بلاتکلیفی؛ سهم ارتش سرخ و پسران شهر باران
سپیدرود - داماش، و فوتبالی که نماد مدیریت این روزهای گیلان است
پاییز به میانه رسیده و اینجا در شهرباران واژهها همیشه معانی متفاوتی دارند با آنچه در ذهنها پیش فرض است. باران اگر در همه جای دنیا با یک معنای مشترک نشانهی باروری و نعمت باشد در رشت به مانند بسیاری موارد دیگر با مفاهیم متفاوت است و همیشه مفهوم خوشبختی ندارد.
بارانهای نخ بار نقرهای که سمبل رشت هست میتواند آنقدر بدموقع ببارد که تمام هست و نیست یک کشاورز را نیست کند و چه بسیار جشنهایی را که بساطش با همین بارشهای نابهنگام جمع شد و ماند خاطرهای تلخ و بارانی و معنایی جز شستن آرزوهای نم گرفته و بر هم زدن رویاهای تحقق نیافته، ندارد.
خان نخست – مدیران غیر رشتی
حال فوتبال رشت خوب نیست و البته از این خوب نیستها اینجا زیاد داریم؛ مثل حال و روز پروژههای نیمه تمام عمرانی، مثل حال وخیم اداره بلدیه، مثل حال بد کارخانههای تعطیل و نیمه تعطیل و مثل حال غم گرفته دل خروار خروار رشتی جلای وطن کرده.
برای دانستن دلیل این همه حال بد خیلی نیازی نیست به خودتان زحمت بدهید و دنبال چرایی این حجم از خرابیها بگردید، برای دانستن ماجرا کافی است که یک سری به اداره ثبت و احوال بزنید و به سجل مسؤولین شهری و استانی، نمایندگان مجلس و شورا، مدیران کل و اصناف و هر شغل و منصب انتخابی و انتصابی نگاهی بیندازید و اگر تنها ۱۰ درصدشان در قسمت محل تولد نام رشت را نوشته شده باشد کلاهتان را به هوا بفرستید.
دلیل بد حالی فوتبال رشت هم همین فرمول را دارد، مدیران غیر رشتی که دیر آمدهاند و زود میخواهند بار خودشان را ببندند. مدیرانی که کمترین عرق را به رشت دارند و بیشتر از آنکه دغدغه به ساحل آرامش رساندن فوتبال این شهر را داشته باشند، دل نگران از دست رفتن صندلیهای لرزان خود هستند و به همین سبب نه تنها کاری مثبت به سود مصالح دراز مدت فوتبال رشت نمیکنند که شاید برای تثبیت ماندگاریشان تیشه به ریشه هم بزنند.
اینکه یک شهر دو تیم فوتبال داشته باشد و هر دوتاشان بیمار باشند و بد حال فقط و فقط ریشه در همین درد دارد و به جز آن هر چه گفته شود زیاده است.
خان دوم – سپیدرود؛ قهرمانی شکست خورده
سپیدرود به سان فوارهای خروشان از پایینترین سطح فوتبال ایران به بالاترینش پرتاب شد و برمبنای همان اصل فوارهای بودن با قدرت و سرعتی بیشتر به پایین سقوط کرد و تو گویی همچون قهرمانان اساطیری از اعماق تاریخ آمده بود تا در میدان نبرد جولان دهد و شمشیر بزند و فریاد برآورد و عرضاندام کند و پرچمش را در میانه میدان بکوبد و سرانجام زخمی و شکست خورده لنگ لنگان از صحنه نبرد دور شود و بازگردد به همان دل تاریخ.
پرونده شکایت جواد تن زاده از اداره کل و هیأت فوتبال باز است و خود را صاحب برند سپیدرود میداند، نوین بابت چند هفته مالکیتش یک مطالبه عریض و طویل دارد و علی کریمی هم بابت آن قرارداد ترکمان چایاش با بیات مطالبه چند میلیاردی دارد و از همه فاجعه بارتر کیومرث بیات (که در مصاحبهای گفته ۹ میلیون خرجی که کردم در دوران مالکیت زیاد هم بوده) مالک اول و آخر این تیم خود را میداند و بس!
سپیدرود هنوز درست و حسابی لیگ برتری نشده بود که وارثان همیشگی موفقیتها دورش را گرفتند و کاسب کارانه پیروزیها را به نام خود زدند و سپس در پس دعوای بی پایان مالکیتیش اسم و امضای نامیمون شان زیر پای هر برگه گذاشته شد و آنقدر زدند و خوردند و تخریب کردند که در پس دعواهای کودکانه شان سپیدرودی نماند و با کوله باری بدهی و شکایت و وارثهای خلق الساعه امروز ورشکسته و تنها در فراموشخانه فوتبال ایران دوران محکومیتش را میگذارند.
حالا چه همهی آنهایی که در روزهای خوب پیروزی بک گراندهای همیشگی بودند و چه پهلوان پنبههایی که با وقاحت خود را عامل موفقیت مینامیدند اثری از آنها نیست به جز ادعای طلبهای مالی و مالکیتی که آن هم ریشه در پر رویی ذاتی شان دارد و بس.
اگر میخواهید بدون روتوش و محافظه کاری وضعیت دقیق امروز سپیدرود را بدانید به این چند خط خوب توجه کنید:
پرونده شکایت جواد تن زاده از اداره کل و هیأت فوتبال باز است و خود را صاحب برند سپیدرود میداند، نوین بابت چند هفته مالکیتش یک مطالبه عریض و طویل دارد و علی کریمی هم بابت آن قرارداد ترکمان چایاش با بیات مطالبه چند میلیاردی دارد و از همه فاجعه بارتر کیومرث بیات (که در مصاحبهای گفته ۹ میلیون خرجی که کردم در دوران مالکیت زیاد هم بوده) مالک اول و آخر این تیم خود را میداند و بس!
ماحصل این رفت و آمدها بیش از ۱۰ میلیارد بدهکاری است که پشت قباله سپیدرود انباشته شده است، پنجره بسته نقل و انتقالات و دو سقوط پی در پی از لیگ برتر به دسته دوم و البته بلاتکلیفی سپیدرود در آستانه آغاز مسابقات فصل جدید فوتبال که خودش شاهکاری است. یک روز صحبت از واگذاری به پیشکسوتان است و روز دیگر خبر از انتقال به یک شرکت دو ملیتی میشود و فردا روز منتظر خلع ید بیات هستند.
تنها کورسوی امیدوارانه در ارتباط با سپیدرود این است که چند روزی است با مدیریت مهدی آقازاده از بازیکنان دههی ۸۰ این تیم و سهیل حق شناس یکی از معدود ستارههای دو دههی اخیر این باشگاه، چرخهای زنگ زده لوکوموتیو سپیدرود برای عبور بر روی ریلهای قدیمی و ناامن فراموشخانه لیگ دسته دوم به حرکت درآمده و شعار بومی سازی و ریاضت اقتصادی برای تصفیه خون و سم زدایی از قدیمیترین باشگاه فوتبال گیلان میشود که تا حدی دلگرم کننده است.
اینکه تا چه حد این اهداف محقق شود و چه ضمانتی وجود دارد که در این راه دشوار و سنگلاخی مسؤولان دست سپیدرودیها بگیرند را فقط گذشت زمان به ما نشان میدهد که البته برای دانستن پاسخش نیازی به صبوری زیادی نخواهد بود.
خان سوم – داماشی که آب میشود!
اما داستان داماش بسیار متفاوتتر از سپیدرود است. داماش یکی از همان مفاهیمی است که در رشت معانی چند گانه دارد. در فوتبال ایران وقتی صحبت از داماش میشود همه یاد تیمی میافتند که مدیرعاملش امیر عابدینی بود و چند سالی در لیگ برتر بود و یقه بسیاری از بزرگان فوتبال را گرفت و پس از جریان اختلاس به لیگهای پایینی سقوط کرد اما همچنان ماند و حتی تا فینال جام حذفی هم رسید.
اینجا درست همان مرز تفاوت مفاهیم است و شاید خیلی از فوتبالیهای ایران ندانند که سقوط داماش به لیگ دو با امیر عابدینی مصادف شد با تغییر نام شیادانه این تیم به “شهرباران” برای فرار از دیون تلمبار شده گذشته و سرانجام موافقت هیأت فوتبال و گرفتن خروجی این تیم توسط عابدینی و فروش امتیاز و عدم شرکت در مسابقات و سقوط به زیر گروه و تمام!
بله داستان دراماتیک داماش عابدینی چهار سال و خردهای پیش در چنین روزهایی برای همیشه تمام شد و ثمره اش در کنار خاطرات تلخ و شیرین چند ده نفر طلبکار میلیاردی ماندهاند و حوضی که نیست و نمیدانند باید پول شان را از چه کسی طلب کنند. قصه میتوانست همین جا با پایانی باز به سبک فیلمهای اصغر فرهادی تمام شود، با این تفاوت که هرگز هیچ اسکاری در انتظار هواداران تیفوسی و عاشق این تیم نبود.
اما همان روزها که در اوج ناامیدی داماشیها شاهد آب شدن قطره قطره تیم محبوب شان بودند و امیر عابدینی آخرین تبرها را بر درخت بلند قامتی میزد که روزی سایه سار فوتبال شمال بود، اسماعیل حاجی پور آستین بالا زد و اشکهای هواداران سیاه پوش داماش در روز سقوط از لیگ یک اگر به دل عابدینی راهی نداشت اما غیرت حاجی پور را برای ساختن یک داماش بومی با مدیریت و مالکیت صد در صدی رشتیها تحریک کرد.
داماش یک فصل را در لیگ دسته اول روزگار گذرانید و با قرار گیری در رتبه دوازدهم اجازه شرکت در فصل بعد لیگ آزادگان را نیز کسب کرد. اما انگار بازهم قرار شد معانی در رشت دچار تغییر شوند. ظاهرا به دلیل عدم پرداخت تعهدات معامله توسط داماش، کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال و در پی آن کمیته استیناف راه به باز گرداندن امتیاز لیگ یکی به اروند داد و این یعنی علی رغم حضور موفقیت آمیز داماش در لیک یک در فصل جدید در بین هجده تیم جایی برای این تیم وجود نخواهد داشت.
آنها در فاصله چند هفته مانده به شروع فصل تازه و در دقایق پایانی موفق میشوند رضایت مالک رهپویان رضوانشهر را جلب کنند و با تغییر نام و شهر آن تیم و با الهام از نام و روح داماش تیمی جوان شده به نام داماش گیلانیان را تاسیس کنند. در ابتدا یک حامی مالی از کشور آذربایجان به نام سامیر محمداف کمک حال این تیم بود، اما خیلی زودتر از حد تصور عطای کار را به ماندن ترجیح داد و حاجی پور ماند و حوضش.
داماش جدید که آمده بود هم ماندگار باشد و هم حرفش را در زمین فوتبال بزند علی رغم اینکه بر نیمکت از وجود مربیانی همچون رامیزمحمداف، هادی طباطبایی، وحید رضایی و سیامک فراهانی سود برد و با وجود اینکه هر سال در تا واپسین روزها در کورس صعود بود اما نتوانست طی سه سال از لیگ دسته دوم به دسته اول صعود کند.
اما داستان عدم صعود در سال سوم مسالهای نبود که بشود به راحتی از آن چشم پوشی کرد و بابت فاجعه داوری و حقی که از داماش در مسابقه پلی آف لیگ دسته دوم خورده شد مسؤولین فدراسیون فوتبال این اجازه را به حاجی پور دادند که برخلاف قوانین سازمان لیگ اجازه داشته باشد سهمیه حضور در لیگ دسته اول را از کارون اروند خریداری شود و به داماش واگذار شود.
داماش یک فصل را در لیگ دسته اول روزگار گذرانید و با قرار گیری در رتبه دوازدهم اجازه شرکت در فصل بعد لیگ آزادگان را نیز کسب کرد. اما انگار بازهم قرار شد معانی در رشت دچار تغییر شوند. ظاهرا به دلیل عدم پرداخت تعهدات معامله توسط داماش، کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال و در پی آن کمیته استیناف راه به باز گرداندن امتیاز لیگ یکی به اروند داد و این یعنی علی رغم حضور موفقیت آمیز داماش در لیک یک در فصل جدید در بین هجده تیم جایی برای این تیم وجود نخواهد داشت.
این البته تمام بلایی نیست که قرار است بر سر داماش بیاید. از آنجایی که یکی از شروط معامله واگذای امتیاز لیگ دویی داماش به اروند بوده و تیم کارون اروند در لیگ دو حضوری نصفه و نیمه داشته آن امتیاز به زیر گروه دسته سوم منتقل شده و اگر داماش در این چند روز باقی مانده تا آغاز لیگ یک نتواند رضایت مالک اروند را جذب کند باید مسابقات را از زیر گروه دسته سوم از سر بگیرد!
اگر بخواهیم به مانند داستان سپیدرود این قصه را هم با هپیاند به پایان برسانیم تنها کورسوی امید این است که گروهی به نمایندگی از مالک پیشین داماش مشغول رایزنی با سامری مالک کارون اروند هستند که حتی با مبلغی گزاف رضایت وی را برای باز گردادن سهیمه به رشت جذب کنند و یا اگر نشد باب مذاکره را با مالک اکسین البرز (گل و ریحان) باز کنند. که اگر هم این اتفاق بیفتد شنیده میشود که قرار است گروهی غیر بومی (همان مالکان پیشین اکسین) با اجازه داشتن تغییر نام و حتی خروج از گیلان مالکیت داماش را در اختیار خود قرار دهند.
خان آخر – غم نامه!
اینکه هر کاری کنیم نمیشود ته این قصه فوتبال رشت شیرین شود شاید یک دلیل دارد و به قول شاملو:
” از بختیاری ماست شاید
که آنچه میخواهیم یا به دست نمیآید،
یا از دست میگریزد.”