اشغال یک فضای طبیعی، قتل یک ساحت اجتماعی

فراتر از تسخیر و اشغال فضاها در نمونه‌ی روستای سراوان رشت

0 287

دو سال از آخرین تحصن مردم روستای سراوان (فروردین ۱۴۰۱) در اعتراض به تلنبار زباله در سایت دفن زباله این روستا می‌گذرد. زمانی که به نقش فضاها در زندگی اجتماعی مردم ایران می‌پردازیم، اغلب با موانعی روبه‌رو می‌شویم که از بازتعریف فضا بنا بر نظر عده‌ی کثیری از جمعیت این جغرافیا جلوگیری می‌کنند.

تسخیر شهرها یک نمونه از آن است؛ در کشوری همچون ایران که رویکرد مذهبی – سنتی و رویکرد مدرن بیش از یک سده است که دائما در ستیز با یکدیگرند، فضاهای شهری به‌عنوان یکی کلیدی‌ترین فضاها که ابعاد این ستیز را ملموس‌تر می‌کنند، در فراز و فرودی دائم، گاه به سمت اراده‌ی حاکم می‌چرخند و گاه زور اراده‌ی عمومی بر تغییر این فضاها می‌چربد.

بنابراین شکی نیست که فضاهای شهری به‌عنوان نمودی از حوزه‌ی عمومی یا در بیان فقهی و شرعی، نمودی از ملاءعام دائما درگیر این فراز و فرود باشند.

به‌طور مثال در محاسبات جریان حاکم، خطر انباشتن مکان فرضی پارک دانشجوی تهران از خرده‌فروشان مواد مخدر بسیار کمتر از خطر جانمایی کافه‌‌ها و رفت‌وآمد کافه‌روها در آن محدوده است.

در این شرایط چهاردیواری محصور یک کافه‌ در تهران، بیشتر به تهدید حوزه‌ی عمومی مورد نظر جریان قدرت کمر می‌بندد تا پارک‌نشینی جوانانی که برای خرید مواد مخدر به پارک آمده‌اند.

آیا اراده‌ی طبقه‌ی حاکم به تسخیر فضاهای عمومی / شهری محدود می‌شود؟

تجربه‌های متعدد چهار دهه‌ی گذشته نشان می‌دهد که پاسخ این سوال منفی است و جریان حاکم خارج از فضاهای شهری و در فضاهای طبیعی (مثل جنگل، مرداب و دریا) نه فقط به دنبال تسخیر و اشغال فضاها، بلکه گاه از روی فقر مدیریتی و گاه از سر طمع، در صدد مصرف آن‌ها نیز برآمده است.

نمونه‌های بسیاری را می‌توان برای این ادعا مثال زد اما تجربه‌ی روستای سراوان این استان یکی از شاخص‌ترین نمونه‌هایی است که نشان می‌دهد مصرف فضاهای طبیعی چگونه در خدمت جریان قدرت قرار می‌گیرد و هارمونی فضای اجتماعی آن جا را به هم می‌ریزد.

اشغال یک فضای طبیعی، قتل یک فضای اجتماعی

بهار ۱۴۰۱ که برای خبررسانی تحصن مردم روستای سراوان به این محل رفته بودم، ابعاد بیشتری از تاثیر این فضا بر زندگی اجتماعی افراد به چشمم آمد. سراوان، روستایی در نزدیکی رشت است که جنگل‌هایش از چهار دهه‌ی پیش، زباله‌های چندین شهر استان گیلان را در خود جای داده‌اند.

انتشار مطلبی با عنوان «دفنگاه سراوان؛ یک روز تصمیم، یک عمر پشیمانی» در رسانه‌ی مرور اطلاعات اعجاب‌انگیزی را از میزان فضای اشغال‌شده در سراوان به دست می‌دهد.

نویسنده‌ی این مطلب با استناد به آمارهای روزانه جابه‌جایی زباله استدلال کرده است که اگر همه‌ی زباله‌های موجود در دفنگاه زباله سراوان را در سطح شهر رشت پخش کنیم، کل شهر رشت با ارتفاع ده سانتیمتر از زباله پوشیده خواهد شد.

در بخش دیگری از این تحلیل گفته شده برای جابه‌جایی کل زباله‌های این دفنگاه به ۵۰۰ هزار تریلی نیاز است درحالی که در کل کشور تنها هزار تریلی وجود دارد.

این فرض یک تبصره‌ی جالب نیز دارد؛ اگر بتوانیم ۵۰۰ هزار تریلی را برای انتقال زباله‌ها فراهم کنیم، فرآیند انتقال زباله پنج روز طول می‌کشد و هر بار صفی از تریلی به طول ۱۶۰۰ کیلومتر یعنی فاصله‌ی رشت تا بندرعباس تشکیل خواهد شد.

آگاهی از این داده‌ها راحت‌تر ما را به تبعات اجتماعی اشغال یک فضای طبیعی خواهد رساند. در حقیقت آنچه که ما تحت عنوان «فضای اجتماعی» به دنبال آن هستیم، زیر سایه‌ی اشغال یک «فضای طبیعی» از دست رفته است.

از دست رفتن فرصت و امکان زندگی در محیط روستای سراوان، نمونه‌ای از اشغال فضاها به‌وسیله‌ی پسماندهای ناکارآمدی است که اگرچه ریشه‌ی متفاوتی با اشغال فضاهای شهری دارد، اما نحوه‌ی برخورد با آن، همان منطق برخورد پلیسی در شهرها است.

مردم روستای سراوان در چهل سال گذشته بارها به فرآیند غیرمنطقی دفن و امحای زباله در محل زندگی‌شان اعتراض کرده‌اند. اعتراض‌های کوچک و بزرگی که اغلب بی‌نتیجه اما پرهزینه بوده‌اند.

اما از یک دهه‌ی پیش که فضای طبیعی جنگل تحملش را در برابر سیاست‌های تحمیلی برنامه‌ریزان از دست داد و شروع به واپاشی بحران‌های مخفی کرد، نام سراوان بیشتر شنیده شد و مردم منطقه بیشتر نسبت به تاثیرات نامحسوس آن بر فضای زندگی خود آگاه شدند.

اشغال فضاها همیشه محسوس و دیدنی نیست، گاهی باید تصور کرد و گاه چاره‌ای غیر از استناد به فرض‌ها و آمارها نداریم تا مشخص شود یک فضا چگونه اشغال، تسخیر و مصرف شده است.

مردم این روستا تا سال‌ها نمی‌توانستند اصل ماجرا را تماشا کنند و از طرفی امکانی هم برای تصور آنچه در جنگل‌های محل زندگی‌شان رخ می‌داد، وجود نداشت. پشت کوه‌های پوشیده از جنگل گیلان، هیولایی درحال قد کشیدن بود!

اثرات زیستی قد کشیدن این هیولا آرام آرام به مردم روستا رسید. آن‌ها اغلب با بیماری‌های پوستی رنج‌آوری روبه‌رو می‌شدند، مگس‌ها و پشه‌ها هیچوقت در خانه‌هایشان تمامی نداشتند و آمار بیماری‌های گوارشی در میان اهالی این روستا و روستاهای همجوار برای سال‌های متوالی تصاعدی شد.

اما در میان اثرات اجتماعی آن، دو مورد بیش از موارد دیگر جالب و نیازمند بررسی است؛ یکی سقوط قیمت زمین‌های کشاورزی و املاک بومیان این روستا و دیگری مداخله‌ی نیروهای انتظامی در آخرین تحصن اهالی این روستا و پایان بخشیدن به اعتراضات آن‌ها خارج از یک محیط شهری است.

روزهای تحصن؛ ما از سقوط قیمت زمین شکایت داریم

در روزهای تحصن بهار ۱۴۰۱ وقتی با اهالی این مطقه صحبت می‌کردم، در کنار شکایت از آلوده بودن آب و حضور همیشگی پشه و مگس در زندگی‌هایشان، از ارزانی زمین‌ها هم شکایت داشتند.

در استان‌های شمالی که فروش زمین‌های کشاورزی به غیربومیان، یکی از زودبازده‌ترین راه‌های نقد کردن سرمایه است، از دست رفتن این امکان در کنار ناممکن بودن کشاورزی و دامداری می‌تواند به یک چالش اجتماعی بینجامد.

بنابراین یک نیروی اجتماعی ساکن جامعه‌ی روستایی، زمانی که تمام روزنه‌های اشتغالش را از دست بدهد و در نهایت مجبور به فروش اصل دارایی‌اش شود، طبعا به یک عضو عصبانی در اجتماع روستایی، شهری و در ابعاد کشوری تبدیل خواهد شد.

در روزهای تحصن بهار ۱۴۰۱ جوانی از اهالی این روستا با صدای بلند خطاب به یکی از روحانیون منطقه می‌گفت: «من که آخرش از سرطان می‌میرم، بیاید با گلوله بزنید به تخت پیشونیم و راحتم کنید.»

می‌توان تجربه‌ی روستای سراوان را اینگونه فهمید؛ نظام سیاسی که این بار نه به دلایل فقهی و ایدئولوژیک بلکه به دلیل ورشکستگی فکری و دستپاچگی از توسعه‌ی شهرهایش، راهی غیر از پنهان کردن زباله‌ها در انبوه جنگل‌های سراوان نداشته است، فضای این منطقه را تسخیر، اشغال و درنهایت مصرف کرده است.

اصطلاح «مصرف فضا» از این جهت درباره سراوان اهمیت دارد که در فضاهای طبیعی برخلاف فضاهای شهری، امکان بازسازی فضا به‌راحتی ممکن نیست و باز ـ یافت یک فضای طبیعی به‌مراتب از بازیافتن یک فضای شهری دشوارتر است.

فعالان محیط زیست استان گیلان می‌گویند اثرات سایت زباله سراوان محدود به خود این منطقه نیست و کل استان گیلان را تهدید می‌کند. جریان شیرابه‌های زباله که با حجم و سرعتی باورنکردنی وارد آب‌های زیرزمینی و تالاب بزرگ انزلی و دریا می‌شوند، سراوان را بیش از یک بحران در طبیعت گیلان، به یک بمب اجتماعی بدل کرده است.

همانطور که در بسیاری از عرصه‌های دیگر تلنبار بحران‌ها بر روی یکدیگر، چاره‌ی حکمرانان شده است، در سراوان هم تلنبار زباله‌ها تنها راهکار حکمرانان برای استانی بوده که هنوز در تامین ابتدایی‌ترین ابزارهای توسعه و پیشرفت درمانده است. بحران‌هایی که اطلاق عنوان هولناک «جهنم سبز» را برای استان گیلان بیش از همیشه منطقی کرده است.

پایان بخشیدن به تحصن و ادامه‌ی تلنبار زباله‌ها

آخرین تحصن اهالی سراوان در بهار سال ۱۴۰۱ که به منظور جلوگیری از ورود زباله‌های جدید به دفنگاه انجام شد، درنهایت با یک استراتژی همیشگی به پایان رسید؛ گسیل نیروهای انتظامی (ضد شورش) به خارج از یک فضای شهری برای بازگشایی مجدد راه ورود زباله و مصرف فضایی طبیعی.

اگرچه در مدت تحصن ده روزه مردم سراوان، وعده‌های مختلفی از سوی حکمرانان مطرح شد، اما درنهایت تمام پیشنهادها باطل و مداخله‌ی پلیسی، به‌عنوان راه چاره به کار گرفته شد.

همانطور که بیان شد، توسل به اقدامات انتظامی برای رفع بحران اجتماعی سراوان، از این حیث اهمیت دارد که این بار جریان قدرت نمی‌خواهد فضا را پس بگیرد، بلکه در صدد مصرف بیشتر فضا است.

از سوی دیگر مداخله‌ی پلیسی برای پایان بخشیدن به اعتراضات در خارج از یک محیط شهری، موید یک حقیقت است؛ جریان قدرت که دائما تلاش می‌کند فضاهای شهری را تسخیر کند و به نشر ایده‌های مورد پسندش بپردازد، درمقابل با اشغال و مصرف فضاهای طبیعی در خارج از محیط شهری، به دنبال آن است تا ناکارآمدی‌ها در انجام امور زیربنایی را جایی پشت درختان سر به فلک کشیده‌ی جنگل‌های گیلان مخفی بگذارد. از همین رو، سراوان یک بمب اجتماعی است که اثرات آن نه فقط طبیعت و سلامت را، بلکه اجتماع و سیاست را هم متاثر می‌کند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.