یک وقتهایی خوب است به این بیاندیشیم که نسبتمان با کتاب چیست؟ زمانی که حرف از کتاب به میان میآید در آسمان افکار بسیاری از ما جملاتی نقش میبندد مبنی بر این که «کتاب یار مهربان است» و یا «کتاب غذای روح است»؛ اما با این وجود باور ما نسبت به اهمیت مطالعه و مواجههمان با کتاب و کتابخوانی محل سوال است.
بد نیست گاهی نگاهمان را متوجه این موضوع کنیم که در دنیای سرگرمیهای متنوع یا عصر پرسه زدن در شبکههای اجتماعی و در سالهای رنجوری اقتصاد و دشواری معیشت و البته چالشهای فرهنگی و اجتماعی، کتاب در کدامین نقطه از زندگی ما ایستاده است.
اصلا چرا راه دور برویم، نگاهی گذرا به مطالب انتشار یافته در همین رسانهی «مرور»، حاکی از این است که یادداشتهای مربوط به معرفی یا نقد و بررسی کتاب کمتر از سایر مطالب مورد توجه و استقبال گرفته است. بنابراین تنها تاکید بر اهمیت کتابخوانی کافی نیست و حضور کتاب در بطن زندگی افراد یک جامعه و همچنین افزایش کیفیت مطالعه، اهدافی ارزشمند هستند که باید برای رسیدن به آن تلاش کنیم.
البته ناگفته نماند که روزهای مقارن با برپایی نمایشگاه کتاب و فروشهای ویژهی بسیاری از ناشران و کتابفروشیها، مشاهدهی تب و تاب مشتاقان کتاب شوق برانگیز است اما این اشتیاق تا چه انداره همهگیر است؟
اگر از جمع دوستان کتابخوان و اهالی فرهنگ فاصله بگیریم و راهی لایههای مختلف جامعه شویم، تا چه میزان با آثار کتابخوانی مواجه میشویم؟ در نشستهای فامیلی و خانوادگی چه گپ و گفتهایی جریان دارد؟ میان همهی اپلیکیشنهای موجود در تلفنهای همراه ما، تا چه میزان نسبت به کتاب و کتابخوانی توجه میشود؟
این روزها بسیاری دورافتادگی خویش از کتاب و مطالعه را معلول گرفتاریهای زندگی و قیمت بالای کتاب میدانند. این در حالی است که کتابخانههای مختلف با حق عضویتهای بسیار اندک در دسترس بسیاری از ما هستند و البته که اپلیکیشنهای حوزهی کتاب هم شرایط مساعدی برای دوستداران کتاب فراهم آوردهاند.
واقعیت این است که بسیاری از ما به اهمیت کتابخوانی و ترویج فرهنگ مطالعه آگاهیم اما باورِ لازم نسبت به این موضوع در ما وجود ندارد. همین چند وقت پیش از بانویی محترم شنیدم که بسیار علاقمند است، فرزندانش کتاب بخوانند ولی متاسفانه آنها علاقمند نیستند. از او پرسیدم آیا خودش یا همسرش کتاب میخوانند؟ و البته که پاسخ به دنبال بیان چند بهانه، منفی بود.
بیتردید زمانی که والدین بعنوان نخستین الگوهای فرزندان، اهل مطالعه نباشند، کمتر میتوان از فرزندان آن خانواده انتظار داشت، کتابخوان شوند. این در حالی است که به تجربه ثابت شده، کتابخوانها بیآن که خود بخواهند یا تلاش خاصی مبذول دارند، رغبت به کتابخوانی را در اطرافیان خویش، پدید میآورند.
چرا که تاثیر کتابخوانی بر اندیشه و زیست اهالی کتاب به وضوح هویداست؛ آثاری که نشان از حرکت در مسیر آگاهی دارد و هر انسان منصفی بر این تاثیر معترف است و چه بسا درک و دریافت این تاثیر سبب، متابعت در این امر شود.
حال اگر دیده از غبار کمتوجهی نسبت به کتاب در جامعه بشوییم و به ورِ مثبت این جریان نیز نگاه کنیم، باید گفت خوشبختانه در سالهای اخیر اتفاقهای خوبی هم رخ داده که میتوان به گسترش آن و تاثیرش بر افزایش سرانهی مطالعه در کشور امیدوار شد.
مثلا تشکیل گروههای کتابخوانی که به سادگی با دور هم جمع شدن چند دوست یا همکار پدید میآیند. آنها هر چند وقت، یک بار دور هم مینشینند و از کتابها، برداشتهایشان از متون و تازههای نشر حرف میزنند.
علاوه بر این برخی کتابفروشیها، کافهها، مراکز فرهنگی و یا سمنها با برگزاری رویدادهای حوزهی کتاب، به ترویج فرهنگ مطالعه میپردازند و به نوعی نشاط فرهنگی در شریانهای جامعه تزریق میکنند.
از یاد نباید برد که چنین گعدههایی علاوه بر ترویج فرهنگ کتابخوانی، میتواند فرصتی مناسب برای آشنایی و گپ و گفت آدمها باهم، تبادل افکار و تجارب و شکل گرفتن حرکتهای فرهنگی نو را فراهم آورد.
و اما در پایان باید گفت، شایسته است هم کتاب بخوانیم و هم اگر کاری در مسیر توسعهی مطالعه از دستمان برمیآید، دریغ نورزیم. آری، خوب است یک وقتهایی به نسبت خویش ودیگران با کتاب بیاندیشیم.