ادبیات همواره بهعنوان ابزاری قدرتمند در فرآیند تحولات اجتماعی، عمل کرده است. در هر دورهای، روشنفکران با آثار خود، نه تنها به بازنمایی واقعیتهای اجتماعی میپردازند، بلکه با نقد و تحلیل شرایط موجود، افکار عمومی را به چالش میکشند و زمینهساز تغییر میشوند.
ادبیات بهعنوان زبان اعتراضی و ساختاری نو، نقشی مهم در شکلدهی حرکتهای اجتماعی ایفا میکند. در این مسیر، روشنفکران با قدرت کلمات و اندیشههای خود، جریانهای فکری جدیدی را در ذهن و زبان مردم شکل میدهند و بدینسان، دگرگونیهای اجتماعی را پیش میبرند. این تعامل بین ادبیات و تحولات اجتماعی نهتنها یک بازتاب ساده نیست، بلکه عاملی پویا و پیشرو در جریانهای فکری و فرهنگی است.
افراشته با نامهای مستعاری چون: «چلنگرباشی»، «رادباز قلعهای»، «ستوده»، «معمارباشی»و امثال آن، از پیشگامان شعر گیلکی و یکی از مهمترین طنزپردازان نامآور دهههای بیست و سی ایران به شمار میرود.
یکی از این افراد تاثیرگذار در زمانهی خود شاعری مردمی است که ۱۶ اردیبهشت، شصت و ششمین سال خاموشی اوست. مردی که نفوذکلام، صراحت، سادگی و همدلی او با مردم زمانهی خود بینظیر بود: «افراشته»، شاعری که شعرش در حافظهها نقش بست و شعار مردم کوچه و بازار شد.
محمدعلیرادبازقلعهای، مشهور به «افراشته»، فرزند حاج شیخ جواد مجتهد بازقلعهای، در سال ۱۲۸۷ خورشیدی در روستای بازقلعه رشت چشم به جهان گشود. او با نامهای مستعاری چون: «چلنگرباشی»، «رادباز قلعهای»، «ستوده»، «معمارباشی»و امثال آن، از پیشگامان شعر گیلکی و یکی از مهمترین طنزپردازان نامآور دهههای بیست و سی ایران به شمار میرود.
دغدغههای افراشته در شعر، مسایل اجتماعی و مصایب مبتلابه جامعهی آن روز بود و دستمایهی اشعار گیلکیاش، مثلها و اصطلاحات و باورداشتهای مردم شهرها و روستاهای گیلان بود. شعرهای گیلکی او آنقدر روان و صمیمی بود که برخی از آنها چون ضربالمثل در میان مردم باقی ماند.
تلاش برای گردآوری آثار گیلکی افراشته با کوشش محمد پایندهی لنگرودی به ثمر نشست. پایندهی لنگرودی در مقدمهی کتاب افراشته نوشته است: «برای گردآوری اشعار افراشته از همه شیفتگان شعر و ادب گیلان مدد خواستم. در این میان دوست و همولایتی نویسندهام: محمد آقازاده گیلانی،مجموعهای از تکورقهای چاپی افراشته را با عنوان و حواشی مربوط به اشعار بین ۱۳۰۹ تا ۱۳۱۴ خورشیدی در اختیارم گذاشت.»
دغدغههای افراشته در شعر، مسایل اجتماعی و مصایب مبتلابه جامعهی آن روز بود و دستمایهی اشعار گیلکیاش، مثلها و اصطلاحات و باورداشتهای مردم شهرها و روستاهای گیلان بود. شعرهای گیلکی او آنقدر روان و صمیمی بود که برخی از آنها چون ضربالمثل در میان مردم باقی ماند.
بعدها به دنبال این پیگیریها، دکتر محمد باقری، مجموعهی خطی اشعار گیلکی افراشته را از کتابخانهی دانشگاه تهران به ارمغان میآورد که پاینده بر این نظر بوده که این نسخهی خطی به احتمال یقین دستخط شخص افراشته بوده که همراه با هزاران کتاب دیگر، از طرف شادروان علیاصغر حکمت به کتابخانهی دانشگاه تهران هدیه شده بود.
بیشتر اشعار گیلکی این نسخهی خطی در مجموعهی چاپی قبلی نیز آمده بود. پایندهی لنگرودی در نهایت پس از گردآوری کامل، در سال ۱۳۷۳ خورشیدی، موفق به چاپ اشعار گیلکی افراشته به همراه برگردان به فارسی آن میشود.
افراشته در سرودن شعر فارسی نیز مهارتی کمنظیر داشت. پس از شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی، نام او به عنوان شاعری مردمی و مبارز بر سر زبانها افتاد. در اسفند ۱۳۲۹ خورشیدی، روزنامهی چهارصفحهای طنز و فکاهی «چلنگر» را با همکاری چهرههایی چون: ابوتراب جلی، ممتاز میثاقی، مرتضی معتضدی و دیگران در تهران راهاندازی کرد. شعار نشریه این بود: «بشکنی ای قلم، ای دست، اگر/ پیچی از خدمت محرومان سر».
به گفتهی نصرتالله نوحیان، نام «چلنگر» را صادق هدایت پیشنهاد داده بود. بیشتر مطالب نشریه، از جمله اشعار و یادداشتها، به قلم خود افراشته نوشته میشد. پیش از این، افراشته، سابقهی طنزنویسی در مجلهی «توفیق» را داشت، اما «چلنگر» با نگاهی هدفمندتر و بیپرواتر به نقد اوضاع زمانه پرداخت.
در اسفند ۱۳۲۹ خورشیدی، روزنامهی چهارصفحهای طنز و فکاهی «چلنگر» را با همکاری چهرههایی چون: ابوتراب جلی، ممتاز میثاقی، مرتضی معتضدی و دیگران در تهران راهاندازی کرد.
رویدادهای بزرگ سیاسی و اجتماعی همچون: ملی شدن صنعت نفت، واقعه قیام مردمی۳۰ تیر، جنگ جهانی دوم و بحرانهای اقتصادی از مهمترین زمینههای فکری و جهتگیریهای سیاسی او بودند. با کودتای مرداد ۱۳۳۲ خورشیدی، چلنگر توقیف شد و افراشته ناگزیر مدتی به زندگی مخفی روی آورد.
در سال ۱۳۳۴ خورشیدی، با همکاری حزب توده، از ایران خارج شد و در بلغارستان اقامت گزید. او در آنجا زبان بلغاری آموخت و با نام مستعار «حسن شریفی» به همکاری با نشریهی طنز «استرشل» (زنبور سرخ) پرداخت. مجموعه داستان «دماغ شاه» از آثار این دوره از زندگی اوست.
در مقدمهای که نصرتالله نوح بر زندگینامه و آثار افراشته نوشته، آمده است: «مردم به شعر ساده نیاز داشتند، تا منعکسکننده نیازها، احساس و دردهای ملموس زندگی آنها باشد. بی جهت نبود که سید اشرفالدین نسیم شمال در این سالها گل میکند و محمدعلی افراشته پس از او، در صحنه مبارزات سیاسی و اجتماعی میدرخشد و شعر او شعار روز مردم کوچه و بازار میشود.
درباره افراشته پس از کودتای ۲۸ مرداد توطئه سکوت اجرا شد، و بردن نام او در مطبوعات و حتی در مقالات جرم شناخته میشد و بههمین جهت، نسل پس از کودتا کمتر نام افراشته را شنیده بود و با شیوه کار او آشنائی داشت. اوراق فرسوده روزنامه چلنگر، که کارنامه سیاسی و ادبی این شاعر مردمی و بیدار است، نشاندهنده تلاش او در راه رهائی و بیداری مردم ایران است.
به جرات میتوان گفت هیچ شاعری چون افراشته نتوانسته در عمق اجتماعی نفوذ کند. علت این نفوذ کلام، صراحت، سادگی کلام، بی بیرایگی، همدلی و همزبانی او با توده مردم بود. چهرهها و سوژههای شعر افراشته مردم محروم، توسریخورده، نفرین شده و آواره شهرها و روستای ایراناند.
صداقتی که در کلام این گیلهمرد وجود داشت موجب شد شعر او بهسرعت برق در خاطرهها و حافظهها نقش بندد. طنز تلخ و گزندهای که در شعرش وجود داشت، خواننده را میخنداند و گاه میگریاند. بیکاریها، دربدریها، محرومیتها، تبعیضها، رشوهخواریها، مایه اصلی شعر او بود.»
رشتههای خویشاوندی، افراشته را با طبقات مختلف و حتی متضاد اجتماع پیوند داده است. افراشته، دولتسرای مالکین بانفوذ و کلبه گالیپوش دهقانان بیچیز را توامان از نزدیک دیده و با عیشها و ناکامیهای هر دو گروه آشناست.
افراشته در تیرماه ۱۳۲۵ خورشیدی در نخستین کنگرهی نویسندگان و شاعران ایران شرکت کرد؛ کنگرهای که بر دفاع از حق و عدالت و مبارزه با ظلم و خرافه تأکید داشت. در این رویداد فرهنگی، چهرههایی چون: صادق هدایت، نیما یوشیج، دهخدا، احسان طبری و ملکالشعرای بهار نیز حضور داشتند.
افراشته در این کنگره اشعار معروف خود، «شغال محکوم» و «پالتوی چهارده ساله» را قرائت کرد.«شغال محکوم» یکی از معروفترین اشعار افراشته علیه نظام ملوکالطوایفی حاکم بر اجتماع است.
اعتمادزاده( بهآذین) نویسنده و مترجم گیلانی، افراشته را شاعر توده نامیده و یکی از اساسیترین بنمایههای اشعار سیاسی و حزبی او را مبارزه بیامان با نظام ارباب رعیتی حاکم بر جامعه کشاورزی ایران میداند. او بر این باور است که رشتههای خویشاوندی، افراشته را با طبقات مختلف و حتی متضاد اجتماع پیوند داده است.
افراشته، دولتسرای مالکین بانفوذ و کلبه گالیپوش دهقانان بیچیز را توامان از نزدیک دیده و با عیشها و ناکامیهای هر دو گروه آشناست.
از دیگر آثار منتشرشده پس از مرگ این شاعر مردمی میتوان به «مجموعه آثار محمدعلی افراشته» (۱۳۵۸) و «چهل داستان» (۱۳۶۰) اشاره کرد. او سرانجام در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۳۸ در شهر صوفیه بلغارستان بر اثر سکتهی قلبی درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد.
با سلام
یادداشتی ارزنده و خواندنی بود و تشکر. فقط یادآوری میکنم که در متن از ماجرای ۳۰ تیر به عنوان کودتا یاد شده که نادرست است و ۳۰ تبر ۱۳۳۰ ،واقعه اعتراض مردم به نخستوزیری قوام و در دفاع از مصدق بوده است.
سلام و روز بخیر . ممنونم تذکر دادید. تصحیح میکنم