوح وخوش باور!! چندین روز از اینجا به آنجا و از این ساختمان به آن ساختمان پاسکاری شدم اما نهایتا تنها جوابی که شنیدم این بود که: “پرونده شما مفقود شده است “.

ناچارا من پس از یک هفته دوندگی و تحمل برخوردهای تکبرآمیز متصدیان مربوطه، مأیوس و ناراحت در حالی که خاطره دوستم از آن کشور بیگانه را در ذهن مرور می‌کردم از ساختمان دادگستری خارج شدم.

لحظه خروج در بیرون دادگستری تجمعی سیاسی نظرم را جلب کرد. جمعیت با شور و حرارت هرچه تمامتر فریاد می‌کشیدند؛ مرگ بر … بار دیگر خاطره دوست فرنگ رفته‌ام از دیار کفر!! این دفعه پررنگ‌تر از قبل تمام ذهن و اندیشه‌ام را در خود فرو برد.

 

«بازنشسته فرهنگی»

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.