آرمان ملی: رئیسجمهور اعلام کرده است که دولت گوشی برای شنیدن صدای معترضان دارد. از سوی دیگر رئیس قوه مقننه نیز گفته درصدد ایجاد اصلاحاتی در کشور هستیم. از سوی دیگر رئیس دستگاه قضا با برخی از جریانهای سیاسی دیدار و در ارتباط با مشکلات کشور با آنها رایزنی کرده است. سوالی که در اینجا به وجود میآید این است که دولت چه وظایفی در ارتباط با مردم دارد و چه باید انجام دهد تا شرایط کشور بهبود یابد. دولت وعدههایی داده که نه تنها عملیاتی نشده بلکه در برخی امور نیز عملا کشور با چالشهای جدیدی روبهرو شده است. امروز بخشی از جوانان عموما به گونهای در ارتباط با مشکلات صحبت میکنند که از شکافی در ارتباط با نوع نگاه آنها با رصد مشکلات توسط نسل قبل را میتوان مشاهده کرد. این شکاف در بین مشکلات عملا از سوی دولت مغفول مانده است. «آرمان ملی» در این ارتباط با محمد مهاجری، فعال سیاسی به گفتوگو پرداخته است.
س/ در وضعیت کنونی به نوعی نگاهی دلسرد کننده نسبت به اقدامات دستگاه اجرایی به وجود آمده. این نگاه ریشه در چه دارد. دولت تلاش میکند و دائم میگوید که گوشی است برای شنیدن صدای معترضین اما عملا این موضعگیری مورد پذیرش بخشی از جامعه قرار نمیگیرد. علت چیست؟
ج/ وضعیت کنونی برآمده از نشنیدن حرف مردم است. بخشی از مردم زمانی که مشاهده کردند حرف و سخن آنها شنیده نمیشود در انتخابات شرکت نکردند. اینکه آقای رئیسی به دنبال شنیدن صدای مردم باشد، از نظر علم سیاسی دچار مشکل است. در فرض بپذیریم که ابراهیم رئیسی بتواند چنین خواستهای را مطرح کند اما در مقام عمل افرادی که میتوانند با وی وارد گفتوگو شوند یعنی طبقه نخبه جامعه و حتی مردم عادی آیا حاضر به گفتوگو هستند؟
س/ پس خود رئیسجمهور حاضر به شنیدن است اما مردم حاضر به سخن گفتن با وی نیستند؟
ج/ اگر اعتراضات در بستری ملایم اتفاق بیفتد و اعتراض در معنای واقعی باشد و دولت ارادهای برای رفع مشکلات داشته باشد آنگاه جامعه هم چون گوش شنوا را میبیند، اعتراضات را به آرامی بیان خواهد کرد.
س/ برخی معتقدند چون دولت وعده بر زمین مانده دارد. عملا اعتراضها علنیتر شده است. این تحلیل تا چه میزان جامع است؟
ج/ عملکردهای دولت محترم در برخی امور موجب به وجود آمدن وضعیت کنونی شده است. درست است که دهه هشتادیها چندان هم دغدغه معیشتی ندارند و حتی معلوم نیست خواسته و دغدغه این نسل چیست. در این معنا که این دسته از شهروندان خواسته قابل اجرا روی میز ندارند اما اگر در خاطر داشته باشیم در نیمه دوم ۱۴۰۰ اعتراضاتی در ارتباط با مسائل معیشتی وجود داشت. بازنشستگان و معلمان معترض معیشت خود بودند. بخشی از آن اعتراضات از سوی دولت پاسخ داده شد اما بخشهایی از آن را باید نوعی اعتراض خاموش دانست و مورد پیگیری قرار داد. این نوع اعتراض به مسائل سیاسی کشور باز میگردد. این اعتراض به مقوله انتخابات بازمیگردد. هرگز به این اعتراضات پاسخ داده نشده است. اگر به حقوق اساسی جامعه از جمله شنیده شدن حرف مردم به خصوص حق تجمع قانونی و حقوق مربوط به بیان آزاد که در قانون اساسی آمده توجه کنیم، آنگاه اعتراض خاموش جامعه برای همگان متبلور خواهد شد. مسیر صحیحی باید ایجاد شود در این صورت همان افرادی که شعار تند و ساختارشکن میدهند یا کنار خواهند کشید یا اینکه به خواستههایی تن خواهند داد آن هم خواستههایی که برای برآورده شدن ضمانت اجرا دارد.
س/ همواره این صدا از دولت شنیده میشود که گفتوگویی با جامعه باید آغاز شود. رئیسجمهور که نمیتواند از اتومبیل پیاده شده و جلوی معترض را بگیرد که چه میخواهی؟ اینجا حلقه واسط نیاز است. فقدان وجود این حلقههای واسط چگونه باید جبران شود؟
ج/ حلقه واسط از دو طریق ایجاد میشود. یکی از طریق صندوق رأی است و دیگری از طریق گفتوگو. منطقی نیست که ۸۰ میلیون نفر ایرانی صف بکشند که با رئیسجمهور سخن بگویند. بنابراین حلقه واسط در اینجا باید جامعه روشنفکری باشد. این جامعه شامل نویسندگان، روزنامهنگاران، اهالی سیاست، احزاب، نهادهای مدنی، تشکلهای صنفی است و مردم از طریق این نهادها میتوانند خواستههای خود را مستقیما با مسئولان در میان بگذارند. دولت اگر به دنبال شنیدن حرف مردم است، باید نهادهای مدنی را به رسمیت بشناسد. دولت با به رسمیت شناختن این نهادها کار خود را آسان خواهد کرد.
س/ امروز با نوعی تغییر نسل روبهرو هستیم. به گونهای که من دهه شصتی هم نوع خواستههای دهه هشتادیها را نمیفهمم. در این شرایط نسل دهه هشتادی دیگر خاتمی و ناطق و حزب و گروه نمیشناسد که با آن گفتوگو کند. با چنین چالشهایی باید چه کرد؟
ج/ هیچ اتفاقی و هیچ روندی به صورت ناگهانی به وجود نیامده است. اگر امروز دهه هشتادیها از سوی برخی به عنوان یک مشکل در جامعه مطرح میشوند دلیل آن این است که در یکی دو دهه گذشته بهدرستی مسائل جامعه را درک نکردیم و دقیق اراده نکردیم که با جامعه صحبت کنیم و موضوعات جامعه را بفهمیم. همین حالا توان آن را نداریم که دهه هشتادیها را بفهمیم و خواستههای آنان را ارزیابی و تحلیل دقیق کنیم که آنها چه میخواهند و چه میگویند. چه بخواهیم و چه نه حداکثر تا ۱۰ سال آینده این دهه هشتادیها بر اکثر مقدرات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشور حاکم خواهند شد. از این منظر راه این است که مشکلات جامعه را بفهمیم. اگر درک کنیم که جامعه چه میخواهد آنگاه موضوعاتی مانند موضوعات دهههشتادیها در سایر موضوعات جامعه حل میشدند. البته نه اینکه از بین میرفتند. اگر بستری برای انتخابات رقابتیتر فراهم میکردیم که مردم در میان گزینههای بیشتری انتخاب کنند با نسلی به نام دهه هشتادی روبهرو نمیشدیم. در حال حاضر باید آنها را فهمید هرچند تحمل نظر این نسل برای نسل ما سنگین است اما در بلندمدت اینگونه نیست.
س/ حاکمیت با دهههای هفتاد و هشتادی با یک ادبیات خاص گفتوگو میکرد. این نوع گفتمان برای دهه هشتادی جوابگوست؟
ج/ جامعه شناسان در ارتباط با شکاف نسلی یک دیدگاه را ندارند. برخی معتقدند شکاف نسلی به وجود آمده اما برخی معتقدند این شکاف دیده نمیشود. فرض را بر این بگذاریم که شکاف نسلی به وجود آمده باشد. حال باید چه بر سر این شکاف آورد. آیا باید این شکاف را ترمیم کرد یا نه. چگونه میتوان این شکاف را ترمیم کرد. با شیوههای خاص سیاسی و فرهنگی قطعا نمیتوان این شکاف را ترمیم کرد. تا زمانی که دیدگاههای منتقد را به رسمیت نشناسیم نمیتوانیم این شکاف را ترمیم کنیم. برخی جوانان در ارتباط با ارزشها به گونه دیگری مینگرند. اگر نسل قبلی نتواند گفتمانی را برای مفاهمه با این نسل پیدا کند، بازی را نخواهد باخت. زیرا بسیاری از ارکان انقلاب مسئول زحمات اوست. آن کس که در شرایط فقدان گفتوگو میبازد هر دو طرف هستند و این باخت به نفع جامعه نیست.
س/ جامعه گاهی به دنبال روشی خاص است و دولت در مفهوم عام نیز روش دیگری را دنبال میکند. چگونه میتوان نوعی مفاهمه بین دو طرف ایجاد کرد؟
ج/ به همین علت است که معتقدم باید دهههشتادیها را بفهمیم. شاید به همین علت هم باید دهه هفتادیها را هم یک دهه زودتر فهم میکردیم اما به هر علت اینگونه نشد زیرا مشکلات مختلفی از جمله مشکلات اقتصادی وجود داشت. در حال حاضر هم نتوانستیم مشکلات دهه هشتادیها را فهم کنیم چون گرفتار مسائل مانند تحریمها هستیم. مسائل مربوط با هستهای فرصت را برای فهم بسیاری از مفاهیم را از مسئولین گرفت اما اگر درست خواسته دهههای مختلف را بفهمیم و قبول کنیم که دهه هشتادیها متفاوت از دهههای قبلی هستند، مشکلی به وجود نخواهد آمد. مشکلی نیست که فرض کنیم دهه هشتادیها متفاوت هستند. بدترین فرض این است که دهههشتادیها هیچگونه انطباقی با دیدگاههای ما ندارند که البته اینگونه هم نیست. اما با فرض این مورد که این دهه با دهه قبل هیچ اشتراکی ندارند آنگاه باز هم باید این سمت حرکت کنیم که جامعه متحول شود تا نیازهای امروز جامعه برآورده گردد. برای اینکه بتوانیم با دهه هشتادیها وارد مفاهمه شویم باید بستری را ایجاد کنیم تا این دهه بتواند مطالبات خود را بیان کند با آموزههای دهههای ۶۰ الی ۷۰ و یا حتی دهه قبل نمیتوان بستری را برای شنیدن خواستههای دهه جدید فراهم کرد. با زبانی دیگر باید نسل جدید را در ارتباط با آموزههای دینی متقاعد کرد. در اینجاست که به غیبت افرادی بزرگ مانند شهید مطهری پی میبریم شاید اگر افرادی مانند مطهری داشتیم میتوانستیم مشکلات را حل کنیم. مطهری در زمانی که کتاب اصول فلسفه را مینوشت؛ داستان برای کودکان به رشته تحریر درمیآورد. کتابی به نام داستان راستان مینوشت که برای کودکان بود. او کاملا میفهمیدکه باید هم اوج جامعه روشنفکری را در نظر بگیرد و هم اینکه بخشی از جامعه را در نظر بگیرد که ۲۰ الی ۳۰ سال دیگر باید آن بخش جامعه متفکر شوند. از این منظر اگر بر روی دهه هشتادیها سرمایهگذاری نکنیم آینده از آن ما نخواهد بود. همین حالا اگر این نسل را درک کنیم ده گام رو به جلو هستیم.
س/ برخی معتقدند نوعی اقناعسازی باید توسط دولت ایجاد شود تا شرایط کنونی تا حدودی کنترل شود. این اقناع سازی چگونه اتفاق میافتد؟
ج/ اینکه همه چیز را از دولت میخواهم در راستای همان نگاهی است که ما اقتصاد و فرهنگ را دولتی میخواهد. اقناع جامعه نه باید از طرف دولت انجام شود نه میتواند انجام گیرد و دولت نهاد اقناعسازی نیست. اقناع جامعه باید توسط روشنفکران جامعه و صاحبان فکر صورت گیرد. مردم سوالاتی در حوزه دینی دارند چرا باید دولت به آنها پاسخ دهند. روحانیون مستقل باسواد دغدغهمند باید به این مورد ورود کنند. در مورد دهه هشتادیها هم همین طور واقعا اقناعسازی و پاسخ به سوالات آنها کار دولت نیست. اگر دولت راست میگوید تنها باید بتواند نان و آب مردم را فراهم کند و از دولت نباید توقع بیش از این را داشت. نه از این دولت بلکه از هیچ دولتی در همه جای دنیا نباید توقعی چنین داشت.
س/ اجرای اصول مغفول مانده قانون اساسی تا چه میزان میتواند در این زمینه کمک کند؟
ج/ اصلی در قانون اساسی همهپرسی را به عنوان یکی از راههای حل مشکل بیان کرده است. این اصل برای ما تابو است و فکر میکنیم اگر به این اصل مراجعه کنیم چه اتفاقاتی خواهد افتاد. حال اینکه همهپرسی در چارچوب همین قانون اساسی است. اگر قانون اساسی به صورت درست اجرا شود میتواند ما را از شرایط فعلی به سمت و سوی مطلوبتری هدایت کند. از این منظر قانون اساسی باید بازخوانی شود و نباید از اجرای برخی اصول تعطیل قانون اساسی هم هراسید. در این صورت جامعه ایران یک گام به جلو حرکت خواهد