صنایع دستی گیلان، اهمیت و پتانسیل‌ها

0 758

انسان نخستین پس از آن که پیروزی نسبی برطبیعت پیدا کرد، توانست سرپناهی داشته باشد و مقداری خوراک پس انداز کند، اوقات فراغت بیشتری به دست آورد. پس ازاین دوران بود که اسباب زندگی او شکل بهتری پیدا کرد و کم کم آثارتزئینی اولیه پدیدارشدند؛ مانند کنده‌کاری روی سطوح گوناگون، نقاشی ورنگ‌آمیزی، فرم دادن به گِل ومواد دیگر و بافتن و نقش انداختن روی دست بافته‌هایی که از گیاهان پیرامون و موی حیوانات به دست می‌آمد.

به بیان دیگر برای پدید آمدن آثارهنری ناشی از بازی وسرگرمی‌، نیاز به آسایش وفراغتی بود که پس ازدوران غارنشینی، به تدریج درمیان ساکنین روستاهای اولیه پدیدار شد. هنرعوام که بخش مهمی‌ از آن، هنر روستایی کنونی است، در صنایع دستی گوناگون نمود پیدا می‌کند. گیلان نیز از نظر گوناگونی صنایع دستی و رنگارنگی نقش و نگار آن‌ها بسیار درخورتوجه و ستایش است.

هر سرزمین و آب و هوا، نیاز‌های خاص خود را در مورد پوشاک، خوراک و ابزار‌های زندگی دارد. بی گمان ابزار‌ها و مصالح کوه‌نشینان برای خانه سازی با مردمان کویر یا جنگل، تفاوت‌های اساسی دارد. همچنین نگاره‌هایی که روی ظرف‌ها و پوشاک‌شان می‌کشند و می‌بافند نیز پیرو شرایط زیست محیطی، باور‌ها و شیوه‌ی زندگی‌شان است.

کدام نقش فرش از شکفتن گل‌های بهاری الهام گرفته؟ کدام آوا، از جوش و خروش چشمه ساران پدیدآمده؟ کدامین رنگ به آفتاب نشین می‌ماند؟ در فریادهای ماهیگیران، چه واژه‌هایی بیشتر تکرار شده؟ آواز‌های کشاورزان هنگام چای چینی چیست؟ زمانی که در کارگاه خانگی کوزه‌ای ساخته می‌شود، با چه ابزاری روی آن نقش می‌اندازند یا وقتی چادرشب می‌بافند، نگاره‌ی چه جانوری روی آن بافته می‌شود و چرا بیشتر چادرشب‌ها قرمزند؟ هنوز چند سال از زمانی نگذشته که هنگام فرارسیدن بهار، در شاخ گاو می‌دمیدند و با صدای بوق آن، مردان روستا برای لایروبی نهرها فراخوانده می‌شدند.

ما بر دوش پیشینیان خود‌ ایستاده‌ایم. به همین دلیل باید تکیه گاه فرهنگی و تاریخی خویش را بهتر بشناسیم. باید به رنج‌ها وشادی‌های گذشتگان‌مان ارج نهیم؛ آن‌ها چه می‌خوردند؟ چگونه می‌رقصیدند یا سوگواری می‌کردند؟ نشانه‌ها در‌آیین سوگ و جشن چه بود؟ چرا سبز؟ چرا آبی؟ چرا قرمز؟

باید‌ آیین‌های گذشته را شناخته و پاس بداریم. با دانستن پاسخ‌ این همه پرسش، دیگر برای مفهوم زندگی، پی دیگران نمی‌افتیم، پیوندمان با فرزندان‌مان گسسته نخواهد شد، در دنیای پُر آب و رنگ کنونی، حرفی برای گفتن خواهیم داشت، گردن‌مان افراشته می‌شود و استوار گام برمی‌داریم و…. می‌مانیم.

در حوزه‌ی میراث فرهنگی از بین رفتن بی صدای گویش‌ها، آیین‌ها، پیشه‌ها، پوشش‌های بومی‌ و سایرنشانه‌های فرهنگی را مرگ خاموش می‌گویند که باید به طریقی، پاسداشته شوند. سفالگری، پالان دوزی، چلنگری، دوزندگی لباس‌های محلی، نعلبندی، قلع گری وچادرشب بافی از پیشه‌هایی است که در معرض نابودی اند یا حداقل دچار دگرگونی در شیوه‌ی انجام شده اند.

این‌ها همه زیباست… ولی چالش اصلی کاربردی تر کردن صنایع دستی و هماهنگی بین ‌این ابزار‌ها و دنیای مدرنی است که شتابان در حال تاختن است. صرفه‌ی مالی و زمانی در به کارگیری صنایع دستی در زندگی روزمره و دغدغه‌هایی که خاص عصر ماشینی و دنیای پر سرعت دیجیتال است، کار را به نظر دشوار می‌کند؛ برای مثال دیگر نمی‌توانیم با کالسکه سر کارمان برویم.

بی گمان پرداختن، پاسداشتن و اهمیت دادن به داشته‌های هنری و فرهنگی، از آثار باستانی گرفته تا صنایع دستی زیبایمان، کاری بسیار ضروری است که بر عهده‌ی متولیان امور، ارباب رسانه‌ها، دستگاه‌های تبلیغاتی، بازاریاب‌ها و NGO ‌هاست. امکان دسترسی آسان تر و ارزان تر به مواد اولیه‌ی صنایع دستی، برای خانواده‌هایی که اکثرا در روستاها هستند و حمایت و بازاریابی بهتر می‌تواند نقش به سزایی در احیا و کابردی تر کردن صنایع دستی داشته باشد. همچنین برگزاری نمایشگاه‌ها و ارزش گذاری به پیشکسوتان و استادان کهنه کار، در‌ایجاد انگیزه برای جوان تر‌ها تاثیرگذار خواهد بود. مانند کاری که در قاسم آباد در شرق گیلان یا برای چادرشب بافی یا حصیر بافی در روستاهای دیگر گیلان رخ داده است. (اکنون در بیشتر خانه‌های قاسم آباد، دستگاه بافت چادرشب برپاست و پیر و جوان به‌ این کار مشغولند.) البته پتانسیل نیرومند دانش آموزی را نباید فراموش کرد و با دوراندیشی و سرمایه گذاری بلند مدت، می‌توان از‌این گروه آموزش پذیر جوان و پر شور به خوبی بهره برد.

دنیا پر شتاب است اما در‌این بحبوحه، هیچ مسافر شتاب زده‌ای شناسنامه اش را جا نمی‌گذارد. هویت، فرهنگ و داشته‌هامان جایی برای پایدار شدن ما است، پس پایمان را جای محکم تر و شناخته شده تری بگذاریم تا بمانیم.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.