تغییر نظام فنی و تشکیل مدیریت بحران در کشور
گزارشی از آسیبهای و دستاوردهای زلزلهی رودبار پس از 30 سال
حتی چند سال قبلتر از آنکه حسین در فیلم «زیر درختان زیتون» عباس کیارستمی به خواستگاری طاهره برود و طاهره به دلیل عدم استطاعت مالی، به او برای ازدواج پاسخ منفی دهد، خانههای رودبار، منجیل، رستمآباد و بخشهایی از استان قزوین هرگز برای ۶۰ ثانیه لرزیدن به دنبال لرزیدن ۷.۴ ریشتری زمین، آماده نبودند.
«رودبار» یعنی سرزمین رودهای جاری و اگر کسی بداند قدیمیترین نشانههای سکونت بشر در ایران را در رودبار یافته اند، باور ویرانی آن دشوار میشود. زیتونزارهای انبوه، سفیدرود و خروش همیشگیاش و بادهایی که مهمان همیشهی ارتفاعات این شهرستاناند، ۳۱ خرداد ۶۹ به ضیافت فاجعه پا گذاشتند.
کشور تازه از کابوس جنگ رها شده بود و گیلان، در امنگاه درختان زیتونش تلاش میکرد صدای خمپاره و گلوله را از یاد ببرد. رودبار شاخههای زیتونش را دوباره بی وحشت از جنگ بار آورده و قرار بود و با صادرات زیتون به همهی ایران طعم فراموش شدهی صلح را دوباره به زیر دندانها بخزاند.
برای کسانی که زلزله رودبار را دیدهاند، ۳۱ خرداد ۶۹ با بهت و شگفتی همراه است، رو در رو شدن با راههای بسته، تلی از خاک، آهن و سنگ، و شهری که در آن بوی مرگ بیشتر به مشام میرسیده تا صدای زندگی به گوش.
حالا سی سال از آن روز میگذرد. حسین علیزاده سالهاست آلبوم «آوای مهر» را جزیی از خاطره جمعی ما از رودبار کرده است و آن عکس مخروبه از سردر شهرداری منجیل هرگز رهایمان نمیکند. رودبار را نمیتوان از یادها برد و نباید فراموش کرد چرا که بازخوانی فاجعه، ما را از تکرار حادثه ایمن میکند و روی دستمان خطی میکشد به یادگار از سالهای ویرانی. رودبار تجربهی ناخودآگاه همهی ماست، جزیی از نهان ما حتی اگر به چشم آن را ندیده باشیم و ما را خاطره، نقل و قول، موسیقی و فیلم به خرداد ۶۹ بازگرداند.
رودبار و تجربهی کرمانشاه
سه روز پس از زلزله سرپل ذهاب به کرمانشاه رفتم. در مسیر، در اتوبوسی که مرا از رشت به کرمانشاه میبرد و حتی در خودروهای کرمانشاه تا سرپل ذهاب، پر از آدمهایی بود که از همه ایران خودشان را به آنجا رسانده بودند تا گوشهای از کاری را بگیرند. از میان آنها خیلیها پیدا میشدند که اهل گیلان باشند و با تلخی خاطرات ۶۹ به مهلکهی ۹۶ آمده باشند. رودبار فراموش نشده بود و حالا همپای دهان باز کردن زمین در مرز ایران و عراق، زخمهای زیادی هم سر باز کرده بودند.
بسیاری از شاهدان زلزله رودبار میگویند اقدامات دولت وقت به رغم محدودیتهای کشور بسیار بهتر از زلزلههای بعدی بود و بسیاری هم معتقدند در سیستم خانهسازی آن روز حجم خرابیهای رودبار با خرابیهای زلزلههای بعدی قابل قیاس نیست. اما با این وجود رودبار خیلی زودتر به زندگی بازگشت تا بم، آذربایجان شرقی یا کرمانشاه.
چه عامل و عللی در رودبارِ ۶۹ جریان داشت که اکنون بسیاری از متخصصان معتقدند در زلزله سال ۸۲ بم، ۹۱ آذربایجان شرقی و ۹۶ کرمانشاه گمشدهی ما بود؟ چرا رودبار به زندگی بازگشت اما بم و کرمانشاه همچنان درگیر آخرین باری هستند که لرزیدهاند.
مرور برای یافتن پاسخ این پرسش به سراغ شعبانعلی خاوری، مدیرکل دفتر نگهداری ابنیه فنی سازمان راهداری و حملو نقل جادهای وزارت راه و شهرسازی رفت تا او که در زمان زلزله رودبار اولین روز شروع به کار در اداره مسکن و شهرسازی را آغاز کرده بود.
خاوری از تجربه زلزله رودبار و علیالخصوص روز ۳۱ خرداد ۶۹ به مرور میگوید: این تاریخ نه فقط به خاطر وقوع زلزله در بامداد روز ۳۱ام بلکه به خاطر نخستین روز کاری من همیشه در خاطرم مانده است. آن روز صبح وقتی به اداره رفتم همه هراسان بودند و برای من که تجربهی کار در سیستم دولتی را نداشتم صحنههای عجیبی بود. همان روز حوالی ساعت ده صبح با ماشینهای دولتی به مناطق زلزلهزده رفتیم اما خودرو فقط تا یک جایی میتوانست جلو برود و مجبور شدیم بقیه راه را پیاده برویم.
خاوری میگوید: خاطرات آن روز خاطرات تلخی است و ما حدود ۴۰ هزار نفر از هماستانی هایمان را از دست دادیم اما نباید فراموش کنیم که زلزله رودبار تلنگری بود برای همه ما و علیالخصوص نظام فنی کشور. او میگوید: اگرچه تا پیش از زلزله رودبار در دستورالعملهای مهندسی تبصرهها و موادی راجعبه زلزله تعریف شده بود اما به صورت کلی ما چیزی از آسیبهای این حادثه طبیعی نمیدانستیم و گمان میکردیم زلزله مهیب هرگز در ایران رخ نخواهد داد.
به گفتهی خاوری زلزله رودبار باعث شد تا نظام فنی کشور به فکر تدوین مجلد آییننامه «۲۸۰۰» ساختوساز با تاکید بر بحث ایمنیهای زلزله بیفتد. به اعتقاد او اگرچه اصل تدوین این آییننامه در ابتدا جامع نبود اما به مرور زمان و با تجربه زلزلههای مختلف مفاد آن تکمیل شده است. او در قسمتی از صحبتهایش با مرور به لزوم توجه به اجرای این آییننامه نیز اشاره میکند میگوید: فقط تدوین این آییننامه کافی نیست و نظام فنی باید الزاماتی را نیز برای اجرای آن منعقد کند.
خاوری در توصیف نظام ساختوساز کشور قبل و بعد از زلزله رودبار از لفظ «تغییر شگفت» استفاده میکند و میگوید: البته هنوز هم رویههای موجود نقصانهایی دارد؛ مثلا هنوز در موضوع ارجاع پروژههای ساختمانی به مهندسان ضعف وجود دارد و در حال حاضر پیداکردن مهندسان ناظر اغلب به کارفرما محول میشود.
زلزله رودبار «نگاه علمی» به مقوله ساختوساز را برای ما به ارمغان آورد و پس از آن مثلا در زلزله آذربایجان برای اولین بار بحث بازسازی با سازههای سبک مطرح شد.
خاوری در ادامه همین موضوع و با اشاره به لزوم توجه هرچه بیشتر به سیستم ساختوساز کشور میگوید: مثلا در زلزله سرپل ذهاب عمده خرابیها به خرابی سازههای ساختمان مربوط نبود؛ یعنی اکثر ساختمانها ستونها و پایههایی سالم داشتند اما دیواره بنا کاملا فرو ریخته بود. این موضوع باعث شد تا بار دیگر در آیین نامه ساختوساز (ویرایش چهارم و چیوست ششم) مسئله ایمنسازی دیوارههای پیرامونی هم مورد توجه قرار بگیرد و بحث «نگهبان دیوارهای پیرامونی» مطمح نظر قرار داده شد.
آیا فاجعه رودبار با مدیریت بهتری به شرایط عادی بازگشت؟
بسیاری از شاهدانی که در زلزله رودبار حضور اجرایی یا میدانی داشتهاند و در زلزلههای بعدی نیز پای کار بودهاند، معتقدند که زلزله رودبار علیرغم شدت بیشتر فاجعه و حتی با توجه به شرایط ویژه کشور و تنگناهای اقتصادی آن دوره بسیار بهتر مدیریت شد تا زلزلههای بم و کرمانشاه. اما خاوری با این گزاره مخالف است و میگوید: نظام اجتماعی ما همیشه درخورد با بحرانها خوب عمل میکنند و همه مردم به مرکز فاجعه میآیند تا آسیبهای ناشی از آن کاهش پیدا کند. ممکن است باتوجه به حجم فاجعه یا توان دولتها در سالهای مختلف برای برخورد با بحران یکسان نباشد اما من با این موضوع مخالفم که مدیریت در زلزله رودبار، مدیریت بهتری بود.
نگاه علمی به ساختوساز
وقتی از خاوری میخواهم تا تجربیاتش از زلزله رودبار را با من در میان بگذارد او در پاسخ باز هم به یک مسئله مهم اشاره میکند؛ خاوری معتقد است زلزله رودبار «نگاه علمی» به مقوله ساختوساز را برای ما به ارمغان آورد و پس از آن مثلا در زلزله آذربایجان برای اولین بار بحث بازسازی با سازههای سبک مطرح شد. درحالی که در روند بازسازی زلزله رودبار از مصالحی همچون تخته و گل استفاده میشد. به عبارت دیگر، هرچه نگاه ما به سمت علمیشدن پیش رفت حوزه نفوذ دولت و نظام فنی نیز نسبت به مسئله ساختوساز گسترده و بسیط تر شد وگرنه از نظر سطح و دخالت ورود دولتها تقریبا همه وضعیت یکسانی داشتند.
مبدا تغییرات مهم در نظام مهندسی همین فاجعه بود که مهندسان را مجبور کرد راهی پیدا کنند تا از بروز خسارات سنگین جلوگیری شود.
خاوری در بخش دیگری از حرفهایش هم به ترکیب «سرمایه اجتماعی» اشاره میکند و میگوید: از نظر من اگر قرار باشد یک تاریخ مبدا برای سرآغاز سرمایه اجتماعی تعریف کنیم، از ۳۱ خرداد ۶۹ تا امروز ظرفیت این پتانسیل اجتماعی پیوسته افزایش یافته است.
خواب غفلت جامعه مهندسی
از خاوری میخواهم با توجه به حضورش در ….. روایتها یا خاطراتی که از آن روزها به یاد دارد را بازگو کند. او تمایل چندانی به بازخوانی خاطراتش ندارد اما در ادامه مسائل مهمی که مطرح میکند، میگوید: زلزله سال ۶۹ قطعا از تلخترین اتفاقاتی است که ما تجربه کردهایم اما نباید از محاسن آن نیز چشمپوشی کنیم که موجب شد جامعه مهندسی از خواب غفلت بیدار شود. او میگوید: مبدا تغییرات مهم در نظام مهندسی همین فاجعه بود که مهندسان را مجبور کرد راهی پیدا کنند تا از بروز خسارات سنگین جلوگیری شود.
مدیریت استانی یا مدیریت کشوری؟
زمانی که درحال انجام تحقیقات ابتدایی پیرامون زلزله رودبار بودم، چند تن از شاهدانی که با من گفتوگو کردند همگی بر مدیریت استانی زلزله رودبار و شناخت اقلیم گیلان توسط مسوولان استانی تاکید کردند. بر اساس همین تعریف نقل است زمانی که عبدالله نوری، وزیر وقت کشور به گیلان میآید و با مسوولان استانی جلسه میگذارد، ریش و قیچی مدیریت زلزله را به آنها میسپارد. روایتی که آن را از خاوری هم میپرسم تا او هم برآوردش از این موضوع را بیان کند. خاوری میگوید: من با این فرض هم مخالفم زیرا اصلا امکان ندارد به صورت سیستماتیک عملکردهای نمایندگان دولت در استانها از مجموعه دولت جدا باشد. مسوولان استانی ذاتا این اختیار را دارند که به فاجعه ورود کنند پس عملکرد آنها نیز در ادامه عملکرد دولت قرار میگیرد.
بحران ما زلزله نیست، ما بحران اطلاعرسانی داریم
پس از شعبانعلی خاوری، مهدی ضیابری معاون اسبق اداره مسکن و شهرسازی استان از دیگر شاهدان زلزله رودبار نیز به گفتوگو با مرور مینشیند تا خاطرات و تجربیات خود را با مرور در میان بگذارد.
زلزله رودبار پس از آنکه شهر را به طور کامل پاکسازی کرد، در طول دو سال کاملا جمع شد. این نتیجهی همکاری و پشتیبانی مردم و نهاد اجرایی بود؛ به عبارتی اقدامات نهاد اجرایی برای مردم اطمینانبخش بود و خود آنها هم در جهت اقدامات سیستم حرکت میکردند.
ضیابری میگوید: حوادث طبیعی همیشه در همه جای دنیا اتفاق میافتد اما خود این حوادث نیستند که موجب بحران میشوند، بلکه سطح اطلاعرسانی میزان بحران را مشخص میکند. منطقه رودبار روی یک کمربند زلزله قرار دارد و سالانه بین ۱۵ الی ۱۶ هزار زلزله خفیف در این کمربند اتفاق میافتد. از آنجا که کشور ایران تحت فشار دو قاره قرار دارد، شکنندگی سنگها بسیار زیاد است و این موضوع احتمال وقوع زلزلههای بزرگ را بسیار بالا میبرد.
جلوگیری از اشتباهات انسانی، درس بزرگ زلزله رودبار
از او میخواهم تا کمی هم به قلب حادثه بپردازد و درسها و تجربههای زلزله رودبار را بازگو کند. او ادامه صحبت من میگوید: چیزی که پس از زلزله رودبار برای ما اهمیت داشت کاهش اشتباهات انسانی بود. اتفاقی که علاوه بر تغییر جنس مصالح مورد استفاده، نظام ساخت و ساز را هم دگرگون کرد. معتقدم تلاش ما باید بر روی کاهش خطاهای انسانی و افزایش اطلاعرسانی در بحران متمرکز باشد، چرا که در این صورت ضرر و زیان ناشی از حادثه بسیار کمتر خواهد بود.
ظهور ستاد مدیریت بحران
ضیابری میگوید: زلزله رودبار باعث شد تا ستاد مدیریت بحران یا ستاد اجرایی بحران تشکیل و برای آن آییننامه تعیین شود. حتی موضوع اصلاح قانون نظام مهندسی نیز از محاسن زلزله رودبار بود و از نظر من هرچه که الان در این حوزه داریم همه از تجربههای زلزله رودبار است.
چرا زلزله رودبار خوب مدیریت شد؟
او در ادامه صحبتهایش به مبحث جالبی ورود میکند و با اشاره به شرایط اجتماعی آن روز ایران میگوید: یکی از مهمترین دلایلی که باعث شد فاجعه رودبار به درستی مدیریت شود، اطمینان مردم به سیستم اجرایی کشور بود و بدینوسیله مردم هیچ کاری را بدون هماهنگی دستگاههای ناظر انجام نمیدادند. اما متاسفانه الان خبری از این کفایت مدیریتی و اعتماد عمومی نیست و ما میبینیم که بارش یک برف ساده تبدیل به مسالهی کشور میشود.
در همه جای دنیا وقتی برف میبارد مردم چمدانهایشان را میبندند و به مسافرت میروند اما متاسفانه ما در اینجا برای عبور و مرور ساده هم با مشکل مواجهیم. اینها تجاربی است که انسانساز است و باید پیوسته آنها را دنبال کرد.
اقدامات دستگاه اجرایی اطمینانبخش بود
ضیابری به مرور میگوید: زلزله رودبار پس از آنکه شهر را به طور کامل پاکسازی کرد، در طول دو سال کاملا جمع شد. این نتیجهی همکاری و پشتیبانی مردم و نهاد اجرایی بود؛ به عبارتی اقدامات نهاد اجرایی برای مردم اطمینانبخش بود و خود آنها هم در جهت اقدامات سیستم حرکت میکردند.
هر کسی ساز خودش را نمیزد
در زلزله رودبار مدیریت واحدی به سرپرستی آقای تابش استاندار وقت گیلان و مهندس جهانبخشی معاون عمرانی استانداری گیلان وجود داشت که تمام نهادهای اجرایی را پای کار آورد و کمیتههای راهبردی کاملا هماهنگ مدیریت میشدند. به عبارت دیگر فضا به این صورت نبود که هر دستگاه تصمیمگیر ساز خودش را بزند، موضوعی که اکنون شرایط زلزله کرمانشاه را بعد از سه سال کماکان آشفته میکند عدم هماهنگی دستگاههای اجرایی برای جمع کردن فاجعه است. در زلزله رودبار زمانی که تصمیم گرفته شد پروژه احداث خط لوله آب انجام شود، همه دستگاههای مرتبط موظف بودند وظیفه خود را تا مرحله آخر به نحو احسن انجام دهند و مردم هم پشتیبانی میکردند.
دولت فقط یک عامل راهبردی بود، نه منجی مطلق
حقیقت این است که اگر در هر زمینهای به نقش مشارکت مردم در فعالیتهای پس از زلزله رودبار نگاه کنیم، کارساز است. اما متاسفانه اکنون اینگونه نیست، آن زمان مردم انتظار نداشتند صد درصد کارها را دستگاههای اجرایی پیش ببرند و خودشان هم وارد گود میشدند؛ در چنین شرایطی نقش دولت صرفا به عنوان یک عامل راهبردی مطرح بود که تسهیلات و امکانات ایجاد میکرد. لذا مشارکت دو قوهی حیاتی کشور یعنی دولت و مردم سبب شد که اشتباهات انسانی جبران و کم شوند و در نهایت نتیجهی مثبتی به دست آمد. ضیابری در انتها میگوید: اگرچه طرح بازسازی زلزله رودبار طرح برگزیده یونیسف و سایر نهادهای بینالمللی شد اما در داخل کشور به این موضوع توجه خاصی نشان داده نشد.
۳۰ سال پس از واقعه
حال ۳۰ سال از زلزله رودبار میگذرد. رودبار و شهرها و بخشهای مجاورش سالهاست به زندگی عادی بازگشتهاند و با باغهای زیتونشان دوباره به صلح فکر میکنند. غفلت، کمکاری، اتحاد و همکاری چند مفهومی هستند که باید از تجربهها یاد گرفت. شاید زخمهای ناشی از زلزله رودبار هنوز هم ترمیم نشده باشند اما قطعا تجربیات حاصل از این فاجعه جوانه داده و به درختهای ارزشمندی تبدیل شدهاند. ما از بازخوانی زلزله رودبار متوجه میشویم که «سرمایه اجتماعی» چه نیروی محرکهای برای یک جامعه است و هماهنگی بخشهای مختلف دولتها چگونه میتواند رضایت عمومی جامعه را تامین کند. رودبار، مثل رودهایش برای همیشه در ما جاری است؛ چه خاطرات تلخش و چه تجربههای ارزشمندش.