کم، بسیار کم

صدای خوشِ وطن دوستانِ صاحبِ ایده؛

0 276

تلخ است، اما گمان بسیاری از ناظران تحولات اجتماعی ایران این است که ما، برخلاف ظرفیت‌های موجود، هر روز که می‌گذرد از مسیر توسعه دورتر می‌شویم! چرا؟

البته که این به سیاستگذاری‌های کلان کشور در حوزه‌های گوناگون معطوف است و تشریح‌اش مجال و مقالی وسیع‌تر می‌طلبد. اما پاسخ هرچه باشد پوشیده نیست که توسعه‌ی همه جانبه تنها با آگاهی جمعی و دسترسی آزادانه‌ی عموم به اطلاعاتِ واجد ارزش و روزآمد (در همه‌ی عرصه‌ها) به دست می‌آید.

و البته که پرواضح است آگاهی و داناییِ جمعیِ منتج به تولید مؤثر هم (در هر زمینه‌ای) تنها در بستری با ثبات و امن و کم تنش اتفاق می‌افتد و اگر غیر از این باشد حتا بهره مندی از ثروت‌های عظیم طبیعی یا امکانات نظامی و دفاعی و هم وجود نیروی انسانی نخبه در رسیدن به توسعه کارآمد نخواهد بود.

حالا مساله این است که آگاهی و دانایی جمعی قرار است چگونه (توسط چه مرجعی و از چه طریقی) به توده‌ی جامعه (یا به عبارتی به همه طبقات) تزریق شود؟ و شاید شکل صحیح‌تر پرسش این باشد که در حال حاضر در کشور ما این اتفاق چگونه دارد رخ می‌دهد؟

قاعدتا وقتی از امر توسعه و سیاستگذاری‌های معطوف به آن حرف می‌زنیم، توجه ما در مرتبه‌ی اول به سمت نهاد دولت یا دستگاه‌های تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر حاکمیتی ست نه توده‌ی مردم که خواسته یا ناخواسته خود متاثر از سیاستگذاری‌ها و تصمیمات مدیران ارشد سیاسی، اقتصادی، علمی، اجتماعی و فرهنگی هستند و خواهند بود. با این حساب طبیعی‌ست که در سیستم حکمرانی‌ای که نهاد دولت یا حاکمیت تقریبا اداره‌ی کلیه‌ی ساختارهای مرجع و تصمیم-ساز را برعهده دارد یا به طور مستقیم بر آنها نظارت دارد، یا اراده‌اش بر این است، و یا به هرطریق که بتواند هدایت شان می‌کند، کار بازوهای رسانه‌ای و تبلیغاتی حاکمیتی که مُبلغ و مشوق ایده‌ها و منویات و نشانگر جهت گیری نهاد حاکمیت در مواجهه با امر توسعه است بسیار پررنگ جلوه می‌کند.

در این میان قاعدتا این طور باید باشد که کار تحقیق، برنامه‌ریزی، تدوین نقشه‌ی راه و هم تبیین و توجیه آن برای توده‌ی مردم به نیت جلب همکاری عام (که لازمه‌ی امر کنش مؤثر در مسیر توسعه است) برعهده‌ی کارشناسان امور و خبرگان و صاحبان نظر در حوزه‌های اختصاصی قرار گیرد. به عبارت دیگر، قاعده این است و باید این طور باشد که دولتها ارشدترین و خبره‌ترین کارشناسان را جذب کنند و مردم هم با طیب خاطر و نهایت اطمینان دل به آرا، ایده‌ها، برنامه‌ها و رهنمودهای کارشناسان مورد تأیید حاکمیت بسپارند و تبعیت هم بکنند.

اصل این است که چشمِ جامعه در حرکت‌های جمعی و پروژه‌های ملی باید به دهان دولت‌ها باشد. وقتی نظرات و فرامین دولت و منتسبین­اش، حالا گیریم در نظر نیمی از مخاطبینش سست و مضحک و مبتذل بیاید و این ناباوری و بی‌همراهی و انفعال و حتا انقطاع کاملِ رابطه­ی دو سویه هم به هیچ کجای نهاد دولت برنخورد! مگر نتیجه‌ای جز حقارت، ناکارآمدی و به اصطلاح فرسودگی و کم­کم کلنگی شدن همان نهاد دولت را به همراه می‌‌آورد؟

حالا وقتی مشاهده‌ شود مدیران ارشد و به اصطلاح کارشناسان معتمد دولت و… و هم بازوهای رسانه‌ای و ترویجی‌شان در ارایه‌ی مواضع و طرح ایده‌ها و نظرات معطوف به مهمترین و حیاتی‌ترین مولفه‌های زیست فردی و اجتماعی توده‌ی مردم (از اقتصاد بگیر تا بهداشت عمومی و فرهنگ و ارتباطات و…) از بدیهی‌ترین و ابتدایی‌ترین اصول داستان غافل‌اند یا نسبت به آن‌ها جاهل‌اند یا به عمد (با هر دلیلی) واقعیت‌ها را نادیده‌ می‌گیرند و در عوض هر روز با آرایی شاذ اما غیرعالمانه و نابخردانه و مغایر با باورهای روز جهان مترقی، خودشان را به عنوان نماینده‌ی مردمی هوشمند با هزاران سال تمدن مؤثر، عرضه و تعرفه می‌کنند و در عصر ارتباطات بی‌مرز، اسباب شرمساری جهانی خلق خدا را فراهم می-سازند، مگر نتیجه‌ای جز سرخوردگی، خشم، تنش، بی‌ثباتی و ناآرامی (همان مولفه‌هایی که راهزن مسیر توسعه است) برای جامعه به همراه می‌آورد؟

وقتی که مدیران ارشد و کارشناسان و بازوهای رسانه‌ای و ترویجی‌شان به ماهیت موقعیتی که تصرفش کرده‌اند ناآگاه‌اند و فهم صحیحی از فن اداره یا مدیریت جامعه (همه‌ی جامعه، نه فقط گروه و دسته و فرقه‌ و حزبی خاص با باورهایی خاص) ندارند اساسن مگر می‌شود توسعه را حتا تخیل کرد.

اصل این است که چشمِ جامعه در حرکت‌های جمعی و پروژه‌های ملی باید به دهان دولت‌ها باشد. وقتی نظرات و فرامین دولت و منتسبین‌اش، حالا گیریم در نظر نیمی از مخاطبینش سست و مضحک و مبتذل بیاید و این ناباوری و بی‌همراهی و انفعال و حتا انقطاع کاملِ رابطه‌ی دو سویه هم به هیچ کجای نهاد دولت برنخورد! مگر نتیجه‌ای جز حقارت، ناکارآمدی و به اصطلاح فرسودگی و کم‌کم کلنگی شدن همان نهاد دولت را به همراه می‌‌آورد؟

حال این فقط یک سوی داستان است‌. وقتی دولت به عنوان مجری قانونی که باید میثاقی ملی باشد از اعتبار و اقتدار تهی شود و نهاد مرجع، بخش مهمی از اعتبارش را برای مدیریت کلان از دست بدهد بدیهی‌ست که نظم اجتماعی به هم بریزد و هرج و مرج سکه‌ی غالب بازار باشد (به اخبار حوادثِ روزِ دو سه سالِ اخیر کشور مراجعه کنید و فقط نمودارِ با شیب تند فزاینده‌ی آسییب‌های اجتماعی را تصویر کنید! بقیه‌اش بماند…)

و کافی ست با نگاهی دقیق‌تر به فضای حقیقی و مجازی جامعه بنگرید تا ببینید چگونه آرام‌آرام گروه‌های مرجعِ محفلی و باندیِ روزمینی و زیرزمینی، در رنگها و طرح‌های مختلف، با استفاده از خلاءِ پیش آمده، خارج از نظامات خیراندیش به حال امروز و فردای جامعه، نو به نو شکل گرفته یا در حال شکل گیری‌اند و جمعیتِ تحقیر و فراموش شده‌ی خسته و کلافه و منتظر شنیدن حرفی دیگر و تنفس در فضایی تازه‌تر را به امید حالی بهتر می‌فریبند و می‌تیغند یا با تزریق و ترویج خرافات و جعلیات و ایده‌های ضدعلم و چرندیات و هرزگی ذهنی، با سوءاستفاده از فضای آشفته و پریشان مدیریت کشور، (دانسته یا نادانسته) ضمن اعتبارزدایی از دانش و تخصص و به خصوص باورهای وطنخواهانه، به مرور با فرو ریختن پل‌های اعتماد میان حاکمیت و مردم، بنیان‌های کشوری را که باید رو به توسعه گام بردارد به سمت فروپاشی همه جانبه سوق می‌دهند. وخب! در این هیاهوی آزارنده و کَرکننده آیا امکانی برای شنیدن صدای خوشِ وطن‌دوستانِ صاحبِ ایده‌ و پاک‌اندیش و نیک‌خواه هست؟ اگر خوشبینانه بببینیم، کم. بسیار کم…

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.