اگر بخواهیم برای شناخت نقاشی گیلان سری به اوراق تاریخی و تاریخ شفاهی استان بزنیم احتمالا اولین نامی که با آن مواجه میشویم «سید محمد حبیب محمدی» است. او زادهی لاهیجان (۱۲۸۳) بود و پس از آنکه در مسکو در رشتهی مجسمهسازی تحصیل کرده بود، به باکو مهاجرت کرد و تا ۳۴ سالگی در آن جا ماند. محمدی در مدت سکونت خود در باکو ۳۶۰ اثر نقاشی خلق کرد که همگی هنگام برگشت به ایران از سوی دولت شوروی ضبط شد.
محمدی: سیدمحمد حبیب محمدی نه به جهت خلق آثار درخشان بلکه بیشتر به خاطر مضمون آثارش که شامل مردم عادی، طبیعت و سازههای معماری شهری و روستایی بود در تاریخ نقاشی گیلان و ایران دارای اهمیت است.
او یکی از نخستین نقاشان گیلان بود که در عهد رضاخان و در اوایل دههی ۲۰ کارگاهی در رشت تاسیس کرد که به محل تدریس نقاشی و ساخت تابلو برای فروشگاهها تبدیل شد. این کارگاه که در حوالی سبزه میدان امروزی قرار داشت همواره محل اجتماع تعدادی از اهالی هنر بود که بعدها سرنوشت هنر نقاشی کشور را دگرگون کرد. پدر نقاشی مدرن گیلان پس از سالها فعالیت هنری در رشت، سال ۱۳۳۶ به تهران مهاجرت کرد و در سازمان صدا و سیما مشغول ساخت دکور برنامه های تلویزیونی شد.
سیدمحمد حبیب محمدی نه به جهت خلق آثار درخشان بلکه بیشتر به خاطر مضمون آثارش که شامل مردم عادی، طبیعت وسازه های معماری شهری و روستایی بود در تاریخ نقاشی گیلان و ایران دارای اهمیت است. او یکی از پیشگامان این مضمون در ایران بود و برپایی اولین آکادمی نقاشی در رشت و آموزش اصولی نقاشی مدرن در دهه ۲۰ و همچنین پرورش شاگردانی چون محصصها، قاسم حاجی زاده، حسین محجوبی و آیدین آغداشلو کاری کرد که بالاخره بسیاری لقب پدر نقاشی مدرن گیلان را به وی منسوب کردند.
از نظر تکنیکی آثار او با امپرسیونیستها نزدیکی داشت اما مضمون کارهایش سبک او را به سمت رئالیست سوسیالیستی کشاند که باتوجه به سابقه ی هنری او در مسکو میتوان گفت این تاثیر ناشی از کار نقاشان اهل شوروی بود. در رابطه با محمدی گفته میشود چیزی که او را از هنرمندان همعصرش متمایز میساخت بیش از هر چیز دیگر شخصیت انسانی او بود. محمدی در ۲۰ تیر ۹۹ بر اثر کهولت سن در تهران درگذشت.
اما شاید چیزی که نام این نقاش گیلانی را هنوز زنده نگه میدارد شاگردانی است که اکنون هر کدام در دنیای هنر ایران حرفی برای گفتن دارند. در ادامه چند تن از نقاشانی که مستقیم یا غیرمستقیم مدتی تحت آموزش محمدی قرار گرفتهاند معرفی میشوند.
جلیل ضیاپور، نوگرا و پیشرو
۱۶ سال پس از آنکه سیدحبیب محمدی در یکی از شهرهای شرقی گیلان دیده به جهان گشود، فردی در بندرانزلی به دنیا آمد که بعدها پا را از محمدی فراتر گذاشت و لقب «پدر نقاشی مدرن ایران» را از آن خود کرد. او تحصیلات هنر را از دورهی نوجوانی در هنرستان موسیقی تهران آغاز کرد. در آن زمان پس از مدتی اساتید هنرستان موسیقی که همه تابعیت غیرایرانی داشتند به کشورهای خود بازگشتند و ضیاپور به هنرستان مستظرفه قدیمه رفت و پس از آن در دانشکده ی هنرهای زیبا به فراگیری نقاشی پرداخت. او بعدها به عنوان دانشجوی برتر به فرانسه بورس شد.
ضیاپور پس از پایان تحصیلاتش به ایران بازگشت و به عنوان نقاشی پیشرو و پرچمدار نهضت نوگرایی با همفکرانش به تاسیس انجمن خروس جنگی پرداخت. او در سال ۱۳۳۱ از سوی اداره کل هنرهای زیبا دعوت به کار شد و فعالیتهایی نظیر ساخت هنرستانها و دانشکدههای هنر و ریاست موزهی مردمشناسی را نیز بر عهده گرفت.
پایان بیش از نیم قرن فعالیت هنری جلیل ضیاپور به بازنشستگی در سال ۱۳۵۷ ختم و او در این سال از خدمات دولتی بازنشسته شد. او از آن پس به پژوهش و تحقیق و خلق آثار و تدریس در دانشکدهها پرداخت.
کارهای او چه ویژگیهایی دارند؟
نقاشی های ضیاپور به دلیل مضامین اصیل ایرانی، سادهسازی در فیگورها، پایبندی به سطوح سنتی و خطوط هندسی کوبیسم و آگاهی به ترکیببندی ارزشمند هستند. سفرهای او به کویر و نواحی مختلف ایران برای شناخت مردم و رفتار و آداب و رسوم آنها سبب نوشتن متونی در زمینهی مردمشناسی و بررسی و شناخت زبان و فرهنگ عامه و همچنین پوشش و نقشهای زینتی آنها شد و تاثیر بازدید از این مناطق در آثار او پیداست.
کتابهای ضیاپور پس از سالها مطالعه و تحقیق او هماکنون به عنوان کتابهای مرجع در مراکز دانشگاهی تدریس میشوند.
سالهای پر اتفاق خروسجنگی
انجمن خروس جنگی از مهمترین فعالیت های ضیاپور بود که اصلیترین هدف آن مبارزه با کهنهپرستی و سنتگرایی بود. این انجمن در زمینهی موسیقی، ادبیات، تئاتر و نقاشی فعالیت میکرد.
از پایهگذاران آن میتوان به غلامحسین غریب در زمینه ادبیات، حسن شیروانی در تئاتر، مرتضی حنانه در موسیقی و جلیل ضیاپور در زمینه نقاشی اشاره کرد. بعدها با پیوستن هوشنگ ایرانی به انجمن و اختلاف سلیقهای که بین او و ضیاپور وجود داشت، ضیاپور از انجمن خروس جنگی کنار کشید. این انجمن در عصر خود مرکز مبادلات فرهنگی و هنری و نخستین پایگاه معرفی و ترویج نوگرایی در هنر ایران بود و پیوسته جلسات هفتگی برای معرفی نقاشی مدرن در آن برگزار میشد و محلی برای تجمع هنرمندان نوگرا بود.
مجلات وابسته به این گروه در دورههای مختلف به دلایل متفاوت با نامهایی نظیر کویر، پنجهخروس و آپادانا منتشر شد. ضیاپور اما فقط در دورهی اول مجلهای با نام خروسجنگی حضور داشت.
پس از گذشت مدتی انتشار این نشریه به تودهای ها نسبت داده شد و از شگفتیهای منتسب شدن آن به کمونیسم آن بود که طرفداران حکومت میپنداشتند «کوبیسم» به معنی «کمونیسم» است و همین شد که این نشریه بعد از بازجویی از ضیاپور و انتشار پنج شماره توقیف شد.
بعدها آثار ضیاپور در مجلات دیگر این گروه که توسط دیگران اداره میشد چاپ می شد. از جمله اولین نقاشی ضیاپور به نام «حمام عمومی» که به سبک کوبیسم کار شده بود نیز در همین مجله منتشر شد.
جلیل ضیاپور مقالهای به نام نقاشی در توضیح اثر «حمام عمومی» در همین شماره از کویر منتشر کرد که از آن با عنوان اولین تئوری هنر مدرن در ایران یاد میکنند. همچنین بسیاری ضیاپور را آغازکنندهی نقد هنری در ایران میدانند. ضیاپور نظریهای مبنی بر «لغو نظریههای مکاتب گذشته و معاص؛ از پریمیتیو تا سورئالیسم» دارد که در آن ابتدا تاریخچهای فشرده از مکاتب غربی را بیان میکند و سپس هدف تمامی این مکاتب را برای نقاشی نارسا میشمارد و معتقد است قالب آنها برای عرضهی چیزهایی غیر از نقاشی است. در این رساله او به تعریف نقاشی انتزاعی بسیار نزدیک شده است و به کارکرد مستقل رنگ، خط و نور و ترکیببندی های خلاقانه نظر دارد.
بهمن محصص: در پرده ها و حجم های محصص شاهد انسانهایی برهنه، بی دست و پا و چشم و همچنین بی دهان هستیم. او بر این باور بود که انسان معاصر هیچ چیز ندارد. او زندگی خود را از دست داده و «هیچ» است و این نیستشدگی با حذف برخی از اعضای بدن در آثار او جلوهگر میشود.
مضمون در نقاشی از نگاه ضیاپور نباید شامل نهاد، گزار و نتیجه مانند یک نوشتهی عادی باشد چون هر خط و هر رنگ، هر فرم و هر ترکیببندی خود به تنهایی شامل مبتدا، خبر و نتیجه است و نتیجتا به مضمون ختم خواهد شد. به همین دلیل هرگونه فرم و تصویر و مضمون متمایل به طبیعت مانوس فن نقاشی را نقض میکند. به اعتقاد او نقاشی به جایگاه تخصصی خود نرسیده است و با سایر هنرها به ویژه ادبیات ترکیب شده است. همچنین او معتقد بود که هیچ روش تازهای بدون توجه به نیاز محیط به وجود نمیآید و هیچ خواهشی جلوتر از زمان خود نمیتواند باشد به این دلیل که هر خواهشی عاملی دارد و این عامل از اجتماع بر میخیزد. ضیاپور سرانجام در ۳۰ آذر ۷۸ در تهران درگذشت.
بهمن محصص؛ نابودگری که یاد محمدی را زنده نگه داشت
بهمن محصص را شاید بتوان برجستهترین شاگرد حبیب محمدی به حساب آورد. او که جایگاهی ویژه در هنرمندان معاصر ایرانی دارد در سال ۱۳۰۹ در رشت متولد شد. محصص از کسانی بود که دائما به کارگاه محمدی در رشت رفتوآمد داشت و تا آخر عمر خود یاد استاد را با خود نگاه داشت. محصص در اولین سالهای جوانیاش به تهران مهاجرت کرد و در دانشگاه هنرهای زیبا هنرآموز شد. او در سال ۱۳۳۳ با سفر به ایتالیا بخت آن را پیدا کرد تا در آکادمی هنر رم نیز تحصیل کند. بهمن محصص نقاش، مجسمه ساز، مترجم و طراح جلد آوانگارد و از پیشگامان طراحی صحنه تئاتر در ایران است و در بسیاری از جریانهای هنر مدرن نقش داشته است. او پس از بازگشت به ایران با ضیاپور و شیوهی نوین او آشنا شد و وارد انجمن خروس جنگی میشود. او پس از مدتی به سردبیری مجلهی پنجه خروس میرسد، با نیما آشنا شده و به گفتهی خودش دوستی آنها تا پایان عمر ادامه پیدا میکند.
محصص خود را یک شخصیت تاریخی میپنداشت و خود را یک هنرمند شناسنامه دار میدانست. بهمن محصص جملهی معروفی درباره خود دارد؛ او میگوید «من محکوم به نقاشی کشیدن هستم و نمیتوانم نقاشی نکشم».
در پرده ها و حجم های محصص شاهد انسانهایی برهنه، بی دست و پا و چشم و همچنین بی دهان هستیم. او بر این باور بود که انسان معاصر هیچ چیز ندارد. او زندگی خود را از دست داده و «هیچ» است و این نیستشدگی با حذف برخی از اعضای بدن در آثار او جلوهگر میشود. در عین حال انسان در آثار محصص خالی از کمپوزوسیون نیست چرا که به هرحال او یک انسان است. اما آثار او فقط به فیگورها ختم نمیشود. محصص یکی از معدود افرادی بود که نگاه مدرن به طبیعت بی جان را در آثار او میتوان دید. او تحت تاثیر طبیعت بی جانهای غربی به خصوص آثار سزان به خلق پردههایی پرداخت که در نهایت نشانگر سبکی شخصی و فاخر به خصوص در نحوهی رنگگذاری و تکنیک شد که از آنِ خود هنرمند است. ماهیها سوژهای ثابت در برخی از آثار محصص بودند که شاید ناشی از زندگی در گیلان و سپس در ایتالیا و سواحل مدیترانه بود.
پس از وقوع انقلاب سال ۵۷ بسیاری از آثار او در ایران توسط حکومت نابود شد. نقل شده آخرین باری که محصص در تهران دیده شد باقی مانده آثار خود را نیز در ایران نابود کرد. او گاهی به ایران سفر میکرد تا اینکه در سال آذر ۱۳۸۹ در انزوای خودخواسته درگذشت. در ماه اخیر (آبان ۹۹) در حراج آنلاین خاورمیانه ساتبیز یکی از آثار محصص رکورد فروش حجم های او را جابه جا کرد و با قیمت ۲۵۲هزار پوند به فروش رسید.
حسین محجوبی؛ نقاش طبیعت گیلان
حسین محجوبی از دیگر هنرمندان گیلانی زاده ۱۳۰۹ در لاهیجان است. محجوبی کار نقاشی را از دوران نوجوانی شروع کرد. هرچند که به گفته خودش علاقه او به نقاشی از دوران کودکی شکل گرفت. او نیز از کسانی بود که مشتری دائم کارگاه محمدی در سبزهمیدان رشت بود و آنطور که نقل شده است در ۱۵ سالگی به رشت می آمد و ساعتهای بسیاری را به تماشای محمدی در حین نقاشی میگذراند.
فریده لاشایی: نقاشی از نظر او امری غریزی بود و در مورد نقاشی خود می گفت: «تصویر مشخصی ندارم، حجم گنگی در ذهنم شکل میگیرد و رنگها و خطوط از آن حجم شکلی میسازند که باز و بازتر میشود. فرمها یا اشکال این حجم گنگ به یکدیگر تبدیل میشوند. لایهای روی لایه بعدی ساخته شده و واسطهای میشود برای لایه بعدی که از بطن لایه پیشین سر بر میآورد.»
او که برای تحصیل به تهران رفت در سال ۱۳۳۸ با اثری به نام تابلوی بدبختان در رشته نقاشی فارغ التحصیل شد اما همزمان دروس رشتهی معماری را نیز گذراند. محجوبی نقاش طبیعت گیلان است. چشم گشودن در لاهیجان و زیست در شهری که دارای طبیعت بکر است تاثیر خود را بر این هنرمند گذاشته است. درختان بلند و گلهی اسبها، تپه های سرسبز و آسمان آبی، باغ چای و زنان درحال چیدن چای از عناصر همیشگی نقاشیهای محجوبی هستند. استفاده از رنگهای روحی، پرداختن به جزئیات و نحوه قلم گیری ها نیز نشان دهنده تاثیراتی است که محجوبی از نگارگری ایرانی دریافت کرده است. محجوبی همچنین در طراحی و اجرای پارکهای تهران از جمله پارک ساعی، که از کارهای برجسته اوست نقش داشت. وی همچنین برنده جایزه بین المللی کتاب کودک هانس کریستین اندرسون شد.
محصصِ کوچک، پیشگام کاریکاتور نوین گیلان
اردشیر محصص، پسرعموی بهمن از دیگر افراد خاندان محصص است. او زادهی ۱۳۱۷ در رشت، بزرگ شده لاهیجان و از پیشگامان کاریکاتور نوین ایران بود. اردشیر محصص از اولین هنرمندان تجسمی ایرانی بود که در سطح جهانی دارای شهرت شد و آثارش در مجله هایی مانند نیویورک تایمز، واشنگتن پست، گـرافیک دیـزاین و اپوس چاپ شدند. او فارغ التحصیل رشته حقوق از دانشگاه تهران بود اما حقوق را رها کرد و به سراغ علاقه خود رفت. مضمون آثار او سیاسی اجتماعی بود و قبل از انقلاب ایران در بسیاری از نشریه ها و روزنامه های آن زمان چاپ میشد. روزنامه کیهان ازجمله روزنامه هایی بود که محصص به صورت منظم، سالها با آن همکاری داشت.
دستگاه امنیتی قبل از انقلاب موسوم به ساواک با آثار اردشیر محصص مخالف بود و عقیده داشت انسانهای بی دست و سری که اردشیر میکشد نشان دهندهی اعمال شاه است درحالی که به گفته نزدیکان او محصص افقهای رفیع تری از اتفاقات عصرحاضر را مورد هدف قرار میداد و انسانهای بی سرو دست محصص ریشه در نقاشی قهوه خانهای و نقاشی مذهبی دارد، اما با این وجود تمام آثار او در آن دوران توقیف شدند. اردشیر محصص با تاریخ ایران آشنایی داشت و با استفاده از عکسهای به جا مانده از دوره قاجار به نقد مسائل اجتماعی ایران می پرداخت. کاریکاتورهای او با تاثیر از خطوط و نقوش چاپ سنگی اما به شیوهای شخصی به نقد قدرت و جامعه میپردازد. او عقیده داشت که کاریکاتور وقایعنگاری است و میگفت: «من آنچه را میبینم میکشم.» به نظر او کاریکاتورها اسناد تاریخی یک عصرند، درست مثل مدارک رسمی و اعلامیههای دولتی. آثار او بر پایهی تضادهای اجتماعی شکل گرفتهاند اما با این وجود او به داوری این تضادها نمیپردازد. او بعد از انقلاب، ایران را به مقصد نیویورک ترک کرد و در سال ۱۳۸۷ بر اثر بیماری درگذشت.
فریده لاشایی ـ هر لایه از بطن لایهی دیگر زاده میشود
فریده لاشایی متولد ۱۳۲۳ در رشت از دیگر نقاشان گیلانی که به پرده های انتزاعی خود که حال و هوای اکسپرسیونیستی دارند مشهور است. او از کودکی نقاشی میکرد و مینوشت پس از دوره دبیرستان به آلمان و سپس به اتریش مهاجرت کرد و در آنجا پس از اتمام درس مترجمی مشغول فراگیری هنر شد. او علاوه بر نقاشی و ترجمه نویسنده هم بود؛ کتاب «شال بامو» به زبان گیلکی از آثار اوست. سبک او در نوشتن ساده و روان است و گویی با کلمات نقاشی میکند. همچنین در سابقه او طراحی ظروف چینی و کریستال نیز به چشم میخورد. لاشایی در سال ۱۳۸۰ موسس گروهی به نام دنا بود که اعضای آن چند نسل از نقاشان زن ایرانی را شامل میشد. لاشایی معتقد بود زمانی که هنر با ناخودآگاه سرو کار دارد اصیل تر است. او را بانوی پرده های شاعرانه میخوانند.
طبیعت از عناصر جدا نشدنی آثار او است اما از آنجا که او نقاش انتزاعی بود به صورت مستقیم از عناصر بهره نمیبرد اما کاربرد رنگ در آثار او نمایانگر طبیعت است. رنگ در آثار او به تنهایی جای تمامی عناصر بصری را گرفته است و از این رو آثار او یادآور آثار نقاشان فوویست است. ارزش خط در نقاشی های لاشایی تاثیر گرفته از خوشنویسی ایرانی است. نقاشی از نظر او امری غریزی بود و در مورد نقاشی خود می گفت: «تصویر مشخصی ندارم، حجم گنگی در ذهنم شکل میگیرد و رنگها و خطوط از آن حجم شکلی میسازند که باز و بازتر میشود. فرمها یا اشکال این حجم گنگ به یکدیگر تبدیل میشوند. لایهای روی لایه بعدی ساخته شده و واسطهای میشود برای لایه بعدی که از بطن لایه پیشین سر بر میآورد.»
لاشایی از این سبک نقاشی کردن لذت میبرد و معتقد بود همین امر باعث شده تا بتواند این لذت را به مخاطبان خود نیز منتقل کند. او ۶ اسفند ۱۳۹۱ بر اثر بیماری سرطان درگذشت.
قاسم حاجیزاده
قاسم حاجیزاده متولد ۱۳۲۶، زادهی لاهیجان و بزرگ شدهی لنگرود است. او که از پیشگامان هنر مردمی ایران است زمانی متوجه علاقهی خود به نقاشی شد که علاقهی او در خانواده به شدت مورد مخالفت قرار گرفت. این کشمکشها باعث شد او در آغاز جوانی و پس از قبولی در دانشگاه از خانه فرار کند و در تهران مشغول هنرآموزی شود.
او در ابتدا به جهت علاقهای که به استادش محسن وزیریمقدم داشت به نقاشی آبستره روی آورد و به واسطه تشویق اردشیر محصص با نقاشی پاپ آشنا شد و چندی نکشید که آثار او ترکیبی از پیکرههای فیگوراتیو و فضایی آبستره شد. در همین اوان حاجیزاده نقاشی از روی عکسهای قدیمی را آغاز کرد و این کار را در تمام طول زندگی هنریاش ادامه داد.
زمانی که این نقاش گیلانی در سفری به نیویورک با منوچهر یکتا دیدار کرد، یکتا خطاب به او گفت: نقاشی یا باید آبستره باشد یا فیگوراتیو. بنابراین او وقتی به تهران بازگشت دیگر در آثارش اثری از انتزاع نبود.
یکی از موضوعاتی که این نقاش به آن علاقه داشت کشیدن آثاری حول جنبش جنگل بود. او که در دورهی پهلوی ازروایت جنبش جنگل منع شده بود، بعد از انقلاب به سراغ عکسهایی رفت که از جنبش جنگل به جا مانده بودند. هفت سال طول کشید تا حاجیزاده نقاشیهایش را از جنبش جنگل تمام کند اما با این وجود وقتی برای اخذ مجوز به موزهی هنرهای معاصر مراجعه کرد به او پیشنهاد دادند برای حفظ جانش هم که شده کشور را ترک کند.
پس از این اتفاق بود که حاجیزاده مجبور به ترک وطن و مهاجرت به پاریس شد. پس از آن حاجیزاده توانست چند بار در رفت و آمد به ایران آثارش را در داخل کشور نیز به نمایش بگذارد اما هر بار مشکلی برای نمایشگاههای وی به وجود آمد. او پس از مجموعهای اتفاقات تصمیم به مهاجرت همیشگی از ایران و سکونت در پاریس گرفت.
پردههایی که حاجیزاده تصویر میکند حال و هوایی نوستالوژیک دارند. او به سراغ عکسهای قدیمی میرود، در آنها دخل و تصرف میکند و با استفاده از اغراقها دست به کشیدن تصاویری ساده میزند که یادآور آثار نقاشان نایف هستند. در آثار او نیز ریشههای نقاشی قهوهخانه ای مشهود است و با وجود آنکه او سالهاست در پاریس زندگی میکند اما هرگز تحت تاثیر هنر آن جا قرار نگرفته است.
در گزارشهای بعدی به تفکیک سراغ هریک از شاگردان مطرح محمدی خواهم رفت و سعی میکنم تصویر روشنتری از جنبههای مختلف کار آنان را بازنمایی کنم.