پل گوستاو دوره تصویرگر، نقاش و پیکره ساز فرانسوی (۱۸۳۲-۱۸۸۳) از موفقترین مصورسازان کتاب سده نوزدهم زندگی هنریاش را از ۱۶ سالگی آغاز کرد؛ هرچند او استعداد خود در زمینه هنری را از سالهای کودکی نشان داده بود. از آثار موفق او میتوان به تصاویر کتاب کمدی الهی دانته، دون کیشوت اثر سروانتس و یک انجیل مصور در سال ۱۸۶۶ اشاره کرد.
دوره در تخیل و ترسیم اشکال غریب و اغراقآمیز، قدرتمند بود. شخصیت پردازیهای دوره به میکل آنژ نزدیک و با منظره سازی سنتی شمال اروپا ترکیب میشد. همچنین گاه گاه عناصری از فرهنگ مرسوم در آثار او دیده میشود و پردههایی بزرگ اندازه با موضوعات مذهبی کشیده است.
از دیگر موفقیتهای او میتوان به همکاری با نویسنده و روزنامهنگار انگلیسی بلنچرد جرالد اشاره کرد؛ در این همکاری آنها به تصاویر جامع از لندن پرداختند و حاصل این همکاری را در کتابی با عنوان «لندن، یک زائر» در سال ۱۸۷۲ به چاپ رسید. دوره در این سالها بر روی فقر شدید و ازدحام شهرها متمرکز بود و این موضوع در آثارش نمود پیدا کرده بود در نتیجه نقدهایی شامل حال این کتاب شد که در آن به این موضوع پرداخته شد که او بی جهت به فقری تاکید کرد که در محلات فقیرنشین لندن به چشم میخورد و در مواردی ذکر شد که این تصاویر عامیانه و ظاهربینانه هستند! اما همین تصاویر بودند که توجه وینسنت وان گوگ را به خود جلب کردند.
یک سال قبل از مرگ وان گوگ درست زمانی که او از شدت افسردگی در تیمارستان سن رمی بستری بود در یکی از دیدارهایش با برادرش تئو که دلال آثار هنری بود از او درخواست میکند نسخهای چاپی برای او بیاورد. این نسخه همان حیاط نیوگیت اثر دوره بود که وان گوگ شیفته آن بود. در این نسخه چاپ فلز، شاهد زندانیانی با یونیفرمهای مندرس شبیه به هم هستیم که در زمان هواخوری دور یک حلقه گام برمیدارند. آنها صورت هایی رنجور و سرهایی خم و پشت هایی قوزکرده دارند. چند زندانبان درحال نظاره کردن آنها هستند و دیوارهای سنگی بلند با نقش های سیاه و سفید آنها را احاطه کرده و به اعماق سیاهیها میبرند؛ جایی که دیوارهای بی پایان منتظر آنها هستند.
پنجرههای کوچک خبر از تاریکی درون آنها میدهد. اگرچه پنجرهها رو به بیرون زندان هستند اما با ارتفاع بلندی که دارند دستیابی به آنها غیرممکن است. اگر پنجره را نمادی از امید و آزادی بدانیم این جا میتوان گفت که امید برای این زندانیان چیزی فراتر از ذهن آنهاست. آیا آنها به چیزی جز رنج هرروزه و گشتن به دور این دایره که خود نمادی از بینهایت است فکر میکنند؟ گویا زندگی آنها در رنج و روزمرگی بینهایت غرق شده است. خبری از عصیان و یا میل به فرار در این چهرهها نیست و آنها شرایط ناگوار خود را با توجه به ضعفی که در برابر زندانبان دارند پذیرفتهاند. از دیگر نشانههای تصویری که هنرمند با استفاده از آن فضای خالی از امید این زندان را نشان داده است، دو پروانهی سفید رنگ هستند که به زحمت در بالای کادر دیده میشوند. پروانه هایی آزاد که آنقدر دورند که توجه هیچکس را جلب نمیکنند.
برای ونسان وان گوگ این اثر یادآور فضای تیمارستان بود. پس زمانی که حیاط نیوگیت به دست او رسید شروع به کشیدن یک نسخهی کپی از آن کرد. گویا این تصویری از روزمرگی خود او بود. در این تابلو که بسیار اکسپرسیو است به نحوی احساسات قابل لمس است، که انگار صدای کشیده شدن پوتینها به روی حیاط سرد و سنگی زندان شنیده میشود. رنگ های آبی و غمگین فرم های چرخشی و نبود رنگهای زرد و نارنجیهایی که در آثار متاخر او دیده میشد خبر از تلاطم روحی این هنرمند میدهند. نقاشی وان گوگ چیزی فراتر از حیاط یک زندان است. آنها افراد یک جامعه هستند جامعه ای به بند کشیده شده که اسارت مساله همیشگی آن بوده است و نگهبانانش نمادی از ایدئولوژی حاکم هستند؛ زندانبانانی که با کشیدن یک دایره حرکت را تنها حول آن دایره را مجاز میدانند. آنها انسانهایی از خود بیگانه هستند که در برابر سرکوب همگانی سر خم کردهاند و نه به جلو و نه به پشت سر نگاه نمیکنند. زبانهایشان بسته شده و قدت فریاد از آنها گرفته شده است. خستگی و درد در فرم بدن این زندانیان پیداست و دیگر نایی برای فرار از این وضعیت ندارند. حتی میتوان این زندانیان را به ویژگی های فردی یک نفر نیز تشبیه کرد که ایدئولوژی حاکم در حکم یک سد فکری جلوی بروز آنها را گرفته و فرد را تبدیل به موجودی کرده است که به صورت غریزی گام برمیدارد.
نکتهای که در اثر وان گوگ و اثر دوره متفاوت است علاوه بر تفاوتهای تکنیکی و نوع نگاه هنرمندانه، فردی است که در وسط حلقه زندانیان به ما نگاه میکند؛ فردی با موهای قرمز و صورتی استخوانی و بیمارگونه که قصد دارد از دایره خارج شود. او خود وان گوگ است. وان گوگ یک سال پس از کشیدن این نقاشی خودکشی کرده و به طور واقعی خود را از حلقه انسان های روی زمین جدا کرد و در روز خاکسپاریاش همین تابلو یعنی تابلوی حیاط نیوگت همراه با تابوت این هنرمند حمل میشد.
استنلی کوبریک کارگردان آمریکایی در سال ۱۹۷۱ فیلمی به نام پرتقال کوکی ساخته است و به عقیدهی بسیاری در یکی از سکانسهای این فیلم که حیاط یک زندان را به تصویر کشیده است، تصویر حیاط زندان، برداشتی از این دو اثر است. در این فیلم زندانیان در حیاط زندان حول یک دایره میچرخند تا وزیر کشور وارد شود و افرادی را برای آزمایش جدیدی که مدعی است میتواند جنایتکاران را طی دوهفته درمان کند، با خود ببرد.