بازی، قصه‌خوانی و ارتباط موثر با کودکان، در گفت‌وگو با عمو هادی؛

قصه‌ها میراث ما هستند

0 ۴۴

هادی حسنعلی (متولد ۱۳۶۱)، معروف به «عمو هادی»، فارغ التحصیل هنرهای نمایشی از پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. وی سابقه همکاری با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را دارد. در نوروز ۱۳۹۰ با برنامه «مبارک» به شبکه جام جم رفت و سپس به‌عنوان کارشناس برنامه انیمیشن صدا و سیما فعالیت‌های خود را گسترش داد.

 

در سال­‌های اخیر عموهادی، فعالیت‌های خود را مبتنی بر اجرای کارگاه­‌های آموزشی برای مربیان کودک متمرکز کرده تا تئوری­‌اش (پرورش استعداد کودکان مبتنی بر شیوه­‌های قصه‌گویی، نمایشی و عروسک‌گردانی) را ترویج نماید.

 

شب چهارشنبه، ۲۳مهرماه، هادی حسنعلی به دعوت کتاب‌فروشی تخصصی کودکان «باز باران»، به رشت آمد و ضمن عروسک‌سازی و اجرای برنامه ریتمیک، شبی شاد و خاطره‌انگیز را برای کودکان ساخت.

 

در حاشیه این برنامه با او گفت‌وگویی داشتیم که مخاطبش والدینی بودند که خود کودکی شادی را در بازی‌های گروهی و در محلات تجربه کرده‌­اند، ولی اکنون با روش­‌های نادرست آموزشی، شادی و دوره کودکی را از فرزندان خود محروم می‌کنند.

 

***

 

یکی از شعارهای جنابعالی در کارگاه‌­های آموزشی، بازی والدین با کودکان است. هدف شما از ترویج بازی والدین با کودک چیست؟

به­‌نظر من کودکان به ما کمک می‌­کنند تا زنده بمانیم و این زنده ماندن از همه چیز مهم‌تر است. زندگی بزرگسالان، در بسیاری از موارد پر از انواع چالش‌ها، سردرگمی و گاها سرگشتگی است. گاهی مشغله‌ها برای ما دردسرساز و به‌هم‌ریختگی می­‌آورد. بچه­‌ها کمک می­‌کنند ما در این سردرگمی نمانیم. ضمن این‌که مسؤول آمدن کودکان به این دنیا خودشان نبوده‌اند. این‌که ما چه اندازه این مسؤولیت را بپذیریم، می‌شود اصل ماجرای تربیت و پرورش کودک.

 

بچه‌ها بازی را دوست دارند. بازی و کلام، دریچه‌ای است برای ورود به شخصیت‌های قصه و من به‌عنوان راوی داستان، یک راهنما برای ورودی به جهان قصه می‌شوم و باید متناسب با سن، به کودک بگویم در این داستان چه خبر است

 

وقتی بچه‌­دار می­‌شویم، این شانس را داریم که مسیر زندگی را دوباره مشاهده و تجربه کنیم. و در این مسیر، اگر متناسب با سن بچه‌ها جلو برویم، نه تنها داشتن فرزند برای ما دردسر ایجاد نمی‌کند، بلکه به والدین هم خوش می­‌گذرد. از جایی کار جایی خراب می‌­شود که متناسب با سن کودک و نوجوان جلو نمی‌­رویم. مثلا از یک بچه ۳ساله انتظار رفتار بچه ۱۰ساله را داریم، یا از بچه ۱۰ساله انتظار داریم همانند جوان ۱۹ساله رفتار کند. ولی اگر بپذیریم که کودک دارد همه چیز را کشف می­‌کند، دچار دردسر نمی­‌شویم.

 

 وقتی از بچه ۳ساله انتظار رفتار نوجوان ۱۰ ساله را داریم و متناسب با خواسته ما عمل نمی‌­کند، به زورگویی متوسل می‌شویم و وقتی بازهم نتیجه نمی‌­گیریم، آشفته می­‌شویم. ولی اگر انتظارات متناسب با سن باشد، از بزرگ شدن کودکان لذت می‌بریم.

 

 مهم این است که با فعالیت­‌های هنری، ادبی و سرگرم‌­کننده در کنار کودکان باشیم و به آن‌ها برای بزرگ شدن کمک کنیم. و در حین کمک به کودکان برای آن‌که حال خوشی را تجربه کنند و از بازی لذت ببرند، خودمان هم به­‌عنوان والد، مسئولیت پذیر­تر می­‌شویم. وگرنه غصه‌خوردن و سرگشتگی همیشه در این دنیا بوده و هست.

 

پیام من به والدین این است، هدف ما از بازی با کودک و نوجوان، ایجاد ارتباط موثر است. زمانی ما ارتباط بهتری داریم که بین والد و کودک اعتماد ایجاد شود و زمانی این اعتماد ایجاد می‌شود که حس خوشایندی ایجاد گردد و این احساس خوب در بازی به‌وجود می‌­آید. و خیلی هم تاکید بر داشتن وسایل بازی پیچیده ندارم، از همین وسایل در دسترس هم می‌توان وسیله بازی خلق کرد.

 

یکی از برنامه‌های کارگاهی شما، قصه‌گویی و قصه‌خوانی است آن هم برگرفته از داستان‌هایی که در خاطره جمعی ماست. مبنای قصه‌­های منتخب از سوی شما، ملی است یا محلی؟ و یک داستان را چگونه متناسب با سن یک کودک یا نوجوان بازخوانی می‌کنید تا درک درستی از مفاهیم آن داشته باشد؟

این نکته خیلی مهم است که بدانیم، بچه‌ها بازی را دوست دارند. بازی و کلام، دریچه‌­ای است برای ورود به شخصیت‌های قصه و من به‌عنوان راوی داستان، یک راهنما برای ورودی به جهان قصه می‌شوم و باید متناسب با سن، به کودک بگویم در این داستان چه خبر است.

 

فردوسی کتاب را برای کودکان ننوشته است. خود من به‌تجربه دریافتم خواندن شاهنامه برای کودکان زیر دبستان نتیجه‌بخش نیست. زیرا ناچار می‌شوم، پیچیدگی‌های داستان را حذف کنم تا برای کودکی که هنوز خواندن و نوشتن را نیاموخته، قابل‌فهم باشد. و این جفا در حق شاهنامه است که آنقدر شاخ و بال یک داستان را بزنید که یک کودک ۷ساله بتواند آن را درک کند

 

برخی از این قصه‌ها میراث ما هستند. زمانی این قصه‌­ها، به‌عنوان میراث شفاهی در خطر نابودی بود و اگر کتابت نمی‌شد، از بین می‌رفت. ولی اکنون قصه­‌ها در کتاب مانده­‌اند و اگر بازخوانی و روایت نشود و در فرهنگ گفتار نیاید، از بین می­‌رود. اگر این میراث فرهنگی در قالب داستان را از کتاب بیرون نیاوریم و روایت نکنیم، از بین می­‌روند.

 

مبنای من برای انتخاب داستان و نویسنده، چند دلیل است؛ یکی آن‌که خودم فلان قصه را دوست داشته باشم، قصه جذاب باشد و بتوانم با آن ارتباط برقرار کنم. دوم، موقعیت­‌های متنوعی داشته باشد و متناسب با آن گروه سنی که قرار است بازخوانی شود پیچیدگی داشته باشد.

 

 بچه‌ها هرچقدر بزرگ‌تر باشند، داستان­‌های پیچیده‌­تری انتخاب می‌­کنم. اجرای حرکات نمایشی و بازی و تمرینات شنیداری و دیدن موقعیت­‌های متنوع در یک داستان را هم مدنظر دارم تا بتوانم یک داستان را به صورت نمایش و ریتمیک اجرا و روایت کنم.

 

چندسالی است تب شاهنامه‌خوانی جامعه را فراگرفته و برخی از خانواده‌­ها، به کودکی که هنوز مدرسه نرفته، فشار می‌­آوردند که اشعار بزرگان ادبیات فارسی را حفظ کنند. جنابعالی در انتخاب داستان­‌ها آیا از قصه‌های شاهنامه بهره می‌برید؟ آیا بسیاری از داستان‌های تراژدیک شاهنامه مثل مرگ سهراب به دست پدرش برای کودک آزاردهنده نیست؟

باید درنظر داشت که فردوسی کتاب را برای کودکان ننوشته است. خود من به‌تجربه دریافتم خواندن شاهنامه برای کودکان زیر دبستان نتیجه‌بخش نیست. زیرا ناچار می‌­شوم، پیچیدگی­‌های داستان را حذف کنم تا برای کودکی که هنوز خواندن و نوشتن را نیاموخته، قابل‌فهم باشد. و این جفا در حق شاهنامه است که آن‌قدر شاخ و بال یک داستان را بزنید که یک کودک ۷ساله بتواند آن را درک کند.

 

یکی از دلایلی که ایرانیان به شاهنامه افتخار می­‌کنند، این است که فردوسی، با سرایش شاهنامه نه فقط داستان­‌های ملی، بلکه زبان فارسی را برای ما زنده کرد. به همین دلیل انتخاب من از داستان‌های شاهنامه، برای گروه سنی ۹سال به بالاست که از مرحله خواندن و نوشتن عبور کرده و درکی از زبان فارسی دارند.

 

توصیه من به والدین هم همین است، اجازه دهید کودک خواندن و نوشتن را یاد بگیرد، از ادبیات فارسی درک درستی پیدا کند، لغات و واژه‌ها را بفهمد و بعد برای او داستان‌های ادبی بخوانید

 

 زبان ادبی، کنارهم قرار دادن و شاعرانه بیان کردن واژه‌­هاست. اگر این واژه‌های شاعرانه و پراحساس را از هم گسیخته کنیم و یک روایت ساده را به صورت خطی بیان کنیم، چه سودی دارد؟!

 

ضمن این‌که در شاهنامه، چه چیزی اتفاق افتاده مهم نیست، چرا و چه عواملی باعث یک اتفاق شده، مهم است. فردوسی در ابتدای هر داستان، نتیجه داستان را بیان می­‌کند. این‌که چه شد که این واقعه رخ داد، برای فردوسی مهم است. من در بازخوانی روایت داستان‌های شاهنامه، چگونگی رخداد را کنار بگذارم، تا کودک خردسال بفهمد، اصل پیام شاهنامه دریافت نمی­‌شود.

 

توصیه من به والدین هم همین است، اجازه دهید کودک خواندن و نوشتن را یاد بگیرد، از ادبیات فارسی درک درستی پیدا کند، لغات و واژه‌­ها را بفهمد و بعد برای او داستان‌­های ادبی بخوانید.

 

اصرار ما برای حفظ اشعار شاهنامه برای کودک زیر مدرسه، کمکی به حفظ میراث زبانی و ادبی نمی‌کند. برعکس برای رده نوجوان که درکی از ادبیات پیدا کرده، باید داستان‌های ادبی همانند شاهنامه را بازخوانی و روایت کرد.

 

تجربه شخصی، طی سال­‌ها کارکردن با بچه‌ها این نکته را به­‌ من آموخت. گاه می­‌شد، آن‌قدر از سر و ته داستان می­‌زدم که اصل داستان زیر سؤال می‌­رفت. تمام جذابیت داستان­‌های شاهنامه در این است که بفهمیم چطور فردوسی کنش‌­ها و واکنش آدم­‌ها را به صورت شاعرانه کنار هم چیده و چگونه ما را با آن میراث آشنا می‌­کند و مهم‌تر از همه نوع روایت اوست که دلیل یک اتفاق چیست و نه صرف بیان یک اتفاق. در تمام قصه‌­های شاهنامه، این چگونگی‌ها را می‎توان در همان ابتدای داستان دید.

 

 معروف‌ترین آن «رستم و سهراب»، از ابتدا می­‌گوید «دروغ‌گویی» و پنهان کردن حقیقت باعث فرزندکشی شد. تمام اتفاقات تلخ تراژدی مرگ سهراب، مبتنی بر دروغ است. دروغی که اطرافیان به سهراب گفتند، دروغی که رستم به سهراب گفت و پیامد این پنهان­‌کاری می­‌شود از بین رفتن یک جوان و پدری که فرزند خود را کشته است.

 

بخشی از داستان‌ها برآمده از سنت شفاهی و فرهنگ فولکلور ماست و این سنت شفاهی در اقوام درهم تنیده است. بسیاری از داستان‌های شفاهی برآمده از فرهنگ عامه، شباهت‌های زیادی باهم دارند و قابل‌تمایز نیست

 

نه این‌که برای کودک صرفا تعریف کنیم پدری پسرش را کشت. اگر بخواهیم بچه‌ها چگونه زیستن را بیاموزند و برای جهان واقعی آماده شوند، باید برایشان قصه تعریف کنیم. و داستان­‌ها باعث می‌شود به فکر فرو بروند و بیاندیشند. هرچند این روایت تلخ باشد. باید یاد بگیرند پیامد مثلا دروغ­‌گویی ممکن است یک تراژدی و جنایت به بار بیاورد. هرکدام از این داستان­‌ها باید متناسب با سن کودک انتخاب شود تا بتواند پیام را به‌خوبی منتقل کند.

 

در روایت داستان‌ها تا چه اندازه به فرهنگ بومی نظر داشته‌اید؟

تجربه مستمر در این زمینه نداشتم. زیرا زمانی می­‌توان یک داستان را بومی‌سازی کرد که مطالعه عمیقی در فرهنگ یک قوم یا منطقه داشت. من در تهران بزرگ شده و تحصیل کردم و مقطعی هم با کودکان تهران کار کردم تا حدی با فرهنگ آن محدوده آشنا هستم. چندسالی هست در مازنداران زندگی می­‌کنم.

 

 ولی باید توجه داشت، بخشی از داستان‌ها برآمده از سنت شفاهی و فرهنگ فولکلور ماست و این سنت شفاهی در اقوام درهم تنیده است. بسیاری از داستان‌های شفاهی برآمده از فرهنگ عامه، شباهت‌های زیادی باهم دارند و قابل‌تمایز نیست. ممکن است یک داستان در دو استان که مرز جغرافیایی هم ندارند، با اشتراکات و البته تمایزاتی روایت شود.

 

والدین امروز، کودکانی هستند که بازی­‌های گروهی را در محله تجربه کرده‌اند و عموما خاطرات نوستالژیک از آن دارند ولی کودکان امروز چنین تجربه‌هایی ندارند.

به همین دلیل بازی والدین با کودکان ضروری است. نه این‌که بگوییم بازی­‌های گروهی و محله محوری تماما خوب بوده، به­ هرحال اقتضای آن زمان بود. خود من در محله­‌ای زندگی کردم با ۳۰ کودک هم‌سن و سال که همه اهالی همدیگر را می‌شناختند. در حین بازی هر زمان تشنه می‌شدیم، درب هر خانه‌ای باز بود، می‌رفتیم و آب می­‌خوردیم، یا یکی از همسایه‌ها موقع بازی با یک سینی خوراکی می‌آمد و از بچه‌ها پذیرایی می‌­کرد.

 

 یادم هست تابستان زنان محله گروهی رب می‌پختند. سالی یک بار برای همه نوجوانان کوچه، چکمه نو می­‌خریدند تا ما گوجه را برای تهیه رب لگد کنیم. پایان یک کار گروهی که گاها چند شب طول می­‌کشید و با شادی و خنده همراه بود، چکمه نو هم برای زمستان آن سال داشتیم.

 

درست است که آن سفره­‌های بزرگ و دورهمی‌ها دیگر نیست، ولی می‌توان بخشی از آن‌ها را بازهم داشت. با تمام خوبی‌های نوستالژیک آن دوران، نسل جدید با داشتن فن­اوری جدید، دانش بالاتری نسبت به ما دارد و دایره واژگانش قوی‌­تر است. تنها باید ارتباط موثر بین والدین و کودک و نوجوان شکل بگیرد و با بازی و قصه‌خوانی می­‌توان آن فضا و آن حال خوب را ایجاد کرد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.