اشاره
زندگی گالشی و حتی فرهنگ آنها، عجین با تولیدات لبنیات است. از ماست، پنیر و لور گرفته تا کشک و دوغ و ماستِ قاتوق که نوعی خورشت در مناطق کوهستانی شرق گیلان است. فارغ از حس نوستالژیک به این محصولات که در خاطره جمعی بسیاری از مردم گیلان بهویژه شرق آن وجود دارد زندگی و تولیدات اصلی کوچنشینان شرق گیلان یا همان گالشها همراه با تولید محصولات لبنی و گوشتی بودهاست. ایشان نقشی مهمی حداقل در ابعاد محلی در امنیت غذایی استان گیلان داشته و تا حدودی دارند.
هرچند به دلایل زیادی این نقش نه الزاماً در حال اضمحلال، بلکه کمرنگ شده است درهرصورت، این تولیدات دامی در جزء یکیاز شیوهای معیشتی حالِ حاضر در گیلان است. ذات شیوه معیشت گالش که همراه با کوچ میان واحدهای جلگه و کوهستان است به اندازه کافی انگیزهای قوی برای عدم گرایش جوانان به روی آوری به این شغل است که دیگر عوامل را کنکاش نکنیم. هرچند افزایش بیرویه قیمت دام و گوشت در چند سال اخیر، رونقی هرچند معدود در توجه به دامداری ایجاد کرد. بهویژه دامداری کوچرو، که عموماً غذای دام را از مراتع تامین میکند که نقش مهمی در کاهش هزینه تولید دارد. این یادداشت یافتهای میدانی را گزارش میدهد که هم امری نگرانکننده در تامین امنیت غذایی دارد و هم نشان از فصل جدیدی در تاریخ اجتماعی-فرهنگی استان گیلان است.
گالشها، بومیان کوچنده البرز
گالش در میان مردمان شرق گیلان و غرب مازندران به مردمان دامداری اطلاق میشود که طیِ سال برای تامین علوفه دامهای خویش در واحدهای جغرافیایی مناطق کوهستانی مرتفع یا ییلاق (مرتع)، قشلاق (جلگه) و میانبند (جنگل) در رفتوآمد و زندگی هستند؛ گالشها کوچنشینانی با کوچِ عمودی (ارتفاعی) هستند. شیوه تولید و ساختار اجتماعی-اقتصادی زندگی آنها نشان از تفاوت عمده با رمهگردانی دارد. گالشها معمولاً تابستان را در مناطق ییلاقی، زمستان را در مناطق قشلاقی و پاییز و بهار را در مرحله گذر در کوهپایههای جنگلی میگذارنند.
برخلافِ تصور عام در زمینه اینکه تمامی مردمان کوهستانهای شرق گیلان گالش هستند، مردم بومی میانِ خود تفاوتهایی قایل هستند. عاملِ اصلی تفاوتشان، شغل دامداری، نحوه زندگی و شیوه معیشت است. مردم مناطق کوهستانی که در روستاهایی یکجانشین به کشت محصولات دیم مشغول هستند، خود را «کِلایی» مینامند. شغل اصلی کلاییها، زراعت دیم از نوع کاشت گندم، جو و عدس است. علاوه بر این که اکثر خانوادههای روستایی تعدادی دام دارند، که بیشترشان دامها را در اختیار گالشها قرار میدهند. بنابراین با توجه به نحوه و شیوه معیشت (ابزار تولید) مردمانِ کوهستانهای شرق گیلان به دو گروه معیشتی و فرهنگی تقسیم میشوند: گالشها و کلایهایها.
گالش، ماست، نشانی از زوال
گشتوگذاری در یکی از مناطق ییلاقی گیلان ظرف چند روز و گپوگفت با دامداران یا گالشهای منطقه حاوی نکاتی بود که ارزش یک یادداشت کوچک را داشت. میزان تولید لبنیات جوامع محلی کوهستانی شاید عددی قابل توجه نباشد. اما همین تولید سالهاست زینتبخش سفره بخش قابل توجهای از مردم گیلان است. محصولات مختلفی که البته در برخی موارد ازجمله سوغاتهای این مناطق محسوب میشود مانند پنیر خاکه، سَسِ پنیر، دوغ و… . یکی از چالشهای دیرپای استان گیلان از قدیم قرار نگرفتن گالشهای کوچنشین گیلان بهعنوانِ عشایر بودهاست بنابراین آمارهای موجود در زمینه گالشها آماری غیررسمی و غیرمستند است.
با اینحال، آمارهای از میزان تولیدات عشایر گیلان عنوان شده است. بنا به اعلام سرپرست اداره امور عشایر گیلان، پنج درصد گوشت قرمز استان معادل ۱۳۵ هزار و ۳۵۰ تن و ۵۶۰۰ تن شیر توسط عشایر گیلان تولید میشود. سرپرست معاونت بهبود تولیدات دامی گیلان هم تولید ۲۰ درصد دامداری استان را مربوط به عشایر دانسته است که این خود فارغ از تفاوت معنیدار آمار و تناقض آن، نشان از سهم بهسزایی عشایر در تولید گوشت قرمز و لبنیات استان دارند. بدون شک باتوجه به اینکه طبق آمار عشایر، گالشها جزو عشایر محسوب نمیشوند. این میزان بیشتر از این مقدار است. حال چه این آمار مربوط به گالشها بشود یا نه، گوشت و دیگر محصولات تولیدی ایشان در مناطق مشخصی یکی از منابع مهم تولید مواد غذایی محسوب میشود. اما داستان چیست و چرا این یادداشت نگاشته شد؟ طی مسافرت ۳ روزه در مناطق کوهستانی شرق گیلان، گروه ما مهمان چند کُلام بود. نکته اما این بود که وقتی شما مهمان یک کُلام یا سکونتگاه گالشی باشید میزبان ضمن پذیرایی با چای، برای شما حداقل نان و پنیری میآورد. در اولین کُلام که اتفاقاً کلامی با تعداد زیادی دام بود، میزبان گالش ضمن عذرخواهی اعلام کرد که لبنیاتی جهت پذیرایی ندارد گفتمان تعجبآمیز همراهان با ایشان منجر به نتایجی جالب توجه شد. ایشان اعلام کردند که عدم تولید لبنیات بهدلیل نبود کارگر یا همان گالش است.
یعنی کسی برای کار در مراتع همراه گالشها باقی نمانده و ایشان هم طبیعتاً به تنها تولید به صرفه یعنی هم گوشت بسنده کردهاند. نکته دیگر برخورد با چوپانهای افغانی بود. هرچند قبلاً در ارتفاعات مازندران چوپانهای افغان رویت شده بودند. این اتفاق اولین مورد حداقل در استان برای بازدیدکنندگان بود. در هر صورت، بازدیدکنندگان این مسئله را ابتدا به عدم کارایی مسئولان آن سَرا نسبت دادند. قضیه وقتی جدی شد که در برخورد با بقیه سراهای گالشی همین داستان ادامه داشت. در تمامی منطقه که از گستردگی قابل توجهای برخوردار بود، عمدتا از تولید لبنیات دست کشیده بودند. مسئله دیگری که توجه برانگیز بود، انباشت حجم قابل توجهای پشم گوسفندان در مراتع بود که دلیل آن هم نبود خریدار و صرفه اقتصادی بود. یعنی بعد از پشمچینی، پشمها داخل مرتع رها شدهاند!
گالش و زندگی گالش شاید نمایانگر تمدن درخشان یا آثار قابل توجه تمدنی تاکنون نبوده اما، گالشی، فرهنگ خاص خود را داشتهاست. فرهنگی که هم تراز با دیگر کوچندگان عمودی در قفقاز و آلپ، بوده است. شاید مهم نباشد که جای آوای گالشی در میانه کوهساران البرز، نوای مردمانی با صدای دره پنجشیر یا هرات شنیده شود.
مهم نیست که در میان شولا، چشمان کشیده جوان افغانی دیده شود نه اینکه ایران فرهنگی و ایران بزرگ، یا آنچه ایران خواهان به آن اقتدا میکنند، گسترهای بیش از مرزهای سیاسی کشورها را دربرگرفته است. امروز که نوبت عدم تولید پشم و لبنیات رسیده، آیا فردا نوبت عدم تولید گوشت خواهد بود؟ آیا برای فردای بدون گالشها، فردای مراتع بدون دام آمادهایم؟ ما عادت به پاسخ به سوال نداریم. ما در نهایت مسئله را بشناسیم و اگر توان و صراحت بیان را داشته باشیم یک گام جلو رفتهایم. البرز اما نه سوال را میشناسد نه جواب، البرز هزاران سال همدمانی داشت به وسعت تنهایی گالشها در خرامان دشتها. البرز تنها شده است انگار، وقتی گالش شول نکشد و میانه تَرهمی، مرد شولاپوش نباشد، روح کوهستان خواهد رفت، آنچه میماند صلب است و دیگر هیچ…