نیما فریدمجتهدی (فعال و پژوهشگر محیط زیست کوهستان)/ ابوطالب قاسمی وسمهجانی (دکتری جغرافیای روستایی)
تعامل واندرکُنش بومیان با عرصههای طبیعی متاثر از عوامل گوناگونی است که در مجموع تحتِ سیطره شرایط طبیعی و انسانی است. رابطه میان انسان و محیط در بومسازگان کوهستانی تابع همان قواعدی است که در دیگر جایگاههای جغرافیای میتوان یافت. تنها یکیاز تفاوتهای عمده آنها شرایط خاص بومسازگان کوهستانی با ویژگیهای چون پیچیدگی و شکنندگی است که این رابطه را ظریفتر میکند.
در مساله حفظ محیطزیست کوهستان و میراثهای طبیعی همچون جنگلهای هیرکانی، رابطه و نقش حضور یا حذف انسان بهعنوانِ یک عامل مضر یا مفید در چند مرحله تاریخی مورد چالش و پرسش بود. در ایران نیز این آزمون و خطا رخ داد. در برههای با حذف عامل انسانی یا ذینفعان بومی از عرصههای طبیعی مانند سیاست طرح خروج دام از جنگل با توجیه ساماندهی زندگی ساکنان جنگل و ارائه خدمات اجتماعی-اقتصادی به اجرا گذاشته شده و در برهه زمانی بعد تعامل و همزیستی بین بومیان بهعنوانِ پارادایم موردِ قبول، جامعیت یافته و استفاده میشود.
در حوزۀ کوهستان البرز و جنگلهای هیرکانی این روابط با فراز و فرودهایی همراه بوده است. طرح خروج دام از جنگل نمونه بارز آن بود. نظر کارشناسان با درهمآمیزی با عامل اجرایی منجر به حذف فیزیکی بومیان در بسیاری از عرصههای جنگلی شد. از دیدگاه کارشناسی و آمار موجود این طرح نه تنها به نتایج دلخواه نرسید بلکه علاوه بر آسیبهای جدی اجتماعی-اقتصادی جنگلنشینان سابق و ساکنین شهرها و روستاهای اطراف کنونی؛ وضعیت جنگلهای هیرکانی و کوههای البرز نیز در بدترین حالت حفاظتی و پایداری خود در چندین دهه اخیر قرار گرفتهاست.
اگر با دیدگاه خسارت به اکوسیستم جنگل نگاه کنیم یکی از کانونهای آتشسوزیهای هیرکانی در گیلان کوهپایههای جنگلی جنوب لاهیجان و لنگرود است، جاییکه درهم تنیدگی پیچیدهای بین نوع معیشت مردم منطقه با عرصه های طبیعی وجود دارد.
فارغ از مناطق چهارگانه حفاظتی سازمان محیطزیست که اثر ملی، پارک ملی، منطقه حفاظت شده و منطقه شکار ممنوع را دربرمیگیرد و به دلیل رصد مستخدمین سازمان حفاظت محیط زیست، وضعیت تا حدودی مطلوبتر از حیث حفاظت قرار دارد، دیگر عرصههای جنگلی و کوهستانی در معرض انواع تهدیدات میباشند. این تهدیدات بهویژه در مناطق حاشیهای، آنها را بهعنوانِ کانونهای داغ بحران تبدیل کردهاست. مثلا اگر با دیدگاه خسارت به اکوسیستم جنگل نگاه کنیم یکیاز کانونهای آتشسوزیهای هیرکانی در گیلان کوهپایههای جنگلی جنوب لاهیجان و لنگرود است، جاییکه درهم تنیدگی پیچیدهای بین نوع معیشت مردم منطقه با عرصههای طبیعی وجود دارد.
شکلگیری باغهای چای درست در عرصه جنگلی قشلاقنشینانِ مناطقِ گالشنشینِ شرق گیلان، سبب توسعه این عرصههای باغی در دل جنگلهای کوهستانی هیرکانی در همراهی با معیشت دامداری شدهاست. حداقل یکی از ۳ کانون و نقطه ثقل آتشسوزی در جنگلهای هیرکانی، در شرق گیلان، همین منطقه است. چرایی آن هم، به شرایط اقتصادی، اجتماعی فرهنگی موجود در گیلان بر میگردد، یعنی زندگی کنونی ما، دچار دگرگونی ژرفی از اثرات تزریق و هجوم عظیم سرمایههای سرگردان و هدفمند به عرصه معاملات زمین و ارزشیابی غیرمنطقی زمینهای منطقه شدهاست. این مساله در همراهی با چالش تورم افسار گسیخته و عرضه و تقاضاهای، ایجاد فرصتهای جدید درآمدزایی در این مناطق شده و اثرات آن به اشکال گوناگون و با سرعت قابلِ توجهای چهره و منظر این مناطق را دگرگون کردهاست.
موضوع این یادداشت نه خرید و فروش زمین و ساخت بیرویه خانههای دوم (ویلا) بلکه تحرکات کوچک میان بومیان جنگلنشین یا همسایگان بلافصل آنها است که به شیوهای جدید و البته نامطلوب در عرصۀ مناطق کوهستانی و جنگلهای هیرکانی تیشه به ریشه محیطزیست این مناطق میزنند. روابط و تعامل و مدارای میان بومیان این مناطق با محیطزیست کوهستان و جنگل آن دچار تغییر شده است، نگاه مادیگرایانه که برایندی از شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حال مردم ایران است، چالشی جدید بر مشکلات موجود حفظ محیطزیست کوهستان اضافه کردهاست. نباید فراموش کرد، بومیان و ذینفعان محلی، یکیاز بزرگترین عوامل اجرایی در به ثمر رسیدن هر نوع فعالیت حفاظتی است. نمونههای از دانش و باور بومی ایشان نشان از این دارد که ایشان برای تداوم حیات آگاه به وابستگی تام به محیط طبیعی بودند.
بهعنوانِمثال در منطقه دیلمان، دامداران در بریدن شاخهها برای آذوقه دام اولاً درختان کهنسالتر را میبریدند که نوعی هرس محسوب میشد و دوماً شاخههای رشد درخت یا همان سرشاخهها را نمیبریدند و چنانچه در جایی مشاهده میکردند بر عامل آن نفرین و ناسزا میگفتند. مردمان روستا هرگز در مسیرهای سیلابی باغ و کشتزار نمیکردند و مسیر رودخانه برای مسیل باقی میماند و یا دامها را برای چرا در فصول و ایام خاصی در دامان طبیعت هدایت میکردند زیرا آگاه بودند که آینده حیات آنها با حفاظت عرصه زیست بومان گره خورده است. لذا ذینفعان یا همان بومیان، یکی از مهمترین مولفههای حفاظت در عرصههای طبیعی، فارغ از قانونمندی جامعه و نظارت دقیق دولتی و دیگر ارگانها و حتی سمنها بودند و باید باشند.
البته دو انگیزه باعث شده که آقای صادقی و صادقیها توجهای به توسعه باغهای چای بدهند. از یکسو، رونق تجارت چای در چند سال اخیر، سبب توجه به تولید و فرآوری این محصول شد؛ که این مسآله ماحصل دو رویداد همزمان است. یکی توجه بیش از پیش با محصولات ارگانیک که جامعه ایرانی را درگیر خود کردهاست
کیست که نداند هیچ فعالیت حفاظتی بدون شریکسازی و سهیم کردن جامعه محلی و البته التزام و اعتقاد ایشان در پاسداری از محیط طبیعی به ثمر نخواهد رسید. این اعتقاد و التزام نیازمند بستری است که ریشههایش علاوه بر فرهنگ و قانون، در اقتصاد نیز عمیق تنیده دارد. آنچه مسلم است مجموعه تخریبهای صورت گرفته و اشاره شده در این یادداشت فقط جزئی از چالشهای هیرکانی و البرز است وگرنه انواع روشهای تخریبی چون جادهسازی، ویلاسازی، قاچاق چوب و… سهم بسیار بزرگتری دارند. رها کردن فرهنگ غنیِ بومیان منطقه که تعاملی جالب توجه حتی تا مرحله تقدس با محیط طبیعی کوهستان و جنگل به همراه داشت در همراهی با جایگزین شدن معیارهای جدید بهعنوانِ اولویتهای زندگی، میراثهای طبیعی را نشانه رفتهاست. هدفگیری که این بار نتیجهای جزء در خطرانداختن زیست ما را در بر نخواهد داشت.
آقای صادقی
آقای صادقی یکی از بومیان البرز در اطراف شهر لاهیجان در استان گیلان است که در کوهپایههای جنگلی درهمتنیده با باغهای چای آن زندگی میکند. آقای صادقی تغییر رفتارش با محیط پیرامونیاش سوژه مطالعه روزمره یادداشتنویسان بودهاست. آقای صادقی از ابتدای تابستان سال ۱۴۰۱، در حوزه جغرافیایی محل زیست خود که اتفاقاً منطبق بر یک حوزه آبریز کوچک است، مجموعهای از اقدامات را انجام میدهد که بهعنوانِ نمونهای عینی از آنچه رفتارش با بومیان سازگار با محیط، آنچنانی که بسیاری از اسلاف آقای صادقی سعی در حفاظت زیست بومش کوشش میکردند، نیست.
یکی از کارهای آقای صادقی، برداشت هر روزه از توده جنگلی این منطقه است. آقای صادقی هر روز حداقل دو دسته بزرگ از درختچه همیشک (گیاه همیشه سبز کف جنگلهای هیرکانی با شاخ و برگ متناوب اما نوک تیز و انبوه) را بهعنوانِ یکیاز درختچههای کف جنگلهای هیرکانی بریده و به بازار مصرف ارائه میکند (شکلهای. ۱ و ۲). محصول این برداشت هر روزه برای برخیاز گلفروشیها جهت استفاده در گلآرایی دستهها و سبدهای گل، ارسال میشود که باتوجه به پول نقدی که در اختیار آقای صادقی قرار میگیرد تجارت پُرسودی است.
این نوع برداشت و با این شکل و حجم به گواهی کسانی که سالها در این مسیر کوهستانی کوهنوردی میکنند بیسابقه بوده است! آقای صادقی این بومی خوشسیما تنها از این طریق در این منطقه کوهستانی به محیطزیست آسیب نمیرساند. از بین بردن پوشش جنگلی و احداث باغ چای تازه، یکی دیگر از کارهای اخیر وی است(شکل.۳).
البته دو انگیزه باعث شده که آقای صادقی و صادقیها توجهای به توسعه باغهای چای بدهند. از یکسو، رونق تجارت چای در چند سال اخیر، سبب توجه به تولید و فرآوری این محصول شد؛ که این مسآله ماحصل دو رویداد همزمان است. یکی توجه بیش از پیش با محصولات ارگانیک که جامعه ایرانی را درگیر خود کردهاست و طبیعتاً ارزشهایی که چای ایرانی نسبت به برخی از انواع نامرغوب خود دارد. هرچند که بحث ارگانیک بودن چای ایرانی که جای بحث دارد.
همین امر سبب دمیده شدن روح و انرژی تازه به کالبد در حال مرگ صنعت چایی ایرانی شدهاست، هرچند تمامی شواهد نشان از رو به نابودی رفتن آن دارد. امری میمون و تحسینبرانگیز که صرفاً به گرایش مردم به چای بهعلتِ ذائقه مردم به محصولهای ارگانیک است ولاغیر.
دیگری افزایش قیمت تمامی محصولات کشاورزی ازجمله چای که سبب هم تشویق چایکاران و هم تولیدکنندگان به تولید آن شده است. با اینحال، این مساله از سوی دیگری نیز دارای حاشیه و اثر برای محیطزیست هیرکانی بودهاست. فارغ از مساله تفسیر و قضاوت صرفاً جهت اطلاع که آقای صادقی و بسیاری از کسانی که این روزها در کرانهها و کوهپایههای البرز رونقی دوباره به تولید چای دادهاند، در چند سال اخیر در کوهپایههای سیاهکل، لاهیجان، املش و رودسر کیلومترها جاده خاکی کشیدهاند. جادههای جدید در میان باغهای چای تا دوردستترین باغهای مناطق کوهستانی احداث شده است. دلیل این امر هم از بین رفتن سامانه حمل بار-محصول از باغ به لب جاده یا کارخانه است که تا مدتها برعهده اسب و قاطر بوده است.
بنابراین برای حمل چای تا نزدیکترین سکونتگاه انسانی با وسیلهنقلیه نیاز به راه است. در خیلی از مناطق سازمان جهاد و منابع طبیعی مجوز احداث جاده به باغداران را نمیدهند و اما جلوی احداث جاده دستساز را هم نمیگیرند. آقای صادقی و دیگر باغداران نیز با استفاده از یک روش ابتکاری یعنی به کارگیری داس و بوله (یک نوع کج بیل) در دل این مناطق کیلومترها جاده احداث کردهاند (شکل.۴). فارغ از بحث اثرهای این کندوکاو و احداث جادههای اینچنینی در کوهستان و مناطق جنگلی، نکتهای که در این میان وجود دارد، دورنمایی است برخی با ایجاد این جادههای دسترسی، به مناطق کوهستانی با مناظر قابل توجه برای آنیده تصور کردهاند. گفتگوهای کوتاه نشان از برنامه برای فروش زمینهای با منظر خوب با قیمت مناسب به خریداران زمینهای ویلایی دارد.
اثر محیطزیستی دیگری که در این میان به هیرکانی و یه نوعی به گونههایی از آن مثل آزاد، ممرز و انجیلی و… رسید بریدن دهها قطعه درخت میان باغها و حاشیه آن و همچنین دستاندازی به گونههایی بسیار دورتر از باغهای چایی جهت گسترش آفتابگیری باغها است. اتفاقاً آقای صادقی ما هم در این میان در این محدوده مطالعاتی مشخص، چندین گونه درخت را تنها در یک سال اخیر با سنین مختلف، به بهانه یا دلیل آباد کردن باغ از کناره جاده بریدهاست! (شکل.۴) برخی از درختان بریده شده اما قدمتی حداقل صد ساله داشته که با توجه به قدمت صد ساله صنعت چای،اندکی در انگیزههای کشاورزی این قطع درختان شک ایجاد کرده است. طبیعتاً درختی که بیش از صد سال قدمت داشته و سالهای سال در کنار باغ چای آن هم در دورانهای طلایی تولید و فروش چای وجود داشته است، نمیتواند در این سالهای بیرمقی، مانعی بر ضد توسعه و تولید چای باشد.
آقای صادقی آدم بدی نیست. آقای صادقی یکی از ماهاست. میلیونها مایی که درگیر گذران دوران سخت اقتصادی هستیم که سالهاست امیدی به گشایش وضع موجود داشته و داریم. زندگی با رنج کشاورزی در گیلان، بر کسی پوشیده نیست.
مساله آباد کردن باغهای چای هم به دوران رکورد و ورشکستی صنعت چای در اثر اجرای ناموفق طرح اصلاح ساختار چای کشور (خصوصیسازی چای) برمیگردد که افراد زیادی مانند آقای صادقی را به بدبختی سوق داد. هزاران چایکار در دوران معروف به دوران اصلاحات با ابداع و اجرای نیمبند این قانون خانه و کاشانه خود را از دست دادهاند. همین امر موجب شد که بسیاری از باغها و مناطق حاشیه آن بدون بهرهبرداری رها شود و انبوه پوشش گیاهی، البته بیشتر در حاشیه باغ رشد کند (شکل ۵). بااینحال، حرکت و روند افزایشی در از بین بردن پوشش گیاهی در تمامی مناطق چایخیز که در حاشیه مناطق جنگلی قرار گرفتهاند شروع شده است که به راحتی در گشت و گذاری در تمامی این مناطق قابل مشاهده است.
آقای صادقی آدم بدی نیست. آقای صادقی یکی از ماهاست. میلیونها مایی که درگیر گذران دوران سخت اقتصادی هستیم که سالهاست امیدی به گشایش وضع موجود داشته و داریم. زندگی با رنج کشاورزی در گیلان، بر کسی پوشیده نیست. آقای صادقی یکی از ماست، یکی از ما، با هزاران دغدغه مالی و دشواری زندگی. آقای صادقی آگاهانه یا غیرآگاهانه، فقط و فقط به شخصه در یک جغرافیای مشخص در کنار یک آبادی و در یک حوضه آبریز کوچک، سلطان بیمنازعی است که با اشکال مختلف در هیرکانی میتازد. آقای صادقیها زیادند، در تکتک درههای البرز، در گوشهگوشه جنگلهای هیرکانی. آقای صادقیها اما اینگونه نبودند، ایشان همانانی هستند که قبل از این گسست بزرگ تاریخی و فرهنگی-اجتماعی در زندگی بهرهمندانه و خردمندانه خود از طبیعت، اسطورههایی همچون سیاگالش را پروراندند.
اسطورهای زیستمحیطی به نام البرز و هیرکانی. همین نماد نشان از خردمندی این مردمان در بهرهبرداری از طبیعت بود، سندی اما جاوادانه برای آن. ایشان همانانی هستند که با درخت گفتگو و طبیعت آنچنان برایشان جایگاه والایی داشت که درختان مقدس در گوشهگوشه این دیار در همراهی با کوههای مقدس، ناقوس درهم تنیدگی انسان با طبیعت را مینواخت. اما گسستی که رخ داد نه تنها رابطه معنوی با تمامی داشتهها و میراث معنوی را زدود بلکه این مسئله در همراهی با نحوه زندگی و فرهنگ مصرفگرایی که ما در خود غرق کرده، جهانِ آقای صادقی را چنان دگرگون ساخته که جنگلی را که زمانی حکم مادرش را داشت راحت میکُشد. مادرکُشی. آری، مادرکُشی. دروازههای هیرکانی و البرز، دیگر دست در دست آنانی نیست که کسی را خیال خام ورود به آن نباشد، دروازها اینک باز است، دروازههای طمع اما… و صدای ناقوس اینبار میآید انگار… صدای ناقوسِ مرگِ جنگل، مرگ ما، طمع ما رو کشت اما مادر…