نبود سرمایه اجتماعی در سطح محلی

نگاهی به ماجرای گروگانگیری یک خانواده در رشت؛

0 11

ماجرای گروگانگیری یک خانواده در رشت را حتما شنیده‌اید. خانواده‌ای که ۲۹ ماه در منزل شخصی‌شان در یکی از محله‌های اصلی شهر رشت در اسارت بودند. یک خانواده که نزدیک به نیم قرن در این محله زندگی می‌کرده و در فعالیت‌های خیریه و کمک به خانوار بی‌بضاعت در همان محله نقش داشته و در پایین محل سکونتش حسینیه تشکیل داده بود و فرزندانش در همین محله به مدرسه می‌رفتند.

 

مشخصا این اطلاعات را می‌نویسم چرا که شکست معناداری بین این شواهد و وضعیت اجتماعی خودمان به وضوح دیده می‌شود و جای تاسف بسیاری برای ما شهروندان و مسئولین شهری است اگر بی‌توجه باشیم و براحتی از کنار آن بگذریم و فرعیات را بر اصل ترجیح دهیم.

 

آمار بازخوردهای این خبر در شبکه‌های مجازی و در جمع‌های دوستانه و کاری نشان می‌دهد خواندن و شنیدن این خبر در شهری با این عقبه فرهنگی و اجتماعی شوکه‌کننده و مبهوط‌کننده بوده است.

می‌توان گفت که تا کنون در تاریخ معاصر این شهر چنین خبر تاسف‌باری نشنیده بودیم. ما شکه می‌شویم اما تلخی واقعیت بیش‌تر از آن، اینجاست که “از ماست که بر ماست”.

 

چگونه ممکن است در محله‌ای در حدود نیم قرن زندگی جمعی داشته باشی ولی به نبودنت آن هم به مدت ۲۹ ماه شک نکنند و پیگیر نبودنت نباشند. اگر از پدرها و مادرهای‌مان بپرسی که بهیچ عنوان در مخیله‌شان نمی‌گنجد چرا؟ چرا آن‌ها چنین واقعیتی را نمی‌پذیرند و باورپذیری‌اش آنقدر برای‌شان سخت است؟

در این حادثه مهیب بیش از هرچیزی برای من نبود سرمایه اجتماعی در سطح محلی، نقش بسیار پررنگی داشت که اگر بود به باور من، امکان به درازا کشیدن این سناریوی فجیع نمی‌توانست حتی به چند روز هم میسر شود.

 

پیوندهای ما باهم که زمانی گره‌گشای بسیاری از مشکلات ما بود در سطح محله‌ای بسیار کمرنگ و ناچیز شده است. در برهه‌ای از زمان نهادهایی مثل شهرداری‌ها و مساجد تلاش کردند تا این پیوندهای محلی را تقویت کنند و از نیروی آن برای اثرات جمعی بزرگ‌تر بهره ببرند.

 

از همین سو بود که طرح CBI یا پروژه ابتکارات جامعه‌محور با مشارکت پررنگ شبکه بهداشت و شهرداری‌ها در ابتدای دهه ۹۰ کلید خورد و هزینه بالایی برای احداث و آماده‌سازی سرای محلات در این شهر صرف شد که البته عمر کوتاهی داشت و جامعه عمل بر تن نکرده رخت عزا پوشید.

طرحی که به باور من می‌توانست نه تنها به ارتقای شاخص‌های سلامتی در محلات کمک کند بلکه به طور قابل قبولی توانایی ارتقاء شاخص سرمایه اجتماعی جامعه را داشت.

 

اکنون ما در رشت با کمبود شاخص سرمایه اجتماعی مواجهیم و گواه صحت آن همین جنایت‌ها و جرم‌های مشابه آن هستند که به طور گسترده‌ای درشهر در حال افزایش هستند و البته مهاجرت‌های افسارگسیخته و بدون برنامه و نظارت می‌تواند به کاهش میزان سرمایه اجتماعی در محلات دامن بزند و بذر بی‌اعتمادی به همسایه‌ها و شهروندان را بیش از پیش بگستراند.

 

کافی است در همین حین که این کلمات را می‌خوانیم ذهن‌مان را به آپارتمان و ویلای محل سکونت‌مان ببریم. چقدر نسبت به گذشته و نسل پدران و مادران‌مان، همسایه‌های محله و آپارتمان خود را می‌شناسیم و گستردگی این سفره شناخت تا کجاست؟ چقدر عمق دارد؟ پاسخ به همین یک سوال می‌تواند مقایسه خوبی در ذهن‌های ما از کیفیت سرمایه اجتماعی در گذشته و حال باشد و ما را به سمت تلاش برای افزایش آن سوق بدهد.

 

ما خود را صاحب این بیت شعر سر در سازمان ملل می‌دانیم:

بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند       چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار

 

بله فردوسی بزرگ توشه فرهنگی ما را در قالب کتاب شاهنامه بست و به جهانیان و آیندگان تقدیم کرد و ما از همین سرزمین هستیم.

می‌دانم در موضوع عمیق و اثرگذار سرمایه اجتماعی، پارامترهای کمی و کیفی بسیار زیادی نقش دارند و از منظر همین حادثه هولناک می‌توان بخش‌های زیادی از آن را بررسی و تحلیل کرد. اما کمرنگ و ناچیز بودن سرمایه اجتماعی محله، جایگاه پررنگ و صاحب نقشی در بروز و شدت این حادثه دارد.

 

برماست که تلاش کنیم کمی از دایره امن‎مان خارج شویم و معیار ارزشمندی را گاهی و اندکی “دیگری” قرار دهیم و هر بار کمی از محیط این دایره‌ی همکاری و بخشش و اعتماد و پیگیری را بزرگ‌تر و بزرگ‌تر کنیم و این حسن و ارزش را نشر دهیم.

ما نمی‌توانیم و نباید در این وانفسایی که به اجبار بر ما حاکم است هم نوعان‌مان را فراموش کنیم یا نسبت به آن‌ها بی‌تفاوت باشیم. هرچقدر هم که زندگی جانکاه و نفسگیر شود ما اما به داشتن هم امید داریم.

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.