وقتی راننده‌ی اسنپ بیشتر از متخصص درآمد دارد؛

بحرانِ معکوس

0 ۷۷

در روزهای اخیر، گزارشی منتشر شد که بر پایه‌ی آن، درآمد یک راننده‌ی تمام‌وقت در پلتفرم‌هایی مانند اسنپ می‌تواند به حدود ۴۲ میلیون تومان در ماه برسد. عددی که در نگاه اول غیرواقعی به‌نظر می‌رسد، اما وقتی به واقعیت‌های میدانی نگاه می‌کنیم، نه‌تنها عجیب نیست، بلکه یکی از نتایج طبیعی ساختار اقتصادی‌ای است که از ریشه دچار وارونگی شده است.

 

این یادداشت نه نقد راننده‌هاست و نه اعتراض به درآمد آن‌ها، بلکه تحلیلی است از ساختاری که در آن، مشاغل تخصصی، علمی و تولیدی به حاشیه رفته‌اند و در عوض، شغل‌های خدماتی ساده یا حتی غیرمولد، به شاهراهِ رسیدن به درآمد بالا تبدیل شده‌اند. ما با پدیده‌ای مواجهیم که می‌توان آن را “بحرانِ معکوسِ نظامِ پاداش‌دهی” نامید؛ جایی‌که تخصص کمتر، به‌معنای درآمد بیشتر است.

 

در شرایطی که یک پزشک عمومی در شهرهای کوچک، یک مهندس با چند سال سابقه، یا حتی یک استاد دانشگاه در مقطع مربی‌گری، به‌زحمت به درآمدی کمتر از این رانندگان می‌رسند، پرسش اصلی این نیست که چرا شغل‌های خدماتی تا این حد سودآور شده‌اند، بلکه این است که چرا باقی شغل‌ها، با وجود دانش، زحمت و اثرگذاری بالا، این‌چنین بی‌ارزش شده‌اند.

 

برای درک بهتر این وضعیت، باید به یک سیرِ تاریخی نگاه کنیم. در گذشته‌های نه‌چندان دور، در اقتصاد سنتی و کشاورزی، ثروت بیشتر در گرو تملک دارایی‌های فیزیکی بود: زمین، دام، طلا. بهره‌وری افراد چندان متفاوت نبود و مسیر ثروتمند شدن، کند، پایدار و چندنسلی بود. اما در اقتصاد مدرن امروز، معادلات به‌کلی تغییر کرده است. اکنون کسی می‌تواند با ساخت یک اپلیکیشن یا توسعه‌ی یک الگوریتمِ مالی، در مدتی کوتاه به ثروتی برسد که پیش‌تر در چند نسل هم محقق نمی‌شد.

 

این تغییر بنیانی در مفهوم ثروت باعث شده که دیگر سرمایه، فقط از جنس زمین و طلا نباشد؛ بلکه از جنس ایده، مهارت و تواناییِ خلقِ سیستم باشد. اما این‌جا یک تناقض تلخ پدیدار می‌شود: در ایران، نه ساختار سنتی به‌درستی حفظ شده و نه ساختار مدرن به‌درستی شکل گرفته است! ما در یک وضعیت برزخی هستیم؛ جایی‌که تولید فراموش شده و خدمات کاذب در حال سلطه یافتن‌اند.

 

در چنین ساختاری، رشد سرطانی شغل‌های خدماتیِ غیرمولد، نه‌تنها عجیب نیست، بلکه طبیعی است. شغل‌هایی‌که در آن، با کمترین سواد و مهارت، می‌توان به درآمدی بسیار بیشتر از یک متخصص یا صاحب صنعت رسید. امروز در کشور ما، کسب‌وکارهایی چون خریدوفروش ارز، فروش آنلاین کالاهای بی‌کیفیت، پیج‌های تبلیغاتی اینستاگرام، واسطه‌گری مهاجرتی، رانندگی پلتفرمی و حتی معاملات صوری، به‌راحتی جای مشاغل علمی، تولیدی و آموزشی را گرفته‌اند.

 

بسیاری از صاحبان کارخانه‌ها و صنایع، تحصیلاتِ مرتبطی ندارند و حتی بدونِ هیچ پیشینه‌ی فنی یا آکادمیک، صرفا با اتکا به سرمایه‌ی خانوادگی، رانت یا بخت‌واقبال، وارد صنعت شده‌اند.

 

در همین‌حال، قشر بزرگی از تحصیل‌کردگانِ کشور یا بیکارند، یا مجبورند در حوزه‌هایی کاملا نامرتبط با رشته‌ی تحصیلیِ خود کار کنند؛ حوزه‌هایی‌که نه‌تنها توان شکوفایی علمی و فکری آن‌ها را از بین می‌برد، بلکه در بسیاری موارد، هویت حرفه‌ای و عزت‌نفسِ آن‌ها را نیز تهدید می‌کند.

 

در چنین فضایی، ارتباط میانِ آموزش، تخصص و موقعیت اقتصادی فروپاشیده است. دانش دیگر تضمین‌کننده‌ی شغل نیست. مهارت، بدونِ سرمایه و ارتباط، عملا بی‌فایده است. تلاش برای ساختن آینده‌ای روشن، جای خود را به ناامیدی از تحصیل و مهاجرت اجباری داده است. بسیاری از جوانان کشور، تحصیل را اتلاف وقت می‌دانند و آینده را نه در دانشگاه، که پشت فرمان ماشین یا در ساخت یک صفحه‌ی مجازی دنبال می‌کنند.

 

نتیجه‌ی این وارونگی، چیزی نیست جز سلبِ انگیزه از نسل آینده، مهاجرت نخبگان، تخریب طبقه‌ی متوسط و رواجِ حسِ بی‌عدالتی و بی‌افقی در جامعه. ما در کشوری زندگی می‌کنیم که مدرک دیگر سرمایه نیست، بلکه بار اضافی است. در جایی‌که هرچه بیشتر بدانید، احتمال بیکاری‌تان بالاتر می‌رود و هرچه بیشتر تخصص داشته باشید، میل به مهاجرت در شما بیشتر می‌شود.

 

باید صادقانه گفت: آن‌چه امروز در حال فروپاشی‌ست، نه‌فقط اقتصاد، بلکه نظام اجتماعی پاداش‌دهی است. ما در جامعه‌ای هستیم که درآمدها، نه‌بر‌اساس ارزش خلق‌شده، بلکه بر‌اساس ریسک، رانت، بخت یا فریب توزیع می‌شوند.

 

این بحران را نه می‌توان با شعارهای حمایتی حل کرد و نه با وعده‌های کوتاه‌مدت. حل آن، نیازمند یک بازتعریف جدی است؛ بازتعریف ارزش کار، بازسازی پیوند میان دانش و درآمد، و احیای اعتبار شغل‌های تخصصی، تولیدی و علمی.

 

تا زمانی‌که این بازتعریف انجام نشود، ما هم‌چنان در چرخه‌ای از بی‌عدالتی، فرار نخبگان و رواج مشاغل کم‌ارزش اما پرمنفعت گرفتار خواهیم ماند. و در این میان، آینده‌ای که می‌توانست با دانش ساخته شود، پشت فرمان‌ها، پشت گوشی‌ها یا پشت ویترین‌های مجازی دفن خواهد شد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.