نابودی پیوند فرهنگ بومی دیلمان با طبیعت؛

انهدام محیط‌زیستی؟!

0 ۸

تاریخ دگرگونی و تطور فرهنگ همواره تاریخی بوده است بیانگر رابطه انسان و طبیعت. احساس یگانگی میان انسان ایرانی و طبیعت با توجه به اقلیم و نوع جغرافیایی که در آن زندگی کرده و فرهنگ ایرانی را پرورانده است چنان ناگستتنی است که حتی بدون پژوهش هم می‌توان ژرفای آن را دریافت و جریان آن را در زندگی ایرانیان بویژه آنان که هنوز جان، زمین، جانوران و اقتصادشان به طبیعت گره خورده، دید.

 

شکل‌گیری عناصر فرهنگ ایرانی و رابطه‌ی آن با طبیعت هرگز سلطه‌جویانه و یک‌سویه نبوده است. عناصر طبیعی برای ایرانیان صرفا منابع مادی و بی‌جان نبوده‌اند. ردپای این جاندار پنداری را می‌توان در باورها، اعتقادات، اسطوره‌ها، آیین‌ها و مناسکی که حتی از پس هزاره‌های سخت و تاریک  تداوم یافته‌اند به روشنی دید. رابطه طبیعت و فرهنگ و تمدن ایرانی رابطه‌ای بسیار پیچیده‌ است، رابطه‌ای چندسویه و منعطف.

 

جهان‌بینی فرهنگ ایرانی، نگاه زیست‌باورانه‌ی اساطیری دارد مبتنی بر آن‌که کیهان بخش‌هایی داشته است و طبیعت هم بخشی از آن بخش‌ها بوده است و انسان هم موجودی از موجودات طبیعی. بنابرابن بحران‌های محیط‌زیستی در ایران را باید به‌عنوان بحران در فرهنگ و شخصیت فرهنگی ایرانیان نیز قلمداد کرد.

 

بروز چنین بحران‌هایی برای ایرانیان با آن پیشینه پیوند تنگاتنگ با طبیعت، در کنار همه‌ی خطرهای جدی یک خطر غیرقابل‌جبران دارد و آن قطع تداوم و پیوستگی فرهنگی و از بین بردن کهن‌الگوهایی است که از راه ارتباط با عناصر طبیعی در قالب آیین‌های شادمانی یا سوگ، مناسک و … تکرار و بازتولید شده‌اند و بحران‌های محیط‌زیستی منجر به از بین‌ رفتن و پاک شدن بخش مهمی از این خودآگاهی از هویت ملی می‌شود!

 

بخشی مهمی از بحران محیط‌زیستی و فاجعه‌ای که “کارخانه سیمان گیلان” (دیلمان) در منطقه‌ی دیلمان و روستاهای عاشورآباد، نیاول و شمار زیادی از روستاهای اطراف ایجاد کرده، شاید در ظاهر به از بین بردن پوشش گیاهی و جانوری با برخی گونه‌های در حال انقراض، از بین بردن مراتع، نابودی دام‌ها، زمین‌های کشاورزی، باغداری و تخریب خانه‌ها بیانجامد اما خطر جدی از بین رفتن بخش ـ فرهنگ دیلمان است که بازتاب تعامل جامعه محلی با جغرافیای طبیعی و تاریخی در دل فرهنگ ایران و بخش قابل‌توجهی از آن است.

 

با پژوهشی مردم‌نگاری در جامعه‌ی محلی به آسانی می‌توان اثرگذاری محیط طبیعی بر فرهنگ این جامعه‌ی چسبیده به بدنه‌ی کلان فرهنگ ایران را دریافت. جامعه و محیط طبیعی به‌نحو گریزناپذیری درهم تنیده‌اند.

 

زنان و مردانی که باورها، نیازها، آرزوها و بقایشان را در دست زمین زنده می‌دانند و برای رسیدن به هر آن‌چه گفته شده اسطوره‌ها ساخته‌اند، آیین، رسم و یا مناسکی دارند و فرهنگ پرباری را در راستای آن پرورش داده‌اند. مانند آیین “علم واچینی” که یکی از آیین‌های پایان برداشت محصول و درو است که با اسطوره‌های کهنی همچون تموزی و سیاوش در پیوند است و اکنون به پاسداشت سوگواری برای امام سوم شیعیان برگزار می‌شود. علم‌ها چوب‌هایی از پوشش گیاهی منطقه از جنس درختان مقدّس و سبزی چون شمشاد هستند.

 

از  دیگر کارهایی که میان مردم محلی رایج است مالیدن گیاهان سبز به علم و دادن آن به دام‌ها برای تبرک (دریافت نیروی مقدس و نامیرا) و  محافظت در برابر مرگ و بیماری است.

 

آیین علم‌بندی و علم‌واچینی که از مناسک بسیار کهن در گیلان است با اعتقادات شیعیان درهم‌آمیخته و همچنان به زندگی فرهنگی خویش متداوم است.

اما شاهد پیوند ژرف فرهنگ بومی دیلمان با طبیعت  فقط برگزاری این آیین کهن نیست.

 

وجود نیایشگاه‌هایی با نمادهای مذهبی کهن که پس از اسلام با پیوند عمیقی با  نمادهای مکتب تشیع زندگی دینی خود را تداوم بخشیده‌اند و ارتباط مردم با این مکان‌های سپند و مقدس در بیان آرزوها و خواسته‌هایی از قبیل باروری و دخیل بستن گهواره‌هایی کوچک از پارچه و چوب‌هایی از درختانی از پوشش گیاهی همان منطقه که در دیدگاه مردم مقدس و جان‌بخش هستند، زیارت و پیشکش نذورات به‌صورت روزانه از سوی زنان محلی به بقعه‌ها و نیایشگاه‌های کهن همچون “سی‌سرا” (سیّدسرا) پس از کارهای دسته‌جمعی با  شیوه‌ی همیاری مانند گردآوری گیاهان و میوه‌های خودرو، و برگزاری آیین سوگواری امام سوم شیعیان در این نیایشگاه‌های کهن نشان از پیوندی ناگستتنی با زندگی روزمره مردم دارد.

 

وجه خطرناک آسیب‌رسانی “کارخانه سیمان گیلان سبز” با از بین بردن طبیعت منطقه نابودی نمادهای مذهبی کهن و نابودی همیشگی برخی آیین‌ها و عناصر فرهنگی این منطقه‌ی تاریخی است که خطر قطع پیوستگی فرهنگی هزاران‌ساله را به‌همراه دارد. خطری که جبران‌ناپذیر است و جنایت فرهنگی محسوب می‌شود!

 

 

* مردم‌شناس، مدرس دانشگاه و پژوهشگر فرهنگی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.