به اهتزاز درآمدن پرچمهای سه رنگ ایران پس از هر بازی مهم فوتبال، در دو دههی اخیر رنگ و بوی خاصی به خود گرفته است. گویی این شادی ملی خصوصا از اواسط دهه ۷۰ و پیش از جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه به شکلی مناسک وار در حال پیشروی است.
به عقیده صاحبنظران کشوری چون ایران با منابع غنی و سرشار که در بسیاری از زمینههای توسعه از همسایگان خود از جمله همین کشور قطر با جمعیت حدود سه میلیونیاش عقب مانده است، چیزی ندارد جز همین شادیهای ملی. شادیهایی که میدانیم چقدر درد و رنج پشت آنهاست، چه تعداد آدمها با پستی و بلندیها ساخته و پرداختهاند تا تیم ملی با هویت فعلی شکل گرفته و به جام جهانی راه یابد. شاید فوتبال سیاسیترین ورزش حال حاضر دنیاست که در آن و با آن از همه چیز میشود حرف زد. طرفداران فوتبال آن را نه نماد که خود زندگی میدانند و کنشگران اجتماعی آن را زبان مشترک بین ملتها و به عبارتی مجالی برای گفت و گو بین ملتها و کشورها قلمداد میکنند.
تا اینجای کار کسی با فوتبال و هویت جام جهانی مشکلی ندارد. همهی کشورها با هر سطحی از دموکراسی و هر شکلی از حکومتداری آن را پذیرفتهاند. تاریخ فوتبال ایران گواه شادیهای بسیار جمعی بوده است. چه با دولت موافق چه ایامی که پایان این شادیها با برخورد نیروی انتظامی جمع و تلخ میشد.
گردش روزگار و حوادث تلخ دو ماه اخیر چشم بسیاری ناظران و فعالان مدنی دنیا را به ایران متمرکز کرد. در ایامی که جوانهای بسیاری سر بر مام وطن نهاده و جان تقدیم کردند تا این وطن دوباره وطن بماند.
اما اینبار قبل از جام جهانی دو قطبی شدیدی بر سر تیم «ملی» بودن یا نبودن تیم راهیافته به جام جهانی ایجاد شد. تیمی که ماهیت آن حقیقتا ملی است اما در روزهای سخت که قلب بسیاری از ایرانیان مالامال از درد و رنج است، میشد بدون هیچ حرکت اضافهای با احترام به مردم داغدار پا در راه جام جهانی قطر نهاد.
با این حال تفکری که تا پیش از این اقدامی برای بهبود اوضاع و معرفی عاملان سرکوب و کشته شدن مهسا امینی و سپس عذرخواهی از مردم نکرده، بر آتش اختلافات دمیده و با میدان داری در هدایت حرکات و رفتار تیم ملی و حتی هماهنگی با مسوولان کشور قطر در چگونگی گزینش تماشاگران و خبرنگاران مصاحبه کننده و حتی اعزام گروهی خاص از افراد حامی شناخته شده به بازیها با بودجه نامعلوم و نامشخص(؟) بیشتر بر اختلافات موجود دامن زدند.
طبیعی است در چنین شرایطی، پس از بازی ملی شهروندان و طرفداران همیشگی فوتبال نتوانند حس واقعی خود را بروز دهند. ملتی که در بیلبوردها همیشه از آنها به نام «قهرمان» یاد میشود اما به قول کارشناس فقید«حمیدرضا صدر» قهرمانها نیز میتوانند زمانی گریه کنند و در جمع استادیومها اشک بریزند…
به هر تقدیر، گردانندگان و سناریونویسان سیاستهای حاکمیتی فکر اینجایش را هم کرده بودند و قبل از آنکه به مخاطبان و طرفداران فوتبال فرصت دهند که تصمیم بگیرند شادی کنند یا خیر؟ در اقدامی عجیب با گماردن نیروهای گارد ویژه و پلیس که تا روزگذشته در خیابانها و کوچهها اقدام به تیراندازی و دستگیری معترضان همراه با آلات حفاظتی میکردند اینبار دست همانها شیپورها و دودهای رنگی و پرچم دادند تا بر سر ماشینهای نوپو و یا موتورهای دولتی نشسته و شادی را به طور اجارهای به شهر و خیابانهایش عرضه کنند.
شاید روزی این آرزوی ما ایرانیها بود که در جشنی ملی همچون فوتبال پلیس نیز در کنار مردم به شادمانی بپردازد. چه برسد نیروی گارد ویژه با آن هیبت سراسر مشکی و ماشینهای خاص که تناسبی با لبخند هم نداشتند. چه برسد که پلیس در اقدامی هماهنگ حتی رقص کُردی انجام دهد. (رقص کُردی… آن هم در این روزها)
میشد در همهی آن شادمانیهای گذشته نیروهای به اصطلاح حافظ امنیت در کنار مردم نیز شادی کنند، و جشن ما واقعا ملی شود. اما متاسفانه در روزی به این نقطه رسیدیم که دیگر از آن روزگاران خبری نیست و «شادی» این طفل دیریافته، همچون اقتصاد، سیاست، هنر، زندگی، ورزش، و… دستوری است!