در رثای استاد ناصر مسعودی؛

گیلانِ بولبول پرا گیفت

0 ۳

ناصر مسعودی مرد صدا‌ مخملی گیلان در سال ۱۳۱۴ خورشیدی دیده به جهان گشود. او قدیمی‌ترین خواننده اشعار زبان گیلکی بود که آثاری چون: گل پامچال، بنفشه‌گول، کوراشیم، موسیقی تیتراژ سریال میرزا‌ کوچک‌ جنگلی و …از وی منتشر شد.

 

بعد از انقلاب اسلامی ایران، سال‌ها انتشار آثار او ممنوع بود و این ممنوعیت به ده سال به طول انجامید. به گفته ایشان: «من ممنوع‌الصدا نبود‌م، از من خواسته بودند تا سرود بخوانم که گفتم اگر تا الان در آثار من، نشانی از سرود می‌بینید، حتما این‌کار را خواهم کرد.»

 

همین موضوع کافی بود تا خواننده‌ی مردمی گیلان خانه‌نشین شود. آنان که در مسیر درست تاریخ قرار می‌گیرند و در کنار مردم می‌ایستند، گوشه‌نشینی و انزوای آن‌ها باعث ماندگاری‌شان در تاریخ خواهد بود. مسعودی از آن دسته افراد بود.

 

فرزندش علی مسعودی در مراسم تدفین به این نکته اشاره کرد و گفت: «آن موقع که پدر حالش خوب بود و می‌گفتیم: بخوان، می‌گفت: نه. دلیل می‌پرسیدیم، می‌گفت: به‌خاطر مردم. و آن‌گاه که حالش بد بود و از او می‌خواستیم که نخواند، می‌گفت: باید بخوانم. می‌گفتیم: چرا؟ می‌گفت: به‌خاطر مردم.»

 

مسعودی هنرمندی بود که در جایگاه درست تاریخ ایستاد و با تمام سختی‌هایی که بر او گذشت، هرگز مسیر واقعی خود را (کنار مردم بودن) به هیچ‌چیز ارجعیت نداد. چراکه بودند و هستند هنرمندانی که چون باد این سو و آن سو وزیدند.

 

او صدای واقعی گیلان بود، صدای برخاسته از زیست‌بوم و فولکلور گیلان. صدایی که آن روزها بسیار بیشتر شنیده می‌شد، بله درست است صدای آواهای گیلک‌زبانان و گیلکی سخن‌ گفتن مردمان این خطه.

 

امروز با از دست دادن ستون‌های اصلی موسیقی گیلان، آن‌هایی که گیلکی خواندن را نه برای کسب دنبال‌کننده، بلکه برای عشق به گیلان و زبان مادری دنبال کرده‌اند، فقدان بزرگانی چون: عاشورپور،پ وررضا و هم اینک ناصر مسعودی باعث شده، بسیاری نگران آینده‌ی موسیقی گیلان شوند؛ موسیقی‌ای که از کوچه پس‌کوچه های زیبای رشت، شرق، غرب و جنوب گیلان نشات گرفته و حال خود را بیش از پیش منزوی می‌بیند.. و اما آن‌سو مردمانی که گیلکی سخن گفتن را کم کم به فراموشی می‌سپارند.

 

و حال آن روز تلخ فرا رسید، بلبل گیلان در ۶ آذر ۱۴۰۴، جان به جان آفرین تسلیم کرد و در ۸ آذر مراسم تدفین وی صورت انجامید و بنا به وصیت‌اش، در جوار مقبره‌ی میرزا کوچک جنگلی آرام گرفت.

 

هنگام تدفین ایشان تصنیف الا‌تی‌تی پخش شد. قطعه‌ی لالایی که فرزندان گیلان را به خواب می‌سپارید، این بار خواننده و بلبل گیلان را با صدای خودش غریبانه به خاک سرد سپرد. در انتهای قطعه و هنگام وداع آخر، باران که ماه‌ها بود، از گیلان رخت بسته بود، مانند ابری بغض‌کرده و گریان برای استاد، نم نم شروع به باریدن کرد و در آسمان پرنده‌های مهاجر که مانند یک علامت تیک (درست) بر فراز مزار عبور کردند، نشان از مسیر درستِ قرار گرفتن او، در طول زندگی دنیوی و اخروی او داشت.

 

به گفته‌ی پسر ایشان، نمی‌توان برای ناصر مسعودی این واژه را استفاده کرد: تولد ۱۳۱۴ و وداع ۱۴۰۴. ناصر مسعودی تا ابد در دل و ذهن مردم گیلان زنده خواهد بود و یادش همیشه جاوید خواهد ماند. روحش شاد و یادش مانا.

 

مِن دَرد دارِم حس نَکُنه هیچکی مـی دَرده
بـیخود چِرِه چُکُش بـیزَنِم آهینه سرده

اَ درد نـه از فقـره نـه از بـیشـه نـه از کـم
ربطـی نـَره اَ درد به شـادی و به ماتـم

اَی وای که اَ درد مَرِه ذِلّه بَوَرده
فهمِه مِه گَبَه هرکی خودَش صاحَبِ درده

من آبِ مَنَستَن به خدا صافم و بـیغش
از گـرمی و پاکـی زَنَمه طعنه به آتـش

خاکم کی به هر حال ایسَم ثابت و یک رو
نه باد که هر دَقّه وَزه اَ سو و او سو

می ذاته مِیَن وَالله نه فَندِه نه شِگِرده
فهمه مِه گَبَه هرکی خودش صاحَبِ درده

سیمـرغ بِبَم لانـه بـه کـوهـان بِکُنـم مـن
همـزاد بِبَم خانه به جنگل چِکُنـم مـن

آهو بِبَم و سر بَنَهم صحرا به صحرا
ماهی بِبَم و وِل بزنم دریا به دریا

اَ درد جِه من سایه مَنَستَن وَنَه گَردِه
فهمه مِه گَبَه هرکی خودش صاحَبِ درده

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.