حاجی پور؛ مردی که فقط باید دوستش داشت

23

صحبت در باره شخصیتی که دارای ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، ورزشی و مذهبی بود و در همه‌ی این ابعاد، پرونده روشن و کاملی داشت و از سجایای انسانی بسیاری چون؛ محبت، شرافت، انسانیت، گذشت، مرام، لوتی‌گری، سفره‌داری، مردم‌داری و … برخوردار بوده است، بسیار مشکل است و در این شرایط که او را از دست دادیم مشکل‌تر.

 

مردی که سرشار از “عشق ” و “رفاقت” و “مهربانی” بود و از دل شکستن بیزار. و نمونه واقعی کسانی بود که در زندگی، پل هستند، نه دیوار – یک‌رنگند، نه هزار رنگ – در سختی‌ها، یار و نگران بود، نه بی‎خیال – رحمت بود، نه زحمت – و ….

 

دوستی که در مدت بیش ‎از سی سال حشر و نشر با او، درس‌های فراوانی به من آموخت. انسانی که در هر پُست و مقامی بود، هدفِ اول و آخرش، خدمت به مردم بود و گره‌گشایی از مشکلات آن‌ها. کسی که از هر نوع و تیپ و طیف و طایفه‌ای دوست و مراجعه کننده داشت و با هرکدام مطابق روش و مشیِ خودشان رفتار می‌‎کرد. مشتی بود و به رشتی بودن خود افتخار می‌‎کرد.

 

در این مدت مدید که به ایشان نزدیک بودم و افتخار هم‎صحبتی را داشتم، افراد زیادی را دیدم که برای رفع گرفتاری‌های خود مراجعه می‌کردند بسیاری، غریبه بودن و آشنایی با ایشان نداشتند ولی برای برطرف کردنِ مشکلاتشان چه با تماس تلفنی به دوستان بسیار فراوانی که داشت، یا حتی با مراجعه به افراد سرشناس، از پزشک، مهندس، قُضات، کارخانه‌دار و افراد که دارای شغل و مقامی در جامعه بودند، و یا با پرداخت هزینه‌های درمان، گذران زندگی، فراهم آوردن کسب و کار، فراهم نمودن امکانات رفاهی و …. سعی در کمک کردن داشت. و با همین پیگیری‎ها، در زندگیِ بسیاری، تأثیر مثبت به جا نهاد. و این از خودگذشتگی و خدمت‌هایش به مردم جامعه، یادگاری ماندگار از اوست.

 

شاید افراد معدودی چون من که به عنوان مدیر باشگاه وظیفه همراهی داشتم، از زحمات و جانفشانی‌های ایشان برای ورزش و بخصوص فوتبال و سرپا نگهداشتن باشگاه داماش رشت، اطلاع دقیق دارند. چه مرارت‎ها و خون دل خوردن‌ها را تحمل کرد و با چه موانع  و مشکلاتی روبرو بوده که قابل گفتن نیست، و در این راه علاوه بر مال و جان، از آبروی خود نیز مایه گذاشت.

 

آقای حاجی پور، عاشق بود، عاشق خانواده بزرگ حاجی پور، همسر، فرزندان، نوه‎ها و دامادها و تنها عروس خود بود و به تنها برادری که برایش باقی مانده بود عشق می‌وزید. ولی بعد از خانواده، مهمترین دارایی ﺯﻧﺪگیش، دوستان و ﺍﻧﺴﺎن‌های ﺍﻃﺮﺍﻓﺶبودند و با حافظه‌ی خدادادی که داشت، اسامی تمام دوستان و حتی مراجعه کنندگان خود را می‎دانست.

 

بارها شاهد بودم که به علت شرکت در جلسه‏ها و یا موقعیت‎هایی که امکان پاسخ‎گویی به تماس‌های تلفنی را نداشت، پس‌از خلاصی، یا خود و یا از طریق دفتر خود با تک تک آن‏ها تماس می‎گرفت و پاسخ می‌داد و امکان نداشت که کسی را از قلم بندازد و این شامل کسانی که حتی برای اولین تماس گرفته بودند نیز می‌شد.

 

یکی از دلایل محبوبیتش، عشق به مردم بود و عجیب اینکه با داشتن پُست‌ها و موقعیت‏های مختلف دولتی و اجتماعی، تغییری در رویه‌ی برخورد مردُمی ایشان، به‌وجود نمی‌آمد. برای آزادی زندانیان و حتی کسانی که پای اعدام بودند تلاش بسیاری کرد و چندین نفر را از مرگ و حبس نجات داد. سخاوت، جزئی از وجود حاجی بود… و لایق این گفته بزرگان “که بعضی آدم‌ها را فقط باید دوست داشت.”

 

در باره ایشان باید گفت: این گونه انسان‌ها، آمده‌اند تا دنیای سیاه و سفید را همرنگ لبخندشان کنند و به همه بفهمانند که دنیا هنوز جای خوبی است، برای نفس کشیدن. عزیزانی که با عطر خاصی، به لحظه‌های تنهایی ما رنگ می‎دهند و وجودشان، یادآورِ روزهای خوب است.

 

بزرگی می‌گفت: نمی‌توانی از روی سخنان یک فرد، تشخیص دهی که او یک انسان خوب است؛ حتی از ظاهر هیچ فردی نیز نمی‌توان به این شناخت رسید، اما می‌توان از فضایی که در حضور آن فرد، به وجود می‌آید، او را شناخت؛ زیرا هیچ کس قادر نیست فضایی در اطراف خود ایجاد کند که با روحش سازگاری نداشته باشد. و حضور مردم در مراسم تدفین ایشان، نشان دهنده علاقه و احترام مردم نسبت به این مرد بزرگ بود که  به گفته حلاج: “روزه را شکست، اما دل نشکست..”

 

گاهی آدم‌ها زیبایند؛ نه بخاطر چهره یا کلامشان، بلکه صرفاً بخاطر هر آنچه هستند. خودِ واقعی‌شان و اصالت حقیقی‌شان. عضی وقت‌ها؛ کسی که نیست، بیشتر هست !!… آقای حاج اسمعیل حاجی پور از جنس همان آدم‌هایی هستند که فراموش کردنشان، حتی از ضعیف‌ترین حافظه‌ها هم بر نمی‌آید.

 

باید گفت: “تو که با وجودت به دیگران امید می‌دادی و با خدمت‌هایت زندگی‌ها را تغییر می‌دادی، همیشه در خاطره‌ها خواهی ماند.” “دوست عزیز، تو که همیشه با قلب بزرگ و دستان مهربانت به دیگران خدمت می‌کردی، امروز جای خالیت بیش از هر زمان دیگری احساس می‌شود.

یادت و کارهای نیکت همیشه در قلب ما زنده خواهد ماند. آرام و قرین آسایش باشی.” آدمیزاد به همه چیز عادت می‌کند.. ولی حاجی اسمعیل از آن کسانی نیست که به راحتی بتوان نداشتنش را عادت کرد.

نظرات بسته شده است.