در ادبیات توسعه یکی از محورهای که کارشناسان این رشته مطرح میکنند «فرهنگ» است. به این معنا که برای توسعه هر کشوری، شما نیاز به فرهنگسازی دارید.(جلوتر خواهم گفت که این واژه بیمعناست) مثلا اگر میخواهید مردم درست رانندگی کنند، ابتدا باید آموزش بدهید و مردم را بهاصطلاح تربیت کنید تا به مرور رانندگی مردم به سامان گردد.
یا اینکه اگر میخواهید مردم سیگار استعمال نکنند، باید آموزش دهید و از مضرات مصرف سیگار و آمار سرطان ریه برای آنها بگوید و بنویسید و در رسانهها در سطح وسیع پخش کنید تا مردم متوجه این خطر خانمانسور شوند و سیگار را ترک کنند…
درمورد بحث زباله و تفکیک آن از مبدا نیز دقیقا همین استدلال برقرار است. اکثر کارشناسان باور دارند برای حل مشکل زباله کشور، استان و شهر خودمان، ابتدا باید مردم را آموزش دهیم تا کار تفکیک را انجام دهند، تا در ادامه بتوان زباله را مدیریت کرد. بهاصطلاح اول باید فرهنگسازی کرد وگرنه کار در هیچ حوزهای سر وسامان نخواهد گرفت.
پشت این نظریه، فلسفهای خوابیده و آن اینکه هرکس باید چراغ منزل خود را روشن کند تا شهر چراغانی شود… هرکس باید باغش را آباد کند تا سرزمین آباد گردد، هرکس باید ابتدا به خود پرداخته و نوعی تقوا پیشه کند و آنگاه به هدایت و ارشاد و راهنمایی دیگران بپردازد…
در میان صاحبنظران توسعه در ایران، دکتر محمود سریع القلم با نسخههای ده و بیست موردی، خود طرفدار این نظریه است و معتقد است تا ما ایرانیان این موارد را رعایت نکنیم، توسعه نخواهیم یافت. در میان فلاسفه دکتر مصطفی ملکیان که فیلسوف اخلاق است، بهشدت طرفدار این نظریه و بحث خودسازی و بعد دیگرسازی است.
تا اینجای بحث همهچیز منطقی مینماید و بهعبارتی مو لای درز ایناندیشه نمیرود. نگارنده منکر نفوذ و اهمیت فرهنگ نبوده و نیست، ولی قبل از کار فرهنگی بهنظرم باید قانون خوب داشته باشیم و آن را خوب اجرا کنیم. بهعنوان مثال تجربه تاحدودی موفق کمربندی ایمنی در خودروها، قبل از اینکه مدیون کارتون سیاه ساکتی و آمارهای مرگ و میر باشد، بهخاطر قانون وجریمه ناشی از نبستن آن است.
اما آیا واقعیت روی زمین و بهقول آن ظریف واقعیت میدان هم چنین است؟
بگذارید از آمار سوانح رانندگی ایرانیان شروع کنم بر اساس آمارها هر ساله حدود۲۰هزارنفر در جادههای ایران فوت میکنند، ازآمار زخمیها وزخمهایی که به جان و روان خانودهها میرسد، چیزی نمیگویم. (توجه کنید جنگ ویرانگر اسرائیل علیه مردم بیدفاع غزه طی دوسال، ۶۰ هزار کشته داشته است.)
در مورد مصرف سیگار سالیانه حدود ۶۵ الی ۷۰ میلیارد نخ سیگار در کشور دود میشود و سالانه ۷۰ هزار نفر براثر مصرف سیگار جان به جان آفرین تسلیم میکنند.
در مورد مشکل زباله بر اساس آمارها بین یک تا دو درصد مردم سرزمینمان زباله را از مبدا تفکیک میکنند.
مشکل کجاست؟ چرا فرهنگ سازی جواب نمیدهد؟ چرا مردم به نصایح دلسوزان خود اهمیتی نمیدهند؟
درمورد نرخ مطالعه، نرخ مهاجرت، نرخ طلاق، نرخ ازدواج، نرخ فرزندآوری و صدها نرخ دیگر چیزی نمیگویم.
بهنظر شما مشکل سر همان اصطلاح «فرهنگ سازی» نیست؟ آیا فرهنگ را اساسن میتوان ساخت؟
اگر جواب مثبت است چند سال زمان لازم است؟
آیا کره جنوبی که جز کشورهای در حال توسعه است، همه مردمانش ابتدا اهل مطالعه و اندیشه و رانندگی خوب و غیره شدند، بعد توسعه رخ داد؟ آیا فرانسه که جزو گروه ۷ و از کشورهای توسعه یافته است و بهقول ما بارش را بسته است، اول در همه چیز فرهنگسازی کرد، بعد توسعه به وقوع پیوست؟
راستش جواب این پرسشها علیرغم میل باطنی نویسنده، منفی است. این موارد هیچکدام بهصورت کامل رخ نداده است، گرچه حتما پیشرفتهایی حاصل شده است.
برگردیم به داستان تلخ زباله. مدتها است که کارشناسان و مسؤولان دولتی میگویند قبل از هر چیز باید تفکیک زباله از مبدا صورت گیرد، تا بتوان مشکل زباله را اساسی و ریشهای حل کرد…
واقعیت چیست؟ واقعیت این است که ۹۸ درصد مردم تمایلی به این کار ندارند و نتیجه این شده ارتفاع زباله در سراوان به صد متر رسیده. جالب است بدانید که ارتفاع برج میدان آزادی ۴۳ متر است.
پس باید در پیشفرض و پاردایم خودمان تجدید نظر کنیم. فعلا باید مردم را به همین صورت قبول کنیم و به کمک تکنولوژی و هوش طبیعی و مصنوعی برای تفکیک زباله و تبدیل آن به کود و کمپوست راهی بیابیم، وگرنه زیر زباله دفن خواهیم شد. تا جاییکه من شنیدم چنین تکنولوژیهای در دنیا موجود است.
بهتر است ابتدا مشکل زبالههای موجود و جاری را حل کنیم. به احتمال زیاد مردم هم وقتی ببینند که کاری صورت گرفته است همراهی خواهند کرد.
بهقول مولانا: اولای جان دفع شر موش کن/ وانگهان در جمع گندم جوش کن.
روانشناسان میگویند: «آموزش مستقیم معمولا جواب نمیدهد.»
و بهقول سعدی: به عمل کار برآید به سخندانی نیست…
عکاس: مجتبی محمدی
درود. اگر همین یک مورد خاص را کسی راهی بگشاید، تاریخ به آن تعظیم خواهد کرد.حیف این هزاران میلیاردهایی که ماهانه بی نتیجه به سیستم بوروکراسی تزریق می شود.