گاهی آدمها علیرغم تلاش برای نمایش شایستگی و برتری خود، در عمل رفتاری نشان میدهند که ناپایداری و اضطراب وجودیشان را آشکار میکند. این همان چیزی است که میتوان آن را میانمایگی نامید: وضعیتی اخلاقی که در آن فرد برای جبران کمبود سرمایه نمادین یا اجتماعی خود به ادا و نمایش و تحقیر دیگران روی میآورد.
«اضطراب وجودی» در واقع هستهی پنهانِ بسیاری از رفتارهای تمسخرآمیز و برتریجویانه است، چون این رفتارها از موضع قدرت واقعی نمیآیند، بلکه از ترسِ از دست دادن منزلت اجتماعی، یا عطش دیده شدن ناشی میشوند. اینطور آدمها همیشه خود را در صحنه نمایش میبینند و در بیان، حرکات و حالات، ظاهر و سلیقه نقش بازی میکنند. حتی گاهی نقشهای اخلاقی بازی میکنند. میخواهند تحسین دیگران را برانگیزند زیرا آگاهی و رضایت آنها در گرو به تأیید دیگری است.
تأکید بر تعلق به طبقه بالا در حالت عادی، طبیعی نیست؛ رفتاری جبرانی یا نمایشی است. ازمنظر جامعه شناسی طبقه بالا معمولا با «منزلت طبیعی شده» شناخته میشود، نه با تأکید بر آن. یعنی کسی که واقعا از نظرسرمایه اقتصادی اجتماعی و نمادین به طبقه بالا تعلق دارد، نیازی به گفتن آن ندارد؛ سبک گفتار، سلیقه، و منش او خودبهخود آن را بازنمایی میکند.
در مقابل، کسی که در طبقهی خود جایگاه ناامنی دارد، یعنی وضعیت طبقاتیاش تازه و ناپایدار است، معمولا با تأکید و تکرار سعی در اعلام و تثبیت آن دارد.
در بسیاری از فرهنگها، «تکلف» و «خودبزرگبینی طبقاتی» همواره مایهی تمسخر یا طرد فرهنگی بوده است. یعنی جامعه ناخودآگاه این تأکید را نوعی ناهنجاری اخلاقی تلقی میکند. این تکلف نوعی تقلید از طبقه مسلط است. در واقع این افراد یا گروهها سعی میکنند با تقلید و نمایش، فاصله طبقاتی را جبران کنند.
در روزهای گذشته قسمت اخیر برنامه پامپ که امیرحسین قیاسی در کانال یوتیوب و ایکس منتشر میکند، واکنشهای زیادی را ازسوی کاربران فضای مجازی برانگیخته و تصاویر گفتوگوی مجری برنامه با بازیگر مهمان بهسرعت در حال انتشار است.
او در بخشی از صحبتهایش که با تأکید بر طبقه اجتماعی و ثروت و محل زندگی و اداهای مخصوص همراه است میگوید که در دوستی طبقه برایم اهمیت ندارد و دوست خود را از طبقه پایینتر میداند. این بخش از حرفهایش، نشاندهندهی ادعا یا ایدئولوژی عمومی است؛ اما زبان بدن، لحن و طرز بیان و کنشهای نمادینش حاکی از تحقیر دیگران (طبقات متوسط و پایین) است.
این تضاد بین حرف و رفتار، نشاندهندهی ناهماهنگی میان ارزشهای ادعایی و سرمایه نمادین واقعی فرد است. این کنشها حتی وقتی با شوخی و خنده همرا باشد، برای مخاطبان پیام قدرت و تمایز میفرستند.
واکنش گسترده به گفتار و کردار این بازیگر، بیش از آنکه به مضمون کلامش مربوط باشد، به نابرابری نهفته در کنش او باز میگردد؛ به تکرار یک «گفتمان تمایز» برمیگردد که در آن زبان بدن، شوخی، و حتی لحن گفتار حامل معناهای طبقاتیاند.
در این گفتمان، «بالا» و «پایین» نه مکان جغرافیایی بلکه نشانههای هویتی هستند و اشاره بهنام یک منطقه شهری وکمانگاری سطح زندگی کسانی که در آن منطقه و مناطق پایینتر از آن زندگی میکنند، به منزلهی باز تعریف نمادین نقشهی قدرت و نابرابری در ذهن مخاطب است.
در این ماجرا و ماجراهای مشابه آنچه اهمیت دارد این است که در سپهر رسانهای امروز، چنین کنشهایی در خلأ رخ نمیدهند: مخاطبان به سرعت ناسازگاری میان ادعاهای اهل هنر و واقعیت را درمییابد و به آن واکنش اخلاقی نشان میدهد. این حساسیت عمومی، در حقیقت نشانهی آگاهی روزافزون جامعه نسبت به اشکال پنهانِ خشونت نمادین است.
از سوی دیگر در بحث درباره چنین وقایعی، باید به چیزی که جامعهشناسان آن را «اثر ناخواسته رسانهای» میدانند، هم توجه کرد. بدین معنا که ممکن است خودِ برنامه یا بازیگر مهمان، مخاطب زیادی نداشته باشند، اما واکنش منفی شدید مردم باعث میشود که خبر و ویدئو به سرعت پخش شود. به عبارت دیگر، اعتراض، نقد و واکنشهای عمومی بهجای اینکه رفتار تحقیرآمیز فرد را نقد و نفی کند، آن را برجسته و «ویروسی» میکند.
این پدیده در رسانهها و شبکههای اجتماعی بسیار معمول است: منفی دیده شدن، دیده شدن را افزایش میدهد، حتی اگر اصل محتوا یا برنامه جذاب نباشد. در این مورد خاص، ادعای منزلت بالای طبقهای بازیگر، رفتار تحقیرآمیز و تضاد میان حرف و کنش، باعث شده است مردم واکنش نشان دهند و در نتیجه برنامه بیشتر از حد انتظار دیده شود، اما به شکل منفی.
در میدان رسانهای امروز، میانمایگی صرفا یک ویژگی فردی نیست، بلکه به سازوکار مسلط دیدن و دیده شدن بدل شده است. شبکههای اجتماعی با الگوریتمهای خود میل به تمایز را تشدید میکنند و اضطراب دیده نشدن، ابزار تولید محتوا میشود. بنابراین رفتارهایی که در ظاهر تحقیرآمیز یا نمایشیاند، در عمل به سرمایه نمادین تبدیل میشوند؛ «منفی دیده شدن» نیز گونهای از دیده شدن است.
در نتیجه، همان تلاش برای تثبیت جایگاه طبقاتی در گفتار آن بازیگر، در سطحی کلانتر، بازتابی از منطق کلی رسانه است: نمایش بده تا بمانی. اینجا میانمایگی نه فقط نشانهی ضعف فرد، بلکه محصول ساختاری است که در آن نمایش، تنها راه بقا و دیدهشدن است.
 
			