کیمیا علیزاده نیز به جمع ورزشکاران کوچ کرده پیوست. خبری که رفته رفته می رود از فرط تکرار برای مان عادی شود؛ خروج یک قهرمان دیگر از ورزش به آن سوی مرزها و بیرون آوردن پیراهن تیم ملی ایران و پوشیدن پیراهن کشور دیگر است.
اما سوژه مورد نظر با دیگران بسیار متفاوت بود؛ آنقدر متفاوت و مهم که هرگز زیر بار اخبار ترور و موشک باران و سقوط هواپیما گم نشد.
از هر زاویه ای که به ماجرا نگاه شود این کوچ با دیگر موارد مشابه تومنی هفت زار فرق داشت. این بار صحبت از کیمیای ورزش کشور بود که همه ی جامعه ی ایرانی برایش خیال بافی کرده بودند و به همراهش در تک تک افتخاراتی که کسب کرد اشک ریختند.
صحبت از جوان ترین مدال آور تاریخ المپیک ایران بود و نخستین بانوی ایرانی که در تاریخ یک قرنی این بازی ها برای کشورمان مدال گرفت. کاندیدای همیشگی پرچم دارای کاروان های ورزشی ایران و فوق ستاره ای که از ورزشی به جز ورزش های پرهوادار در کل جامعه ایرانی محبوب و معروف شد.
علیزاده در ۲۱ سالگی بر خلاف سن کمش با آن همه تجربه شرکت در مسابقات سطح نخست جهانی و آسیایی آنقدرها به مرز پختگی رسیده است که خود پاسخگوی عملکردش باشد و پای تصمیم گیری هایش بایستد و بداند که عواقب کارهایش فقط به خود او بر نمی گردد و می تواند به جز ناامید کردن یک ملت، به سایر ورزشکاران هم جنس او نیز لطمه بزند.
او برای پشت کردن به تیم ملی ایران هرگز نمی تواند به دلایل دم دستی سایر ورزشکارانی که در این سال ها رفتن را به ماندن ترجیح دادند استناد کند و تصمیم خود را به آنها گره بزند.
اگر مساله حجاب باشد که به دلیل ورزش تخصصی علیزاده که تکواندو است و نوع لباس این رشته هرگز مرتبط با او نخواهد بود و نمی تواند با سایر ورزشکاران زنی که از ایران عبور کردند هم داستان شود. اسراییل هم که خدا را شکر در تکواندو محلی از اعراب ندارد که ترس از روبرو شدن با ورزشکاران این کشور موجب اتخاذ این تصمیم برای او شده باشد و این گزینه هم منتفی خواهد بود.
فرضیه بی توجهی و دیده نشدن هم در مورد کیمیا کاملا مردود است چرا که هر جا و هر افتخاری که کسب کرد بالاترین مقام های سیاسی و ورزشی در کنارش بودند و او هم نشان داد که موج سواری را اتفاقا خیلی خوب بلد است و از این اتفاقات خوب بهره برد.
این مرکز توجه بودن و واکنش های پر احساس کیمیا به این دیده شدن حالا همچون شمشیر داموکلس برعلیه او در حال عمل کردن است و مخالفین رفتن او می گویند که هرکسی عطای ماندن به رفتن را ترجیح بدهد، شخصی مانند او نباید در این موج پیشتاز باشد و در واقع حرف های او از نظر مخالفین باد هوا نبوده و باید پای آنها ایستادگی می کرد.
اما از مخالفین که بگذریم می رسیم به موافقین سفر بی بازگشت علیزاده که مسایل اقتصادی و مشکلات روز افزون معیشتی کشور را عنوان می کنند که فشار را بر تمامی اقشار جامعه زیاد کرده و سیل مهاجرت برای رسیدن به شرایط زندگی بهتر را این روزها افزایش داده است و کیمیا هم می تواند به عنوان جزیی از این جامعه به رفاه و آسایش بیشتر فکر کند و از این رو مهاجرت هم یک راه حل به شمار می رود.
اگر کفش های کیمیا را به پا کنیم که در ورزشی فوق ستاره شده که در کشورش آورده مالی فوق العاده ای برایش ندارد و وقتی پالس های رفقای خارج نشینش در ارتباط با پاردایس موعود را دریافت می کند بدون تردید دو دوتا کردن ها را آغاز می کند تا سرانجام اتفاقی که ایرانی ها منتظرش نبودند رخ بدهد.
اینها البته همه دلایل ورزشی و اجتماعی بود که در ارتباط با علیزاده می شد تحلیل کرد و اصلا می تواند دلیل اصلی رفتن او خیلی شخصی تر از آنی باشد که بتوان در رسانه به آن پرداخت. دلایلی که برای هر فردی در زندگی شخصیش ممکن است روی دهد و یک لحظه بدون توجه به همه آنچه که دارد و در آینده بدست خواهد آورد از ریشه بکند و برود.
استیصال و سقوط ساختار ورزش دولتی که در این سال ها به جز ناکامی و ناکاربلدی از خود به جای نگذاشته است و از دخالت های بیش از حد در انتخاب روسای فدراسیون ها و حتی مربیان ملی بگیرید تا وابستگی غیرعادی ورزش به دولت و عدم تمایل به استقلال ورزش. اینها همه سبب می شود که هر کاستی و کمبود و اتفاق منفی مانند کوچ ورزشکاران بدون درنگ انگشت اتهام به سوی دولت و وزیر ورزش نشانه رود.
اما آنچه که پر رنگ تر از خود مهاجرت علیزاده از سوی اکثریت گفته می شود سوداگری کیمیاست! او هر زمان که به سودش بود با پررنگ کردن مسایل احساسی و ملی نانش را چرب تر کرد و سطح توقع جامعه را از خود در داشتن عرق ملی بالا برد و وقتی دید که نفعش در کوچ و پناهندگی و مبارزه زیر پرچمی به جز کشورش است راهی دیگر پیشه گرفت.
کیمیا نخستین مسافر بی بازگشت جامعه ما نیست و شوربختانه با شرایط این روزهای کشور آخرین نیز نخواهد بود اما واکنش های تند مردم نسبت به رفتار علیزاده این پیام را به سایر ورزشکاران می دهد که احساسات جامعه جای سوداگری هیچ کیمیاگری نیست!