دنیای بدون عکس، دنیای بدون خاطره و نشانه است

تاریخ عکس و عکاسخانه های گیلان قاجار و پهلوی اول در گفت و گو با کفایت آریایی فر

1 1,048

کفایت آریایی فر، محقق، پژوهشگر و استاد مسلم هنر عکاسی است. این را می توان در برگ برگ کتاب ماندگار او، به درستی دریافت. او از معدود اساتید هنر است که در کنار عشق به تدریس هنر، آموزه های خود را در چارچوب یک اثر تحقیقی به جامعه هنری عرضه می کند.

کتاب “تاریخ عکس و عکاسخانه های گیلان قاجار و پهلوی اول” اگرچه مختصر و موجز نوشته شده است اما اثریست تحقیقی که برای بسیاری از مشتاقان این حوزه، غنیمتی است در این برهوت تحقیق و پژوهش.

او در این کتاب هم  سرنوشت عکاسان قدیمی این سرزمین را می کاود و هم به کاوشگری عکس های مشهوری می پردازد که سالیان مدیدی بود برای صاحبان فن و هنر یک راز محسوب می شد.

کتاب عکس و عکاسخانه های گیلان عصر قاجار و پهلوی، رازهای مگویی را می گشاید و تاریخ را از دریچه هنر عکاسی به چالش می گیرد. اگرچه خود در این گفتگوی کوتاه براین نکته تاکید دارد که این ابتدای آن پژوهشی بود که سالها به آن می اندیشیده است.

* خانم آریایی فر در این کتاب کمتر به زمینه‌های اجتماعی و اقتصادی هنر و فنون عکاسی و عکاسخانه‌های گیلان پرداخته شده است. آیا این تحقیق، در حوزه‌ی تحقیقاتی خودتان گشایشی ایجاد کرده است؟ به عنوان نمونه، این تحقیق، سرنخ هایی به موضوعات دیگری ارائه داده است؟

ـ در سال­های آغاز اختراع عکاسی و حتی سالیان بعد، به آن فن و صنعت عکاسی می گفتند چون متکی بر علوم فیزیک و شیمی بود. جالب اینکه، امروزه اینهمه به عکاسی از منظر هنر پرداخته می‌شود، چون تا سال­ها بحث بین هنرمندان مخصوصاً نقاشان وجود داشت که عکس را به عنوان اثر هنری و عکاسان را به عنوان هنرمند بپذیرند یا نه. هرچند پس از مدتی ثابت شد که عکاسی همانند نوشتن و واژه، به همه­ ی امور می‌پردازد.

همانطور که با واژه ها، هم شعر می‌نویسیم هم آدرس هم نسخه­ ی پزشکی و…. عکس نیز همه چیز است، هم هنر است (در اوج خود مینی مال فتوگرافی یا عکاسی آبستره)، هم سند (مانند عکاسی خبری، جنایی، ورزشی)، هم علم (مانند پزشکی، نجوم و…) و دنیا بدون عکس مطمئناً دچار مشکلات فراوانی خواهد شد.

به هر روی، عکاسی شغل بود و عکاسخانه ها محل کسب درآمد، عکاسخانه های قدیم محل کسب بودند و وقتی به کسی عکاس می گفتند، مشخصاً شغل و درآمد آن فرد را بازگو می کردند.

من علم اقتصاد نمی دانم اما این را می دانم که اقتصاد به شکل محسوس و نامحسوس تاثیر خودش را بر روی همه­ ی جوانب زندگی ما می گذارد چه بخواهیم و چه نخواهیم و تبلیغات یکی از نمودهای آن است.

یکی از قدیمی ترین آگهی ها برای عکاسی، مربوط به چاپخانه ای است که همه نوع کار چاپ از جمله عکاسی انجام می دهد و در روزنامه ی خیرالکلام سال۱۲۸۹ هجری شمسی دیده می شود.

تبلیغات همیشه برای معرفی کالاست و دقیقاً توجیه اقتصادی دارد وقتی عکاسخانه‌ای مجهز به برق می‌شد بی درنگ تابلوی عکاسخانه­ ی خود را به عکاسخانه­ ی الکتریکی تغییر می داد تا مشتری بیشتری جلب شود ازجمله عکاسخانه مرکزی که پس از این که چراغ برق را در آتلیه به خدمت گرفت حتی مهر عکاسخانه را نیز به عکاسخانه الکتریکی مرکزی تغییر داد. بعضی ازعکاسان رشت نیز چاپ آگهی عکاسی خود را به چاپخانه‌ها یا  نشریات محلی سفارش دادند. از آنجایی که معمولاً شهروندان اهل قلم و دولتمردان بیشتر از سایر مردم  با نشریات پیوستگی داشتند، از این آگهی ها زودتر باخبر می شدند و از خود وخانواده ی خود عکس می گرفتند. به همین دلیل است که قدیمی ترین عکس های هر شهر و دیار، علاوه بر افراد مرفه وسرشناس آن شهر، در آلبوم شهروندان اهل قلم دیده می شود.

یکی از قدیمی ترین آگهی ها برای عکاسی، مربوط به چاپخانه ای است که همه نوع کار چاپ از جمله عکاسی انجام می دهد و در روزنامه ی خیرالکلام سال۱۲۸۹ هجری شمسی دیده می شود. ناگفته نماند از نظر کسب درآمد، عکاسی ها زمان های خاصی آبادتر بودند. مثلا هنگام سربازگیری یا باز شدن مدارس یا اعلام صدور سجل در آغاز حکومت رضا شاه، که نیاز به عکس ضروری بود، عکاسی ها درآمد بیشتری کسب می کردند. (مصاحبه آرسن شارویان در صفحه ۵۸ کتاب عکاسان و عکاسخانه ها) گاهی پس از مطالعه دوباره کتاب عکاسان و عکاسخانه ها به نکاتی بر می خورم که شایسته گسترده تر شدن هستند و بعضا در قالب مقاله ای دیگر ارائه شده اند مانند مقاله ی” ناهار در سبزه زار چالیک ” که در مجله ی دیلمان شماره ی  ۹ سال ۹۷ چاپ شده است.

تبدیل شدن عکس های مشروطیت و نهضت جنگل به کارت پستال علاوه بر اینکه نشان از اهمیت و محبوبیت این افراد داشت باعث دست یابی مردم به اطلاعات و اخبار و در نتیجه آگاهی می شد.

شاید از موارد معدودی که در این کتاب به روابط اجتماعی بین عکاسان و عکس و جامعه می پردازد بتوان به جنبش مشروطه و نهضت جنگل اشاره کرد و ماجرای تفتیش عکاسخانه­ی میرزامهدی خان برای پی بردن به ارتباط او با جنگلی ها (که شرح آن در صفحه ۴۶ آمده است).

تبدیل شدن عکس‌های مشروطیت و نهضت جنگل به کارت پستال علاوه بر اینکه نشان از اهمیت و محبوبیت این افراد داشت باعث دست یابی مردم به اطلاعات و اخبار و در نتیجه آگاهی می شد. در تبریز داشتن عکس ستارخان و باقرخان جرم محسوب می شد این وضعیت همچنین موجب تغییر و تحول در بنیادهای تغییر تاریخ و تغییر در تحلیل واقعیت گردید.

آموزش رمضان مرکزی ازجمله کسانی بود که با دلسوزی و احساس مسئولیت سعی در گسترش و آموزش عکاسی در میان علاقه مندان داشت گواه این نوشته تعداد زیاد شاگردانی است که در سراسر گیلان تربیت کرده است و البته در این زمینه باید از چالیک نیز به نیکی یاد کرد که در امر آموزش عکاسی، با گشاده دستی این فن را به دیگران می داد.

عکاسان به اقتضای شغل خود که مورد نیاز قاطبه ­ی مردم بود، با اقشار گوناگون جامعه در ارتباط بوده و چون کار تخصصی و فنی انجام می دادند از احترام خاصی بین مردم برخوردار بودند. گاه هنگام تحقیق میدانی، عکاسانی که با آنها گفت و گو می کردم از رفتار خاص بعضی از پیشکسوت ها یاد می کردند که هرچند مختصر، سعی کردم در مطالب کتاب به آنها اشاره کنم. رمضان مرکزی ازجمله کسانی بود که با دلسوزی و احساس مسوولیت سعی در گسترش و آموزش عکاسی در میان علاقه‌مندان داشت گواه این نوشته تعداد زیاد شاگردانی است که در سراسر گیلان تربیت کرده است و البته در این زمینه باید از چالیک نیز به نیکی یاد کرد که در امر آموزش عکاسی، با گشاده دستی این فن را به دیگران آموزش می داد.

* برخی از تصاویر مشهور گیلان که سال هاست دست به دست می شد نام عکاس اصلی آن کم و بیش برای نخستین بار در کتاب شما آمده است. این، از حیث اینکه بالاخره عکاسان برخی از این عکس های مهم تاریخی گیلان مشخص شده است برای خواننده گیلانی دلبسته به تاریخ یک نوع رونمایی بود اما اساسا چه اهمیتی دارد بدانیم نام عکاس مشهور عکسی از ساختمان شهرداری موسیو سورن یا عکاس سربریده میرزا از چالیگ بوده است؟ این چه کمکی به مورخان می کند؟

ـ من فکر می کنم نوع نگاه عکاسان به دنیای پیرامون که در عکس­هایشان پدیدار می شود به عوامل زیادی بستگی دارد، ازجمله اقلیم، جنسیت، فرهنگ، مذهب، طبقه­ ی اجتماعی…… ما حتی دیدن را آموزش دیده ­ایم اینکه چگونه عکس را می بینیم چگونه فیلم می بینیم، عکاس مسلمان ایرانی یک جور به پیرامون نگاه می کند و عکس می گیرد که با نگاه عکاس توریست شمال اروپا تفاوت دارد.

فراموش نکنیم عکس هایی که ارنست هولتزر مهندس آلمانی از اصفهان و پیشه وران آنجا گرفت هنوز منبع بسیار مهمی برای جامعه شناسان به شمار می رود. هولتزر در عکس هایش آمار هم می داد مثلاً عکسی از یک قلیان ساز که می گرفت در کنار آن تعداد قلیان سازهای بازار را مشخص می کرد این برخورد، خاص اروپایی بود.

رضا شیخ یک مقاله دارد به نام “ظهور شهروند شاهوار” در این مقاله به مقایسه­ ی عکاسی پرتره در اروپا و ایران می پردازد. در اروپا پس از اختراع عکاسی، فقط حدود ۱۰ سال ژانر غالب عکاسی شان پرتره بود.چرا؟ چون با شمایل و نقاشی­های بزرگ چهره بیگانه نبودند حواریون، مسیح، مریم رجال سیاسی و هنرمندان در نقاشی­هایشان دیده می شد پس از آن سراغ موضوعات دیگر رفتند هر چند عکاسی پرتره همیشه از شاخه های مهم عکاسی بوده و هست. اما در ایران که وضع متفاوت بود حدود ۱۰۰ سال عکاسان ایرانی موضوع اغلب عکس­هایشان پرتره بود و پشت دیوارها و در فضای داخلی به عکس گرفتن از نزدیکانشان می پرداختند.

مسلماً کسی که با اصول زیبایی شناسی نقاشانه آشناست، در عکاسی نیز آن اصول را به خدمت می گیرد. در ایران حتی برای پس زمینه­ی آتلیه­ های عکاسی، از پرده­های نقاشی شده ای استفاده می شد که شامل مناظر، کاخ ها و گلباغ های اروپایی بود.

چرا سر بریده ­ی میرزاکوچک خان را پیش یک عکاس مسلمان نبردند و یک عکاس ارمنی را مجبور کردند از آن عکس بگیرد؟ (موسیو چالیک کسی بود که ماموران سر بریده ی میرزا کوچک خان را در چمدانی به آتلیه اش بردند و دستور دادند از آن عکس بگیرد)

سر بریدهفراموش نکنیم عکس هایی که ارنست هولتزر مهندس آلمانی از اصفهان و پیشه وران آنجا گرفت هنوز منبع بسیار مهمی برای جامعه شناسان به شمار می رود. هولتزر در عکس هایش آمار هم می داد مثلاً عکسی از یک قلیان ساز که می گرفت در کنار آن تعداد قلیان سازهای بازار را مشخص می کرد این برخورد، خاص اروپایی بود. حالا آیا مهم نیست بدانیم عکسی که از میدان شهرداری رشت گرفته شده از یک عکاس ارمنی است یا یک مسلمان رشتی یا انزلی؟ از دیدگاه انسان شناسی نشانه شناسی، تفاوت هایی از نظر موضوعی و ترکیب بندی و زیبایی شناسی دارند که بی گمان اهل فن و نشانه شناسان بهتر می توانند داده ها را شناسایی کنند.

چرا سر بریده ­ی میرزاکوچک خان را پیش یک عکاس مسلمان نبردند و یک عکاس ارمنی را مجبور کردند از آن عکس بگیرد؟ (موسیو چالیک کسی بود که ماموران سر بریده ی میرزا کوچک خان را در چمدانی به آتلیه اش بردند و دستور دادند از آن عکس بگیرد) مورخ البته اگر دید موشکافانه داشته باشد، این نکته  ها از نظرش دور نمی مانند مگر اینکه صرفاً اعداد و نام ها و حادثه ها مدنظر تاریخ نگار باشند.

* بنظر می رسد حوزه ای که شما برای تحقیق انتخاب کردید حوزه بکر وتازه ای باشد. ممکن است موضوع مهمی در عکاسی گیلان بوده باشد اما اسناد و شواهدی از آن وجود نداشته باشد؟ و شما از ادامه تحقیق منصرف شده باشید؟

ـ متاسفانه بیشتر عکس ها نزد خانواده هایی بودند که نفوذ در آن ها سخت به نظر می رسید مخصوصاً برای من که نه متموّل بودم نه اهل رشت. این خانواده ها اغلب تمایلی برای ارائه عکس های خانوادگی شان نداشتند. من هنوز حسرت دستیابی به این آرشیوها را دارم به ویژه با توجه به آب و هوای مرطوب رشت که عمر عکس ها را کوتاه تر می کند. حتی دانشجویی از همین خانواده های سرشناس قدیمی داشتم و تعریف می کرد که عمه­ اش مجموعه­ ای از عکس­های کلفت نوکرهایشان را دور انداخته بود چون به نظرش بی ارزش می آمدند! البته استثنا هم وجود داشت. در تالش مرد جوانی به نام وفا تالش ساسانی که از خانواده ی مالکین تالش بود در زمینه­ ی ارائه­ ی عکس­های خانوادگی همکاری خوبی کرد.

در این میانه، نویسندگان و پژوهشگران روسفید میدان بودند و حاضر بودند به راحتی عکس هایشان را در اختیار من برای چاپ در کتاب قرار دهند ازجمله فریدون نورزاد رشت، عزیز طویلی انزلی، اشرف آقا حریری تالش، محمد محمدی بندری لنگرود و…

حسرت آرشیوهای سوخته، پروانه کسب های بر باد رفته، عکاسان از دنیا رفته و از ایران رفته، اینها چیزهایی است که در ذهن من مانده و با توجه به اینکه رشت و انزلی از نظر موقعیت های اقتصادی، کشوری و جغرافیایی مبنع خوبی از عکس و سند هستند، امید است دیگران جهت احیا و شناسایی این مجموعه ها بیشتر تلاش کنند. چون نیاز به موزه­ ی عکس در رشت یا انزلی بسیار احساس می شود. ظاهرا از سال ۵۶ ساختمان قدیمی شهرداری برای این موزه در نظر گرفته شده بود و هنوز که هنوز است انجام این مهم در کوچه های بی تفاوتی و کاغذ بازی به دنبال مقصد می چرخد!

گاهی نیز اسمی از یک عکاس یا عکاسی مثلاً برق یا همانطور که خودتان نام برده اید گیو در جاهایی به چشم می خورد و کنجکاوی مرا برمی انگیخت اما چون هیچ اطلاعاتی نبود به ناچار کنار گذاشته می شد.

* در این تحقیق کدامیک از عکاسان پیشگام زنده بودند؟ چه حجمی از اطلاعات از سوی آنان بازگو شده است؟ اساسا نحوه جمع اوری اطلاعات شما چگونه بود؟

پژوهش من شامل کتابخانه­ای و میدانی می شد. کتاب­ها و مراکز اسناد و موزه ­هایی که رجوع کرده­ام در پایان کتاب و منابع نوشته شده­اند اما در تحقیقات میدانی می توان گفت از دست رفته­ ها زیاد بودند. کسانی که هنوز در قید حیات بودند گاه نمی توانستند همکاری کنند (به جهت کهنسال بودن) عکاس مهم دیگری در یکی از شهرها پس از فوت همسرش حافظه­ اش آسیب دیده بود و نمی توانست آنچنان کمکی بکند. در بعضی از موارد وقتی به سراغ صنف عکاسان می رفتم و پروانه کسب­ عکاسان را می خواستم می گفتند در دوران انقلاب، شهرداری به آتش کشیده شد و مدارک سوخته­ اند.

بعضی ها سال هایی عکاسی کرده و آن را کنار را گذاشته بودند هرچند با آنها نیز گفت و گو کردم. به همین دلیل نام بردن از بعضی پیشکسوتان زنده شامل استثناهایی می شود.

محمد ابراهیم علمی پور، جبار نوید عکاس ورزشی انزلی، محمد صالح زیبایی، ابراهیم دروی پور ازجمله کسانی بودند که با آنها گفت و گو کردم و شاید از نظر شما، قدیمی تر باشند.

* چرا درباره عکاسی گیو هیچگونه اطلاعاتی ارائه ندادید و یا درباره عکاسی جمشید اطلاعات خیلی محدودی ارائه دادید؟ با آنکه، این ها در سال های دهه ۵۰ و ۶۰ از جمله عکاسان موثر و جریان ساز شهر رشت بوده اند؟

ـ به جز گیو که اطلاعات ندارم موارد دیگری هم بودند که اغلب مطالبی از آن­ها در بین گروه عکاسانی که سراغشان رفتم موجود نبود. همانطور که گفتم یک عکس بسیار قدیمی در ساختمان شورای شهر رشت در قابی بزرگ قرار داشت که زیر آن کلمه­ ی برق نوشته شده بود وقتی هیچ اطلاعاتی از یک عکاسی نبود من احتمال می دادم که این عکس در تهران یا جای دیگر گرفته شده و به رشت آمده است.

فتو جمشید چندین سال بود که دیگر در رشت نمی زیست (حتی در هلند از دنیا رفته بود) این تحقیق­ها سال ۸۴ صورت گرفته. من به ناچار به خاطر خوش نام بودن جمشید جهانیان و گرایش خاصی که به عکاسان ورزشی داشت و از بستگان نزدیک رمضان مرکزی بود همین اطلاعات مختصر را غنیمت شمردم. اگر شما  شخص آگاه و منبع قابل قبول دارید که مایل به همکاری باشد می توان دوباره به تلاش­های عکاسخانه جمشید جهانیان پرداخت و دین جامعه ­ی عکاسی گیلان را به او پرداخت.

* به نظر می رسید که پیش از شهر رشت، بندر انزلی پایه گذار انتقال فن و دانش عکاسی به گیلان بوده باشد اما در تحقیقات شما این را نشان نمی دهد. آیا واقعا تجربه هنر عکاسی در قرن نوزدهم و بیستم بندر انزلی در همین سطحی بوده که در کتاب شما آمده است؟

ـ بی گمان جایگاه انزلی و سایر شهرها بسیار گسترده ­تر از مختصری است که در این کتاب آمده است. اما فراموش نکنیم در شهرهای بزرگتر و مراکز استان، به خاطر وجود ادارات مربوطه و اولیای امور فرهنگی، داشته­ های فرهنگی و اسنادی را بهتر نگه­داری می کنند که عکس نیز جنبه­ی اسنادی آن ثابت شده است.

انزلی جایگاه ویژه­ ای در بین شهرهای گیلان دارد که دارا بودن بندر  و گمرک  و ….. بعضی از ویژگی­های آن است. این را می توان از عکس­های زیادی که عکاسان از انزلی تهیه کرده­اند دریافت. چنانچه در کتاب “گیلان به روایت کارت پستال­های قدیمی” می خوانیم: برای بسیاری از ناشران کارت پستال­های دوره­ ی قاجار کافی بود که تصویر کارت اندک ارتباطی با دریای کاسپین و شمال ایران داشته باشد تا نام شهر انزلی را در پیشانی کارت پستال خود چاپ کنند.

اما برای اینکه بگوئیم انزلی پیش از رشت عکاسخانه داشته است باید مستندات قانع کننده داشته باشیم و اینکه پایه گذار انتقال دانش و فن عکاسی انزلی باشد به همین ترتیب نیاز به مدارک عکسی و متنی دارد. اما در سفرنامه­ ها بیشتر نام رشت به چشم می خورد.

عکاسانی چون آقایانس ارمنی مجموعه­ ی کاملی از اماکن گوناگون انزلی دارد ازجمله آلبوم ۱۶۲ موزه ­ی عکسخانه­ ی کاخ گلستان که فقط شامل عکس­هایی انزلی از این عکاس می باشد قطعاً باتوجه به محدودیت صفحات کتاب چاپ عکس­های بیشتر از یک عکاس ضروری به نظر نمی رسید.

* بعد از انقلاب شوروی بسیاری از ایرانیان مقیم روسیه و نیز ارامنه یی که با دولت پرولتاریای شوروی سازش نداشتند به ایران بازگشتند. آیا کسانی بوده اند که از گیلان به شوروی رفته باشند و در آنجا به فعالیت عکاسی پرداخته باشند. آیا هیچ رد یا نشانه ای وجود دارد که معلوم نماید عکاسانی ـ از گیلان یا حتی روس ها و گرجی ها ـ از مناطقی در گیلان عکسبرداری هایی داشته باشند و این آثار در کشورهای همسایه بوده باشد؟

ـ در ارمنستان عکس­های زیادی از گیلان وجود دارد. پژوهشگرانی همچون مهرداد اسکویی و دکتر محمد باقری که اغلب در حوزه ­ی گیلان تحقیق می کنند شاهد عکس­های ایران و گیلان در مراکز اسناد ارمنستان بوده ­اند. به تازگی نیز کتابی از عکس­­های آنتوان سوریوگین در ارمنستان با همکاری سفارت جمهوری اسلامی ایران چاپ شده است که یک نسخه نیز توسط دکتر باقری از ارمنستان به من رسیده در این کتاب ۳ عکس از گیلان به چشم می خورد. اینکه عکاسانی از گیلان به کشورهای همسایه دیگر رفته و در آنجا مشغول به کارشده باشند اطلاع چندانی ندارم. اما از کسانی که آمده­اند حسین چهره­نگاری و رمضان مرکزی را می توان نام برد که سابقه­ی تلاش های هنری آن ها در کتاب آمده است.

* بخشی از تجربه اجتماعی در سال های دهه ۴۰ و ۵۰ عکاسان دوره گردی بود که در پارک ها، معابر و ورزشگاهها به عکسبرداری از مردم می پرداختند. چرا در این زمینه تحقیقی صورت نگرفته است.

-البته در مورد عکاسان دوره­گرد، حق مطلب ادا نشده است. اینکه بگوئیم خیلی از عکاسان کنار خیابان عکاسی می کردند یا دوره گرد بودند و بعدها آتلیه دار شدند دلیل قانع کننده ای نیست و این دسته از عکاسان نباید ناشناس بمانند.

گاهی نیز اگر از عکاس دوره گردی در کتاب نام برده شده (لالایان ارمنی در آستارا، نادر عکاس در سبزه میدان رشت، صفر عکاس انزلی، علی حراف که مدتی دوره گرد بوده ، یوسف سروری عکاس دوره گرد رودسر ) اطلاعات بسیار کمی ارائه شده است. شاید اگر دوباره قرار بود این کتاب را دسته بندی کنم ، بخش جداگانه ای را به عکاسان دوره گرد اختصاص می دادم.

* یکی از بخش هایی که در کتاب شما در باره آن هیچگونه اطلاعات نمی دهد عکاسانی که به روی پروژه های اجتماعی یا صنعتی گزارش های تصویری تهیه می کردند. ما در گیلان نهادهای تمدنی قابل ملاحظه ای داشته ایم، از جمله تاسیسات خوشتاریا، تجارتخانه تومانیانس، کارخانه ابریشم بافی امین الضرب، بندر و راه آهن پیربازار، بانک استقراضی شاهنشاهی، شرکت برادران نوبل….. اما تقریبا کمتر عکسی از این تاسیسات وجود دارد. به نظر شما چرا از این تاسیسات مدرن در آن زمان عکسبرداری و مستندسازی تصویری نشده است؟

– در کتاب عکاسان و عکاسخانه ها چون هدف معرفی عکاسان بود، ابتدا عکاس معرفی و سپس اثر یا آثاری از او افزوده می شد و نمی توانستم از عکس هایی که عکاس ناشناس داشتند، تعداد زیادی چاپ کنم اما از تجارتخانه تومانیانس و کارخانه ابریشم بافی عکس هایی در کتاب چاپ شده. عکس تجارتخانه تومانیانس به دلیل چاپ تیره عکس تابلوی آن چندان مشخص نیست. گاهی نیز بعضی از عکس ها آنقدر در منابع دیگر چاپ شده بودند، صرفا به دلیل تکراری بودن سعی کردم استفاده نکنم و از آن عکاس عکس های دیگری را به کار بردم. اما از این مکان ها و تأسیساتی که نام بردید، در منابع دیگر عکس های زیادی وجود دارد.

اغلب عکس های پروژه ای، توسط ارمنیان و عکاسان غیرایرانی صورت گرفته است. در بیشتر شهرهای دیگر ایران نیز عکس های مجموعه ای، توسط خارجیانی که به ایران می آمدند تهیه شده است ( ارنست هولتزر ، لوئیجی پشه و ….. )

به جز آقایانس ارمنی، آنتوان سوریوگین نیز مجموعه ممتازی از مناظر گیلان، بازار، باغ ها و پل ها و مردم تهیه کرده که تعدادی از آن ها در کتاب «ایران از نگاه سوریوگین» چاپ شده اند. حتی زینت بخش جلد این کتاب، عکسی از پلی در پیربازار می باشد. (سوریوگین در تهران به دنیا آمد، اصالتاً اهل ارمنستان بود و پدرش در سفارت روسیه در ایران کار می کرد . سوریوگین به فرهنگ مردم ایران بسیار علاقه داشت.)

در کتاب «گیلان به روایت کارت پستال های تاریخی» اثر مهرداد اسکویی، عکس های زیادی از اماکن گیلان با توضیحات چاپ شده؛ از جمله کاخ خوشتاریا، کارخانه نفت انزلی، گمرک و بندر پیربازار، انجمن تجاری رشت، کارخانه ابریشم کشی، ساختمان راهداری رشت، شمس العماره انزلی، چاپارخانه ها، بولوار انزلی و …….. که عکاس خیلی از این عکس ها ناشناس است.

1 نظر
  1. فرشید می گوید

    علی حراف دوره گرد نبود تو آتلیه رنگینه کار میکرد دایی مادرم بود خدا بیامرز

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.