با تورق کتابچه زیست محیطی سدها میتوان به قدرت اعمال نفوذ مافیای صنعت سد سازی دست یافت. با توجه به ضرورت ارزیابی اثرات زیست محیطی سدها در این اوراق کاملا مشهود است آنچه مغفول مانده اثرات مخرب ساخت سد، تخریب منابع طبیعی و بخش مهمی از اکوسیستم جنگلی، تخریب زیستگاه های گیاهی و جانوری و رویشگاههای بزرگی از گونه های گیاهی در معرض خطر انقراض، بروز آلودگیهای غیرقابل جبران محیط زیستی و عدم توجه به بافت فرهنگی و محل زندگی مردم و حیات وحش است.
با این مقدمه چند سوال در ذهن پیش می آید که این ثروت های ملی و جهانی در این کتابچه توسط چه کسانی ارزشگذاری و قیمت گذاری میشوند؟ تا کی زیستگاه های جنگلی ما باید قربانی سد سازی شوند؟ آیا معیارهای بوم شناختی در احداث سد ملاحظه و مطالعه میشوند؟ آیا کسی پاسخگوی از بین رفتن گونه های گیاهی و جانوری خواهد بود؟ چه کسانی مسئول پاسخگویی به این مسائل مهم هستند؟ محیط زیست؟ منابع طبیعی؟ وزارت نیرو؟ آب منطقه ای؟ یا دادستان وامام جمعه باید در این باره ورود کنند؟ چرا کسانی که وظیفهی حراست و حفاظت از سرمایه ها و ثروت های ملی و تجدیدناپذیر را دارند فیگور ناظر و تماشاگر را به خود گرفته اند؟ چرا دلسوزان مردم مانع از هدر رفت آب شرب در خطوط فرسوده آبرسانی کشور نمیشوند که حدود ۳۰ درصد آب در این خطوط هدر میرود؟
چرا از طرحهایی مانند آبخیزداری، آبخوان داری و از روش هایی مانند آب بندان ها و روشهای مشارکتی و کارآمدتر و بوم سازگار استفاده نمیکنند؟
آنچه اظهر من الشمس است این است که مشکل فعلی ما کمبود آب نیست بلکه اصلاح الگوی مصرف آب و تصمیمهای اشتباه مسئولین است.
با توجه به آنچه گفته شد در باب آسیب های سد سازی و گذشته از تخریب منابع طبیعی در مسیر ساخت سد شفارود، گذشته از بروز آلودگی در دل طبیعت و آسیب های غیر قابل جبران و آوارگی بیش از ۴۵۰ خانوار که محل آباء و اجدادی خود را ترک کرده و در مناطق دیگر و عموما حاشیه شهرها ساکن شدهاند، گذشته از تهدید گسل آستارا و گسل شالم، گذشته از عدم پرداخت حق الزحمه کارگران و درگیریها و اختلافات بسیار زیاد بین سازمانی و قلع و قمع و قطع بخش وسیع و مهمی از درختان چهل میلیون ساله هیرکانی، روند اجرایی بسیار کند این پروژه چالشهای زیادی را پیش رو قرار داده است.
یکی از چالشها در باغ سبز و وعده های سر خرمن مدیران در هنگام ساخت این سازه بود. مسئولین اطلاعات نادرست و امیدبخش زیادی در زمینه ایجاد اشتغال و رونق اقتصادی به ساکنان منطقه تحویل و مردم را علاقهمند به ساخت سد نشان دادند اما حالا پس از چند سال اثرات این قبیل تصمیمات غیرعلمی زندگی مردم را رها نمیکند.
باید بپذیریم که در مباحث فنی سدسازی در ب بسم الله ماندهایم و از هدف اصلی و رفاه و زندگی و معیشت مردم است دور شده ایم. مردم را بی خانمان و آواره میکنیم که آب شرب شان را تامین کنیم! می خواهیم با چه فرمولی به جواب برسیم؟
آیا جواب غیر از این است که صنعت سدسازی و خاکبرداری از دل روستاها، بافت فرهنگی، تجربههای اجتماعی و ابزارهای معیشتی هویتی جوامع روستایی را ظرف چند سال در خود مدفون کرده است. گویی مسئولان دچار آلزایمر هستند و علاقهمند هستند تجربههای سدهای دیگر که املاهای پر غلط اند را تکرار کنند. بیتردید سد لاسک هم در آیندهای نزدیک تکرار همین تجربه تلخ سد شفارود خواهد شد تا فقط مسیر بهارستان را برای عدهای هموار کند و عدهای را آواره.
سد شفارود نه تنها باعث بهبود وضعیت معیشت مردم آن منطقه نشد بلکه آسیبهای جدی به بافت فرهنگی، شغل آبا و اجدادی کشاورزی، دامداری، زنبورداری و… اهالی نیز وارد کرد و روستاییان بیکار به حاشیه شهرهای رضوانشهر، پونل، پره سر و… مهاجرت کردند. روستاییانی که از اشتباهات وزارت نیرو در جانمایی سد گتوند و دیگر تجربههای تلخ و بحثبرانگیز پروژههای سد سازی بیخبر بودند.
با توجه به آنچه گفته شد ادامه پروژه ساخت سد شفارود در این شرایط و تنگناهای اقتصادی مغایر با مصالح ملی و منطقه ای ماست.
و آنچه آشکار است اشتباهات بزرگ در این کتابچههاست که منجر به آسیبهای جبران ناپذیر میشود.
تجربه ثابت کرده است ارزیابی اثرات توسعه بر اکوسیستمهای تکرارنشدنی نظیر جنگل های هیرکانی کاری عبث و بسیار خطرناک است. چرا که هیچ یک از این ارزیابیها عاری از خطای انسانی نبوده و مشکلات ناشی از این خطاها را نیز در بسیاری از پروژهها شاهد هستیم لذا بروز کوچکترین خطا در روند ارزیابی میتواند خسارت های بیجبرانی را به بار بیاورد. چراکه اکوسیستم بی همتای جنگلهای هیرکانی تکرار ناپذیرند و در صورت ورود صدمه ناشی از اشتباهات محاسباتی رایج در تمامی پروژههای علمی، برای همیشه از دست میروند. اشتباهات چشمگیری که عمق یک فاجعه چند هزار میلیاردی را در این شرایط اقتصادی به چند برابر می رسد.