دوره نوجوانی همیشه با کشف مرزها همراه بود؛ مرز میان کودکبودن و بزرگسال بودن، میان وابستگی و استقلال، میان آنچه خانواده میپسندد و آنچه خوشایند دوستان و همسالان است و در مجموع میان آنچه هست و آنچه میتواند باشد.
اما حالا چند سالیست که نوجوان امروز، در کنار تمام این مرزها، با یک مرز تازه و نوپدید هم روبهروست. مرز میان انسان و ماشین. هوش مصنوعی، که تا همین چند سال پیش حضوری محو و گاهی حتی نامحسوس در زندگی روزمره داشت، حالا به یکی از ارکان و نقشآفرینان اصلی دنیای نوجوان تبدیل شده است.
برای بسیاری از نوجوانان، هوش مصنوعی فقط یک ابزار برای درس و کار نیست؛ یک همنشین است. از پاسخدادن به سؤالهای درسی و نوشتن انشا گرفته تا پیشنهاد فیلم، تنظیم برنامه روزانه و حتی گفتوگوها و درد دلهای شخصی در دل روز و شب. این رابطهی بیقضاوت و همیشه حاضر، شباهتهای زیادی با دوستی دارد.
برای بسیاری از نوجوانان، هوش مصنوعی فقط یک ابزار برای درس و کار نیست. یک همنشین است. از پاسخدادن به سؤالهای درسی و نوشتن انشا گرفته تا پیشنهاد فیلم، تنظیم برنامه روزانه و حتی گفتوگوها و درد دلهای شخصی در دل روز و شب
اما سوال اینجاست که آیا واقعا با یک «دوست» طرف هستیم، یا با چیزی که فقط رفتار یک دوست را تقلید میکند؟ این مرز، جایی است که بهتر است نوجوان قدم به قدم آن را بشناسد و نسبت به آن آگاهی پیدا کند، نه فقط از آن استفاده کند.
میتوان رابطه نوجوان با هوش مصنوعی را از جنس رابطه با یک آینه نیز دانست؛ نوجوان با آن حرف میزند، و هوش مصنوعی بر اساس دادههایی که از او دریافت و جمع کرده، محتوای متناسب با نظر، پسند و سلیقهاش را ارائه میدهد: فیلمهایی که دوست دارد، سبک موسیقیای که به او آرامش میدهد، بازیهایی که بیشتر از آنها لذت برده، تیترهای خبری که بیشتر کلیک کرده و حتی موضوعاتی که بیشتر در موردشان جستوجو کرده، همه اینها دستبهدست هم میدهند تا جهان و فضایی ساخته شود شبیه آنچه نوجوان قبلا انتخاب کرده، دوست داشته و آن را زندگی کرده است. نتیجه اینکه آنچه این آینه به تصویر میکشد، نه تصویر کامل و همهجانبهی نوجوان و دنیایش، بلکه نسخهای فیلترشده، گزینشی و تکرارشونده از اوست.

آینهای که همواره تایید میکند و فرصتی برای کشف و تازگی و خلاقیت باقی نمیگذارد؛ و احتمالا اینجاست که نوجوان از تجربهی دنیای واقعی، با تمام تنوع و ناشناختههایش، فاصله میگیرد. در عین حال، هوش مصنوعی میتواند یک راهنمای پرنفوذ هم باشد، اما راهنمایی که چهره ندارد.
آنجا که نوجوان نمیداند با هیجاناتش چه کند، خشم، ترسها و اضطرابهایش را چهگونه مدیریت کند، یا وقتی میخواهد درباره یک مساله حساس با کسی حرف بزند، ممکن است نخستین گزینهاش نه والدین باشد، نه معلم، نه همکلاسیها و دوستانش، بلکه یک چتبات ناشناس باشد که همیشه در دسترس است. اما پرسش اینجاست: تا چه اندازه میتوان به آن و پاسخهایش اعتماد کرد؟
در مجموع باید گفت؛ آنچه میتواند در استفاده از این ابزار برای نوجوان که در سن حساس تشخیص و تمیز دادن معنای درست و غلط، اعتماد و فریب، مسئولیت و انتخاب قرار دارد کارآمد و موثر باشد، نه اعتماد قاطعانه و متعصبانه به آن، بلکه استفاده از آن به عنوان یکی از منابع در دسترس است.
اینجا جایی است که نقش والدین و معلمان نیز پررنگ است و میتواند تاثیرگذار باشد؛ نقشی که موضع آن نه کنترلگرانه، بلکه باید چیزی از جنس همدلی، همراهی، و گفتوگومحور باشد؛ یعنی نه به وسیله ایجاد محدودیت، ممانعت یا فیلتر کردن، بلکه با سوق دادن نوجوان به سوی آگاهی، کسب مهارت و توانمندسازی.
یکی از چالشبرانگیزترین وجوه ارتباط و مواجههی نوجوان با هوش مصنوعی، تفکر خلاق و خلاقیت است. به عنوان مثال، نوجوانی که تازه دارد مسیرهای ادبی یا هنری را تجربه میکند، ناگهان با ماشینی روبهرو میشود که میتواند در عرض چند ثانیه شعری بنویسد، داستانی روایت کند، تصویری خلق کند یا آهنگی بسازد آن هم با کیفیتی که دستکم در ظاهر موفقتر و چشمگیرتر از تلاشهای اوست. این مقایسهی حساس، اگر درست مدیریت نشود، میتواند نوجوان را از مسیر تجربه و رشد بازداری کند و هرگونه تلاش در مسیر خلق کردن و خلاق بودن را بیهوده جلوه دهد.
هوش مصنوعی میتواند یک راهنمای پرنفوذ هم باشد، اما راهنمایی که چهره ندارد. آنجا که نوجوان نمیداند با هیجاناتش چه کند، خشم، ترسها و اضطرابهایش را چهگونه مدیریت کند، یا وقتی میخواهد درباره یک مساله حساس با کسی حرف بزند، ممکن است نخستین گزینهاش یک چتبات ناشناس باشد
در این نقطه، یادآوری این نکته به نوجوان ضروری به نظر میرسد که خلاقیت صرفا تولید یک اثر و رسیدن به یک محصول و نتیجه مشخص، کامل و بینقص نیست، بلکه لمس و طی کردن فرآیند و مسیر ساختن و پدید آوردن است؛ جایی که اشتباه کردن، آهسته پیش رفتن، نظر دیگران را شنیدن، اصلاح کردن و دوباره شروع کردن، بخشی از ارزش آفرینش است. برخلاف محصول ماشینی، که ساخته و پرداختهی دادهها و الگوریتمهای ازپیشتعیینشده است، خلاقیت انسانی برآمده از تجربهی زیستن مدام، بودن و شدن است.

از اینجا، به نقطهای کلیدی خواهیم رسید: نوجوان میتواند نه فقط مصرفکننده این فناوریها، بلکه سازنده آینده آنها نیز باشد. نگاه به این جریان، نباید صرفا از این نظرگاه باشد که چگونه نوجوان را از خطرات احتمالی هوش مصنوعی حفظ کنیم، بلکه باید به این فکر کنیم که چهطور میتوانیم او را توانمند کنیم تا خودش در ساختن این فناوریها نقش داشته باشد.
آموختن منطق الگوریتمها، تفکر انتقادی نسبت به دادهها، درک تبعیضهای پنهان در هوش مصنوعی، اینها پایههای پرورش نسلی است که تسلیم تکنولوژی نمیشود، بلکه آن را نقد و بازسازی میکند. در نتیجه به نظر میرسد؛ پرسش اصلی این نیست که هوش مصنوعی رفیق نوجوان است یا رقیبش؛ بلکه مساله این است که نوجوان در این رابطه چه موضع و جایگاهی دارد.
خلاقیت صرفا تولید یک اثر و رسیدن به یک محصول و نتیجه مشخص، کامل و بینقص نیست، بلکه لمس و طی کردن فرآیند و مسیر ساختن و پدید آوردن است؛ جایی که اشتباه کردن، آهسته پیش رفتن، نظر دیگران را شنیدن، اصلاح کردن و دوباره شروع کردن، بخشی از ارزش آفرینش است
اگر نوجوان بتواند بهجای تبعیت صرف، با نگاهی انتقادی، خلاق و فعال به سراغ تکنولوژی برود، آنگاه میتواند رابطهای سالم، سازنده، کارآمد و در یک کلام، انسانی با هوش مصنوعی داشته باشد. و این اتفاق، مسلما بدون گفتوگو، بدون آموزش مستمر، و بدون همراهی آگاهانه و همدلانهی بزرگترها ممکن نیست.
هوش مصنوعی آمده که بماند؛ اما اینکه چگونه در زندگی نوجوان جا خوش کند بهعنوان ابزار، راهنما، آینه یا دوست بستگی به آن دارد که چهطور دربارهاش حرف بزنیم، چهطور آن را بفهمیم، و چهطور نوجوان را برای همزیستی با آن، همراهی کنیم.
«معلم فارسی، فعال حوزه کودک و نوجوان، تسهیلگر نوجوان»