تئاتری که شهر ندارد

0 234

شاید مهم‌ترین تفاوت انسان با گونه‌های دیگر را باید در زیست اجتماعی‌اش جست‌و‌جو کرد، این فرض که دلیل اولیه شکل‌گیری جوامع انسانی مربوط به نیازهای فیزیکی بوده باشد، درست است ولی امروزه نیازهای روانی به آن افزوده شده است. نگاه انسان امروز به زندگی از حس تعلق‌اش به اجتماعی که در آن زیست می‌کند سرچشمه می‌گیرد.

نگاه به فضاهای عمومی که سال‌هاست به تغییر کاربری تکه‌های متروک در میان ساختمان‌ها نزول کرده، باید فراتر از فضاهای تنفس شهری باشد. به تعبیر دیگر نگاه سلبی به فضاهای عمومی موجبات بی‌اعتباری آن را فراهم خواهد کرد، باید به آن نگاه ایجابی داشت. برای فضاهای عمومی باید برنامه داشت و فضا اختصاص داد، نه اینکه فضاهای متروک و وامانده را از سر ناچاری به فضای عمومی تبدیل کنیم.

در جهان امروز که اقتصاد بازار آزاد جولان می‌دهد، فضاهای عمومی عمدتاً به عنوان مکانی برای داد و ستد و یا مصرف تعریف می‌شوند اما جهان پیشرفته علاوه بر تعریف مذکور، فضای عمومی را پایه‌ای برای تقویت دموکراسی و زیست متمدنانه نیز می‌بیند.

حالا سؤال اصلی اینجا شکل می‌گیرد: چرا برای ساخت و احیای فضاهای عمومی در شهرها اراده‌ای احساس نمی‌شود؟

این سؤال خوبی است و پاسخ‌هایی هم دارد البته در این روزها که اقدام به حذف یک فضای عمومی که بیش از نیم‌قرن قدمت دارد، صورت گرفته، ما به جای بحث تخصصی پیرامون افزایش و احیای فضاهای عمومی، متأسفانه بیش‌تر نیاز داریم مدیران شهری را متقاعد کنیم که محوطه “تئاتر شهر” یک میراث فرهنگی برای مردم ایران و نمونه‌ای موفق از برهم‌کنش شهر با شهروندان است. این موضوع را هم نباید کنار گذاشت که چگونه متولی میراث فرهنگی در کشور، چنین مجوزی را صادر کرده و بسیار قابل تأمل است.

بیش از نیم قرن پیش “باختین” در خفقان شوروی سابق و در روزهایی که حتی نمی‌توانست نوشته‌هایش را با نام خودش منتشر کند، ایده “دیالوگ” را در برابر “مونولوگ” دکارتی مطرح کرد. دیالوگ یا “گفتگو” راهی برای ایجاد ارتباط سالم و برابر مابین نوع انسان امروز است. دیالوگ، ایده جهان پسامدرن است، جایی که ما با اندیشه و تحلیل سروکار داریم و حتماً برای صیقلی هر اندیشه‌ای نیاز به برقراری ارتباط و دیالوگ است. هرگونه کنش در جهت نفی یا برهم‌زدن این فرم و ساختار، در حقیقت مقابله با روح زمان است، شبیه تلاش برای سوارشدن به ماشین زمان و بازگشت به عهد کلاسیک که عصر “تک‌گویی و اطاعت” است. سال‌ها بعد باختین، نظریه درخشان “پلی‌فونی” یا “چندصدایی” را طرح کرد که در برابر “تک‌صدایی” قرار گرفت، جامعه پویا و سالم نیازمند چندصدایی و گفتگوست و فضای عمومی به عنوان دریچه‌ای به سوی دموکراسی مکانی برای ابراز شخصیت شهروندی متکثر و تمرین گفتگو و دیالوگ است. یک فضای عمومی کارآمد محلی برای شکل‌گیری همبستگی بین شهروندان با تمام کثرت در عقاید است و جامعه بدون این فضاهای عمومی تبدیل به جامعه‌ای غیرقابل پیش‌بینی و معیوب می‌شود.

فضای عمومی یعنی جایی که شهر آغوش باز می‌کند تا شهروندانش را در خود جای دهد، گاهی خشمگین است، گاهی معترض و گاهی خوشحال. حصار کشیدن یک ایده است و هر آنچه برای توجیه‌ آن به کار برده شود بهانه‌هایی برای اجرایی‌کردن آن خواهد بود، همانطور که ساخت فضاهای عمومی یک ایده است در تقابل با حصارکشی. آنچه روشن است شهر باید به سوی فضاهای عمومی حرکت کند و آنچه مبهم می‌ماند دلیل اقبال به سوی ایده حصارکشی‌ست با توجه به تمام مضراتی که برای جامعه ایرانی خواهد داشت.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.