راستش را بخواهید، خیلی وقتها که به استاد محبوبم هوشنگ عباسی فکر میکنم، استیو جابز به ذهنم میآید. شاید عکس مشهوری که جابز را در خانهاش نشان میدهد که چهار زانو نشسته روی تشکچهای و لیوانی در دست دارد و چند برگ کاغذ دور و برش هست را دیده باشید. راستی چرا او با آن همه ثروت، چنین ساده زندگی میکرد؟
همهی تمرکز استیو جابز بر یک چیز بود و آن هم کنار گذاشتن همه چیز و فقط پیگیری یک هدف. کافیست به محصولات اپل نگاه کنید، یک نوع سادگی عمیق از همه جایشان نمایان است. آیا این خلاقیت محصول آن نگاه و زندگی خلوت و منظم او بود؟ هوشنگ عباسی هم مثل یک عاشق همهی همتش را در ارتقای سواد قومی ایرانیان گیلانی قرار داده است. او بار و بنهی اضافی را زمین گذاشته تا چالاک به فرهنگ گیلان بپردازد.
او هم با سادگی و از بین بردن همهی چیزهای اضافه به ما و فرهنگ گیلان کمک میکند تا انسانهای بهتر و آشناتر با فرهنگ خود بشویم. گویی این مرد دلنشین فرهنگ گیلان با زندگیاش به صلح رسیده و فقط و فقط معرفی و پویایی فرهنگ گیلان دغدغهی اصلیاش است. او به درستی دریافته است که زندگی اخلاقی در دنیای کنونی بسیار سخت و دشوار است و فقط فضیلت سادگی و صمیمیت است که آدمی را سعادتمند میکند.
او خوب میداند که زندگی را چگونه تجربه کند و بدینگونه با آرامش خیال خود مایهی امید و سربلندی و دلگرمی ما حلقهی دوستانش است. صداقت در نیت، شرافت و خلوص درونی به او ظرفیت رفاقت و معاشرت زندگیساز را بخشیده است. همیشه تأکید او بر ارزش و خوبی زندگی و سعی او در جهت کاستن از درد و رنج دیگران بوده است.
گویی او برای پاک کردن آشفتگیهای ذهنی مخاطبان و معاشران خود خلق شده است. او که فلسفهاش در زندگی سادگیست و برایش کمتر همواره بیشتر است، به مدد این فضیلت توانسته کارهای اساسی و بزرگ را انجام دهد.
از آموزههای دینی به یاد دارم که «کسانی که زهد و سادگی را پیشه میکنند، حکمت بر آنان القاء میشود.» در ستایش زندگی خوب و پرثمر هوشنگ عباسی باید یادمان باشد که او هنوز ارزش عدالتطلبی را میداند. شاید همین پافشاری او بر اخلاقی زیستن و نگرانی او برای فرودستان جامعه او را وفادار به روزنامهنگاری نموده است.
سالها سردبیری «گیلهوا»، همراهی با «گیلان ما» و مدیریت «رهآورد گیل» نشان میدهد که او روزنامهنگاری را ستون اساسی آزادی و دموکراسی میداند. تردید نکنیم پویایی، سرزندگی و شادابی گیلان پژوهی مدیون کنشگران این عرصه مانند هوشنگ عباسی شریف و کوشاست و اینچنین است که به رغم تمام دلسردیها میتوان به آیندهی گیلان پژوهشی امیدها بست.
امروزه هوشنگ عباسی معبریست برای پیوند خوردن به گیلان و فرهنگ آن. مردی که تمام وقت در گیلان و فرهنگ آن زندگی میکند و فروتنانه شمع و چراغی فرا روی دیگران و مراجعان روشن میکند. هوشنگ ما، این مرد آزاد و رها، در اوج سادگی و صمیمیت، بسیار توانگردل و بزرگوار زندگی میکند. دفتر کار او همیشه ملجأ و مأوای پژوهشگران و دوستداران فرهنگ گیلان است. برای این ادیب فرزانهی ما، ادبیات و فرهنگ معنا و مایهی زندگیست.
او خوب میداند که فقط با فرهنگ است که میتوانیم به جهان بیرون قدم بگذاریم. او خوب میداند که چرا میگویند «فرهنگ، معنای کشورهاست». هوشنگ عباسی فرزند راستین این آب و خاک است. او به تعبیر زنده یاد محمدعلی فروغی «استعداد ادای وظایف انسانیت را به سرزمینش» داراست. گویا هوشنگ عباسی این ندای حافظ را همیشه آویزهی گوش کرده است:
شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی مردی از خویش برون آید و کاری بکند
اقرار میکنیم شاعر و پژوهشگر و مردمشناس عزیز ما همیشه حال ما را خوب کرده است و برای ما همیشه حامل خبر خوش بوده است. این محقق اثرگذار همواره حامی و پشتیبان محققان فرهنگ گیلان بوده و دست همه را به مهر گرفته است.
این باغ دانش و آرامش ما ثمرات یک عمر زندگی خود را با متانت و خوشرویی در اختیار مشتاقان و همگان قرار داده است. البته یادمان باشد که همیشه باد موافق نوزیده است و او گاهی با بدترین سختیها و تلخترین ناکامیها کار را ادامه داده است.
جامعهی ما گاهی هوشنگ را از خود راند و رنجاند، اما عشق او به فرهنگ و این سرزمین هرگز باعث نشد که خود را از جامعه جدا کند و صد البته دین خود را به جامعه و فرهنگ به بهترین شکل ممکن ادا میکند. به قول مولانا:
گویند سرانجام ندارید شما ماییم که بی هیچ سرانجام خوشیم
آری، دوست متین، صبور، فروتن و سرزندهی ما بیش از آنکه نگران خودش باشد، نگران جامعهاش است. هوشنگ ما با کارهایش، با دغدغههایش الگوی امید و زندگی سرشار از شادابیست و همیشه به ما میآموزد که چگونه در سختترین شرایط کار کنیم و لحظهای به خستگی فکر نکنیم.
من اگرچه سعی میکنم از واژهی شمال برای گیلان استفاده نکنم، ولی میگویند چارلز دیکنز عادت عجیبی داشت «همیشه رو به شمال» بود. او عادت داشت با خود یک قطبنما حمل کند و هر کجا که میخوابید، تخت خوابش را رو به شمال قرار میداد.
او بر این باور بود که این کار باعث میشود خلاقیتش افزایش پیدا کند و شیوهی نگارشش هم بهبود یابد. هوشنگ ما هم همواره و همیشه رو به گیلان داشته است و امروز از مهمترین چهرههای گیلانشناسی و یکی از مهمترین و محبوبترین نمایندگان فرهنگ گیلان است. به باور عمیق این مردمشناس فکور ما، انسانیت تنها در گوناگونی فرهنگها، اساطیر و باورهایش میتواند به حیات خود ادامه دهد.
آثار فراوان و فروتنی مثالزدنی او جایگاهی کمنظیر در حافظهی تاریخی مردم و اهالی فرهنگ گیلان برای او رقم زده است. عظمت شخصیتی و منشی این دایرهالمعارف گیلان را قدر مینهیم. او به راستی «اهل سرزمین» خویش است. من فکر میکنم که به گیلان باید تبریک گفت بابت هوشنگ عباسی.
«عضو هیأت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه گیلان»