برگزاری نشست ادبی در ماه نو

"زمستان سرزده، کتابی در ستایش عشق"

0 686

کتابفروشی ماه نو رشت عصر نیمه‌ی بهمن ماه میزبان محمد حسینی و اثر تازه منتشر شده اش ” زمستان سرزده ” بود.

در این برنامه رها فتاحی و محمد رضا زمانی دو نویسنده جوان به معرفی و نقد و بررسی کتاب برای حاضران پرداختند.

در معرفی اثر، پشت جلد چنین آمده است : ” رویدادهای تاریخی و اجتماعی عنصر مهم آثاری است که تا امروز از محمد حسینی منتشر شده. او در تازه‌ترین رمانش ” زمستان سرزده ” سراغ دو جریان آشنای جامعه معاصر رفته است، جریان رادیکال و جریان اصلاح طلب.

جوانانی که خواسته و ناخواسته زندگی را در این دو جریان می‌جستند در ” زمستان سرزده ” خود را در محاصره سرمایی بی سابقه خواهند یافت. و در این میان تکیه گاه و پناه چیست جز گرمای جاودانی عشق؟ عشق که خود نخستین قربانی آتش و گلوله و مصلحت طلبی هاست. ” زمستان سرزده” ستایش عشق است. زنده و جاودان باد عشق. “

ما باید تبدیل به ادبیات شویم

 رها فتاحی نویسنده و منتقد ادبی با طرح این سئوال که چرا آثاری مثل زمستان سرزده برای ادبیات داستانی ما آثار مهمی هستند، درباره‌ی این کتاب چنین گفت : شاید این کتاب به لحاظ فرمی اصلا کتاب خاصی نباشد با اثری روبه رو نیستیم که به لحاظ ساختاری و فرمی کار شگفت انگیزی کرده باشد. با این که کار از دو زاویه دید استفاده می‌کند.

از عباس معروفی نویسنده بنام نقل شده که ” روزنامه‌ها را باد می‌برد و ما باید تبدیل به ادبیات بشویم. ” ما قطعا نیاز داریم این متن را به شکل کامل داشته باشیم تا آن حرف را قضاوت کنیم. من قصد ندارم این حرف را قضاوت کنم بلکه می‌خواهم بر اساس ذهنیت خودم آن را قدری بسط دهم.

از لحاظ زبانی بسیار سالم‌تر از بسیاری از آثاری است که در این مدت بیرون آمده.

اما خود کار به لحاظ نوع نگاه نویسنده وجایگاهی که در بلندای تاریخ ادبیات می‌تواند پیدا کند، کار مهمی است. بیشترین چیزی که به ” زمستان سرزده “کمک می‌کند اثر مهمی بشود شاید پرداختن به مقطعی از تاریخ و رابطه ادبیات داستانی و تاریخ است. موضوعی که شاید نشود گفت ما نداریم اما بسیار کم داریم یا اکثر مواقع به شکل غلطی وجود دارد.

از عباس معروفی نویسنده بنام نقل شده که ” روزنامه‌ها را باد می‌برد و ما باید تبدیل به ادبیات بشویم. ” ما قطعا نیاز داریم این متن را به شکل کامل داشته باشیم تا آن حرف را قضاوت کنیم. من قصد ندارم این حرف را قضاوت کنم بلکه می‌خواهم بر اساس ذهنیت خودم آن را قدری بسط دهم. من با این گزاره مخالفم که روزنامه‌ها را باد خواهد برد ؛ نه اتفاقا روزنامه‌ها را باد نمی‌برد هنوز در ذهن هر کدام از ما هنگام ارجاع به تاریخ ایران برای انقلاب ۵۷ تصویری از روزنامه‌ای به ذهن می‌آید که عبارت شاه رفت را برعکس نوشته بود.

مساله این است که کارکرد روزنامه‌ها صرفا همین است، کارکرد روزمره‌ی گذرا و این اصلا هم نقطه ضعف به شمار نمی‌آید. ما کاری به ژورنالیسم امروز ایران و کیفیت آن یا تعهد داشتن این نوع روزنامه نگاری که انتقادهای بی شماری هم به آن وارد است نداریم. ما با آن مفهوم کار داریم. به هیچ عنوان در طول تاریخ با مساله رسانه، روزنامه و نفس ژورنالیسم که اتفاقا یکی از شخصیتهای خود این اثر هم روزنامه نگار است نمی‌توانیم مواجهه‌ای به این شکل داشته باشیم که ژورنالیسم به لحاظ ارزش گذاری پایین‌تر از ادبیات است. اما آن سمت این گزاره، جمله دیگری از آقای معروفی داریم و آن این که ما باید تبدیل به ادبیات شویم و من با این خیلی موافقم.

کاری که شاید بشود گفت نقطه تفاوت اصلی ژورنالیسم و ادبیات است و این یک مقدار وزن ماندگارتری در تاریخ می‌دهد هنگامی که می‌خواهیم نگاه کنیم یا ارجاع دهیم مساله شیوه‌ی مواجهه با تاریخ است. دقیقا کاری که ما در ادبیات داستانی نباید انجام دهیم این است که مثل ژورنالیستها در ادبیات داستانی عمل کنیم. اگر این گونه عمل کنیم چیزی که نهایتا رخ می‌دهد این است که داستان ما را باد می‌برد چون روزنامه نگاری کارکرد خودش را دارد و درست عمل می‌کند؛ ممکن است به لحاظ ارزش ادبی برای من فاقد ویژگی‌های مثبت باشد اما مساله‌ای که هست این که آن را باد نبرده و درست عمل کرده خاصیت روزنامه اینگونه است. می‌گویند در جهان امروز هر خبری با هر میزان عظمتی ۲۰ دقیقه می‌ماند.

الیف شافاک نویسنده ترک اثری دارد به نام ” فرزانگی در عصر تفرقه “، کتاب در مورد مساله خردورزی است. شافاک هم داستان نویس خوبی است هم آدم مهمی. “شرم” اثر مهمی است چرا که در آن با شهامت با مساله نسل کشی برخورد شده است.

وی با تصریح بر اهمیت رابطه‌ی تاریخ و ادبیات اظهار کرد: خطایی که در ادبیات داستانی فارسی به کرات اتفاق می‌افتد بخصوص در دو سه دهه اخیر یعنی تقریبا از اواسط دهه ۷۰ به این سو رخ می‌دهد این است که تاریخ به شکل ژورنالیستی وارد ادبیات می‌شود. خاصه در ۱۰ سال اخیر همه به شکل عجیبی از طریق رسانه‌هایی شامل تلویزیون، سینما، شبکه نمایش خانگی با این پدیده مواجه می‌شویم و مدام این را می‌بینیم که تاریخ به شکل ژورنالیستی به خورد ما داده می‌شود. این باعث می‌شود که ما اصلا نمی‌فهمیم چه اتفاقی افتاده است. ببینید وقتی ما می‌گوییم دهه ۶۰، یک سازمانی می‌گوید ۱۰ هزار نفر از اعضای من مرده است نهادهای رسمی بین المللی می‌گویند ۲ هزار نفر، یک جنگ ما در کنارش داشتیم. اینها یعنی چه برای این که وقتی ما به این عددها نگاه می‌کنیم با خودمان حساب و کتاب می‌کنیم که کشته‌های جاده‌های ایران در ۱۰ سال اخیر از کل مرگ دهه ۶۰ و جنگ بیشتر بود. کشته‌های جنگ و جریانهای سیاسی را جمع می‌کنیم به‌اندازه کشته‌های پراید در ۱۰ سال اخیر نمی‌رسد، چه کسی می‌گوید که آن مهمتر است. کاری که ادبیات باید انجام دهد و در جهان این کار را می‌کند بخصوص وقتی می‌روید سراغ ادبیات امریکای لاتین، ادبیات شرق اروپا که با مساله استبداد درگیرند و آدمها نمی‌توانند حرفشان را بزنند می‌بینید که در ادبیاتشان این کار را می‌کنند. خوزه دونوسو نویسنده اهل شیلی این کار را در حکومت نظامی به چه شکل عجیبی نشان می‌دهد به جای این که عدد و رقم ارائه دهد، شخصیت می‌سازد و زندگی شان را روایت می‌کند.

شخصیت سازی در متن تاریخ

نویسنده در ادبیات داستانی به دنبال شخصی سازی و شخصیت سازی است. آن تاریخ زمانی معنا پیدا می‌کند که با فرد گره بخورد. برای من مهم نیست که در کمپ اشرف چند نفر آدم حضور داشتند برای من مهم است که چه بر سر منصور و عشقش نسرین که در ایران بود آمد، چه بر سر مادر منصور می‌آید، آنوقت است که می‌توانم بروم و جست و جو کنم برای یافتن منصورها، نسرین‌ها و مادرها، می توانم هویت فردی به این آدمها بدهم، آنها دیگر اعضای فلان سازمان یا چند نفر پاسدار نیستند، همه آنها بدون استثنا انسانند و در مقطعی از تاریخ در یک مسیری قرار گرفته‌اند.

شاید این سئوال اهمیت پیدا کند که چرا اصلا یک نویسنده باید این کار را انجام دهد، جواب بحثی است به بلندای تاریخ. از دهه ۶۰ میلادی این بحث مدام بود که آیا نویسنده وظیفه‌ای دارد؟ آیا هنرمند وظیفه‌ای دارد؟ نویسنده یا فیلمساز وظیفه‌ای دارد؟

شکل درست مواجهه آثار ادبی با تاریخ این است که در مقطعی از تاریخ ایران آدمها چه می‌کنند در این سیستم چه بر سرشان می‌آید این که چه کسی رییس جمهور بوده مال ویکی پدیا است مال ادبیات داستانی نیست. این است که دیگر نیازی نیست وسط اثر بنویسیم تاریخ این مملکت را با پرگار نوشته‌اند.

اتفاقی می‌افتد که رسالت یک فیلمساز و یا نویسنده را پر رنگ‌تر از سایرین می‌کند جواب این سئوال را کارلوس فوئنتس نویسنده سرشناس مکزیکی می‌دهد. ما در جهان سوم در سرزمین‌هایی زندگی و رشد می‌کنیم که آدمهای بسیار محدودی توانایی حرف زدن پیدا می‌کنند، این اصلا ربط مستقیمی به ذات آدمهایی که در جهان سوم به دنیا می‌آیند ندارد، سیستم آموزشی این کار را می‌کند. شما در جهان سوم در سیستم آموزشی رشد می‌کنید که الکن و ناقص است نه الزاما در ایران، در امریکای لاتین و همین کشورهای اطرافمان در خاورمیانه نیز چنین است. آدمها یاد نمی‌گیرند حرف بزنند، نمی‌توانند صدایشان را به گوش کسی برسانند. نویسنده و هنرمند در این جوامع با استعدادی که داشته و مسیری که در آن قرار گرفته این قابلیت را پیدا کرده و حالا دیگر عضوی از آن جامعه است که بر حسب اتفاق و استعدادی که داشته توانایی حرف زدن دارد .پس باید به جای دیگران نیز حرف بزند، این وظیفه اینجا بر دوشش است.

شکل درست مواجهه آثار ادبی با تاریخ این است که در مقطعی از تاریخ ایران آدمها چه می‌کنند در این سیستم چه بر سرشان می‌آید این که چه کسی رییس جمهور بوده مال ویکی پدیا است مال ادبیات داستانی نیست. این است که دیگر نیازی نیست وسط اثر بنویسیم تاریخ این مملکت را با پرگار نوشته‌اند.

به این خاطر است که زمستان سرزده اثر مهمی است. مهمتر از بسیاری از آثاری که در این سالها نوشته شده. با اثری روبه رو هستیم که هرچه جلوتر می‌رود جای پایش را در ذهن مخاطب محکم‌تر می‌کند یعنی از یک سوم اول کتاب را که رد می‌کنیم وارد فضایی می‌شوید که به سادگی نمی‌شود کتاب را زمین گذاشت. طرح فرعی آوردن در کار و تعلیق و کارکردی که پیدا می‌کند و فرم و محتوا را درگیر می‌کند این است که چند اتفاقی که می‌افتد بر اساس متن و نشانه‌های درون ارجاع از خیانت فرد به ابعاد گسترده سیاسی در جامعه و تاریخی و خیانتی که آدمها به خودشان می‌کنند، می‌رسد.

مورد خوب دیگری که در کتاب اتفاق می‌افتد قطعا من نویسنده دیدگاهی دارم حق مسلم من است که نظر خودم را دخیل کنم.

اما در متن این کار را تا آنجا که می‌تواند انجام نمی‌دهد سه زندگی را خیلی صادقانه می‌گوید. خوانش کلی وجود دارد و بی شک بدون قضاوت روایت کردن کار ساده و کم هزینه‌ای نیست. قضاوت نکردن و با بی طرفی نگاه کردن، در انتهای رمان بغض در گلوی ما می‌گذارد که هرچه بخواهم بی طرف باشم این اتفاق می‌افتد.

 درباره نویسنده

 محمد حسینی متولد سال ۱۳۵۰ است. از آثار او به کتاب‌های «ده داستان‌نویس»، «آبی‌تر از گناه»، «یکی از همین‌روزها ماریا»، «به دنبال فردوسی»، «نمی‌توانم به تو فکر نکنم سیما»، «کنار نیا مینا»، «آن‌ها که ما نیستیم»، «مبانی ویرایش و مقدمه زبان داستان» و «ویرایش و اهمیت آن در آثار کودک و نوجوان» می‌توان اشاره کرد. رمان «آبی‌تر از گناه» این نویسنده جایزه هوشنگ گلشیری و مهرگان ادب را از آن خود کرده است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.