تهران، مرکز ایران یکی از شهرهای بسیار سریع دنیاست. برای اثبات این جمله، میتوانیم شواهد فراوانی از مناسبات مدرن شهری ارائه کنیم تا با افتخار، اسم پایتخت عزیزمان را در کنار شهرهای معتبر و بزرگ و پرسرعتی چون نیویورک و لندن و توکیو بنشانیم. به هرحال، تهران یکی از کلانشهرهای بسیار مهم و تأثیرگذار در مقیاس منطقهای و چه بسا جهانیست. حجم و دامنهی مناسبات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی که در این شهر جریان دارد، آنقدر هست که تهران در میان شهرهای همترازش در غرب آسیا، در صدرِ توجهات قرار بگیرد. همین توجهاتِ جهانیست که سبب میشود مناسبات شهری در اینجا با شتابی هماهنگ با مناسباتِ سریع جهانی، سرعت بگیرد.
طبیعیست تهران از همهی شهرهای دیگر دور و اطرافش شلوغتر باشد و طبیعیست که حرکتهای سیال شهری با سرعتی سرسامآور در آن جریان داشته باشند. نه جای تعجب است و نه جای شکایت، اگر صبحها و غروبها، خیابانها و بزرگراههای این شهر، مانند همهی کلان شهرهای مهم جهان، شلوغ و پرترافیک شود؛ این خصلت تمام شهرهای بزرگ است. درست مثل پاریس یا لندن. همین آمدوشدها است که شهرهای ما را به کلانشهرهای سخت و سریع و ناگزیر تبدیل کرده است.
تهرانِ پُرسرعت، تفاوتی مختصر با سایر شهرهای بزرگ دارد؛ اینکه سرعت و سیالیت، نه فقط مناسباتِ سیال شهری، بلکه بقیه چیزها را هم که قاعدتاً باید سخت باشند، در بر میگیرد. کمتر جایی را ممکن است در عالم پیدا کرد که تحولات آن مانند شهر تهران، بزرگ، عجیب، سریع و بنیادین باشد. تعارفات احساسی را کنار بگذاریم. عمرِ روند مدرنیزاسیون شهرِ عزیز تهران درواقع بیش از ۱۵۰ سال نیست؛ امّا طی این یک قرن و نیم، تهران بارها و بارها چهره عوض کرده است. طی این مدت، چندین نظام سیاسی، اِسماً و رسماً تغییر کردهاند. دست کم دو انقلاب اجتماعی و سیاسی در تهران به وقوع پیوسته و تحولات اجتماعی بسیاری از سرِ این شهر و شهروندانش گذشته است. ساختار اجتماعی تهران، نه طی ۱۵۰ سال، بلکه در بازههای کوتاهتر نیز تغییراتی بزرگ را از سر گذرانده است. فقط جمعیت این شهر طی کمتر از پنجاه سال در حدود بیش از سه برابر شده است. حالا بماند تحولاتی که ساختار طبقاتی جامعهی شهری تهران را دچار درهمریختگی کرده؛ بهگونهای که میتوان گفت ساختار اجتماعی ایران در دورهی معاصر به شکلی غیرطبیعی سیال بوده و مدام دچار تغییرات و تحولات سریع و شدید بوده است.
نه فقط باطن شهر، بلکه ظاهر تهران نیز به شکلی باورنکردنی دچار تغییر و تحول بوده است. تقریباً بهغیر از ارتفاعات بالادستی توچال که هنوز زورمان به آن نرسیده، چیزی در این شهر نمانده است که دچار تغییر جزئی یا کلی نشده باشد. چهرهی تهران، بیشتر و سریعتر از هر شهر دیگری در این کرهی خاکی تغییر کرده و میکند. تهرانِ امروز، بههیچوجه شبیه تهران دیروز نیست و تهران دیروز شباهتی به تهران پَریروز ندارد. میان انگلیسیها معروف است که اگر شکسپیر همین الآن سر از گور بلند کند، میتواند راه خانهاش را در لندنِ امروز هم پیدا کند؛ امّا برای ما، شکسپیر که سهل است؛ کافی است خودمان را در محلهی ده سال پیشمان ول کنند و بگویند که راه خانهی سابقت را پیدا کن!
محتملترین اتفاق، درماندن است؛ چراکه محلهی امروز تقریباً هیچ نسبتی با محلهی دیروز ندارد. قطعاً بیش از نیمی از ساکنان قدیمی محله عوض شدهاند. دراینباره اطلاعی از آمار دقیق ندارم؛ امّا فکر میکنم تهران از نظر جابهجایی مردم از این محله به آن یکی، در تمام دنیا رکورددار باشد. همهی خانهها را طی این مدت، دست کم یکبار کوبیده و از نو ساختهاند؛ البته اگر کل کوچه و محله را به کل دست نزده باشند. اسمش را که بعید نیست عوض کرده باشند؛ رسمش را هم. مگر نه اینکه طی این سالها چندین اتوبان تازهساز را با سلام و صلوات از دل محلههای قدیمی رد کردهاند؛ بیاعتنا به اینکه این بزرگراهها، محلهها را و شکل شهر را از اساس عوض میکند.
تهران که ستایش میشود به نوشُدنی دائمی، دائم پوست میاندازد و پوست میکَند از تن شهر. طوفانِ پیشرفتی را با بزرگراهها و برجها و مالها به راه انداخته که ساکنان شهر را با شوک مواجه کرده است. مفهوم «شوک» از روانپزشکی گرفته شده است، «شوکدرمانی» شیوهای است که «جولیوس واگنر جائورگ» آن را ابداع کرد و به صورت گسترده، «ایوون کامرون» در برنامهای آزمایشی در سازمان سیا آن را به کار گرفت. در این روش، از طریق شوکهای الکتریکی مستمر به افراد، از آنها خاطرهزدایی میشود و سپس روانکاو به آنها ذهنیت و خاطرات جدیدی القاء میکند. «شوکدرمانی» اصطلاحی شد که در اقتصاد نیز کاربرد یافت. کاربرد این اصطلاح را در اقتصاد، «میلتون فریدمن» نظریهپردازی کرد. «شوکدرمانی» در اقتصاد به معنای «آزادسازی یکبارهی قیمتها» و «خصوصیسازی یکپارچه» و « مقرراتزدایی ناگهانی از تجارت و کسبوکار» بود تا از طریق آن، توانایی مقاومت در برابر اصلاحات اقتصادی نئولیبرالی سلب شود. «شوکدرمانی» در استراتژی جنگ نیز معنا یافت و به معنای «انهدام ناگهانی، به منظور فلجسازی کامل» درآمد. این «شوکدرمانی» با مفهوم «تخریب خلاق» همبسته است. «تخریب خلاق» یعنی خراب کن و دوباره بساز؛ از فرصتِ خرابی استفاده کن و بساز.
خاطرهزدایی از شهر که با فرایند «تخریب خلاق» بسازبفروشی، خانهها و بافتهای تاریخی شهر را دود میکند و به هوا میفرستد و با عَلَمکردن نمادهای تقلبی در تهران امروز و انواع تبلیغات برای آن قصد دارد هویت جعلی برای شهر بسازد؛ تهرانی که تودهی فقیرش اگرچه نان نداشتهاند، ولی میدانِ دیدِ باز و وسیعی داشتهاند که از شمال به میدان پرطراوت و سبز «تیر» از جنوب به میدان باستانی «اعدام» و در مناطق پرازدحام به میدان «توپخانه» میرسیده است.
خاطرهزدایی از شهر، تنها به تخریب خاطرات نمیپردازد، بلکه رابطهی ساکنان شهر را با زمانمندیهای مختلف (رخداد، موضع، موقعیت و لحظه) قطع و امکان خاطرهسازی را سلب کرده و از این طریق به ارتباطِ ذهنی ساکنان و شهر، شوک وارد میکند. موقعیت، فضا/زمانی است که در آن امکان خلق هنری و تولید فضا فراهم میشود. آیا شهرهای ما خانههایی این چنین فضا/زمانی دارند؟
خانه، میعادگاه عشاق است؛ اگر فضا/زمانهای تجربهی عشقیشان مشمول «تخریب خلاق» و «خاطرهزدایی» نشود. خانه، میعادگاه عشاق است؛ اگر شهر، مجال و فضایی برای مواجهه و چهرهبهچهرگی داشته باشد. قطع رابطهی ساکنان شهر با فضا/زمانهای شهر که از طریق سرعتِ شوک در «فشردهسازی فضا/زمان» اعمال میشود، به تبدیل فضا به «نامکان» و شهرزدایی میانجامد.
جادوی زندگی روزمره، همان ذهنیت جدیدیست که در قالب مصرف زمان نمایشی و ساختگی و زندگی فستفودی و بدون احساس تعلق به جایی و معنایی برای دستاویزی غالب میشود. این جادوی زندگیِ روزمره، درحال تزریق نوعی شوکدرمانی اقتصادی است که منطقش بر «تخریب خلاق» و بسازبفروشانهی شهر، استوار است و این تزریق را از چند راه عملی میکند. تهیسازی شهر از خاطره و خاطرهسازی؛ حذف محله به عنوان فضا/زمانِ خاطره؛ ساخت «شهرهای جدید» و «حومههای ساختمانی تشریفاتی» و «شهرهای اشباح به مثابهی مسکن مهر» و جعل هویت شهری.
آلزایمرِ شهرمان ناشی از فراموشکاری مردمانمان نیست؛ بلکه ناشی از شوکزدگی و محصول خاطرهزدایی از شهر و پرتابکردن تودهی شهروندان به ورطهی فراموشی و انزواست. برای غلبه بر شوکِ شهر باید سرعت انسانی را جانشین سرعت سازهها کرد و از مقاومت خاطره، یاری جُست تا بتوان بر سرعت شهر مهار زد. باید بنشینیم و مانع فراموشی و گمگشتگیِ انسانها در خانه شویم. و خاطرات آن را ثبت کنیم. به خلق خاطره در شهر و خانههایمان کمک کنیم. خلق هنری و خلق فضای متفاوت و حتی خلق لحظهی عاشقانه. خلق، تمامی چیزی است که بر جادوی روزمرگی غلبه میکند. خانههای تاریخی را دریابیم و تاریخ خانهها را. خانهی تاریخی ممکن است هر جایی باشد. لزوماً خانهای با سبک معماری خاص و تاریخ دیرینه، خانهای تاریخی نیست؛ خانهی یک شاعر، نقاش، نویسنده، فیلسوف و عارف و حکیم و . . . نیز خانهای تاریخی است. خانهای که از تاریخ روایت میکند. برای این مقصود باید تاریخ خانه را دریافت؛ باید روایت خانه را به هم راه داد؛ باید خانههایمان را قبلهی یکدیگر کنیم.