هفته‌ی جمعیت و بحران دامنگیرش؛

فرزندان گم‌شده در زخم‌های اقتصاد

0 ۱۲

روزگاری نه چندان دور، پژواک هیاهوی کودکان در کوچه‌ها و خانه‌ها، موسیقی دلنشین زندگی بود اما این روزها حضور پررنگ آن‌ها به خاطره‌ها پیوسته است. حالا گشت و گذاری کوتاه در شهرها بیش از آن که از چهره‌های شاداب دخترکان و پسرکان آکنده از طراوت نشان داشته باشد، حاکی از افزایش سالمندان است.

 

متأسفانه آمار وارقام بیانگر این موضوع هستند که نمودار جمعیتی ایران کاهشی است. نرخ باروری در کشور به یک‌وشش دهم فرزند به‌ ازای هر زن رسیده که این میزان کمتر از سطح جانشینی جمعیت است. همچنین اعلام شده که نرخ رشد جمعیت کمتر از یک درصد است و ده‌وچهار دهم درصد جمعیت کشور ما را سالمندان تشکیل می‌دهند. و اما گیلان در این میان گوی سبقت را از سایر استان‌ها ربوده و بر اساس برآورد مرکز آمار ایران، گیلان سالمندترین استان کشور شناخته شده است. و البته همه‌ی ماجرا این نیست و متأسفانه باید گفت گیلان در حال حاضر تنها استان کشور است که وارد مرحله‌ی رشد منفی جمعیت شده است. کمی درنگ بر این جمله ما را از وسعت بحرانی که درراه است، آگاه می‌سازد. تعداد سالمندانی که نیازمند رسیدگی و شرایط ویژه برای زندگی هستند رو به افزایش‌ گذاشته‌ و جمعیت جوان و کارآمدی که سرمایه‌های ارزشمند اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی محسوب می‌شوند رو به کاهش است. گوش اگر بسپاریم، زنگ‌های خطر به صدا درآمده‌اند و اقوام گیلک و تالش، گالش در معرض خطر انقراض قرار گرفته‌اند.

 

ازاین رو تردیدی وجود ندارد که کاهش نرخ رشد جمعیت در ایران و بطور اخص در استان‌هایی نظیر گیلان به آسیب‌شناسی و چاره‌اندیشی فوری نیازمند است.

 

واقعیت این است که اوضاع و احوال نامناسب رشد جمعیت تحت تاثیر گستره‌ی وسیع عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایجاد شده است. کاهش آمار ازدواج و همچنین تاخیر در فرزندآوری یا عدم رغبت به فرزندآوری پس از ازدواج ازجمله علل کاهش نرخ رشد جمعیت است و ترمیم این اوضاع نیازمند عزم و همتی جدی است. گاه مشاهده می‌شود که عده‌ای، وضعیت موجود را معلول تغییرات فرهنگی و سبک زندگی مردم می‌دانند، که البته این هم بخشی از ماجراست اما در جامعه‌ی کنونی ما بهبود اوضاع اقتصادی و فراهم شدن شرایط لازم برای برخوردار شدن جوانان از یک زندگی معمولی می‌تواند نقشی به سزا در تشکیل خانواده و فرزندآوری داشته باشد.

 

باید توجه داشت که افراد بسیاری هم اکنون سال‌های جوانی را پشت سرگذاشته‌اند و به میانسالی رسیده‌اند اما هنوز به جایگاه شغلی مناسب و شرایط اقتصادی لازم برای ازدواج دست نیافته‌اند. و البته در میان آن‌هایی هم که تا حدودی موفق بوده‌اند و توانسته‌اند دست به تشکیل خانواده بزنند، اغلب به داشتن یک فرزند بسنده کرده‌اند؛ چرا که تامین هزینه‌های لازم در سطح حداقل و همچنین‌اندیشیدن به سلامت، تحصیل و آینده‌ی آن خود دل‌نگرانی بزرگی برای بسیاری ازخانواده‌هاست وگرنه کم نیستند پدران و مادرانی که مایلند فرزندشان خواهر یا برادر و حتی خواهران وبرادرانی داشته باشد. اما متأسفانه آنچه شاهدیم، چشم‌انتظاری بسیاری ازجوانان برای ازدواج است. در این میان گاه تشویق‌هایی برای تاهل و فرزندآوری ازسوی مسؤولان در نظر گرفته می‌شود اما به واقع چنین موارد ناچیز و غیرکارآمدی نمی‌تواند تاثیرگذار باشد و کشور در این عرصه نیازمند اقدامات زیربنایی، تدابیری کارآمد و پیش ازهمه بهبود اوضاع اقتصادی‌ است.

 

همین چند روز پیش هنگام قدم زدن در بلوار انزلی، چشمم به دخترکی موفرفری افتاد. انوارعصرگاهیِ آفتابِ بهار بر موهای بورش می‌لغزید و چشم‌های روشنش می‌درخشیدند. دخترک دستان پدر ومادرش را رها کرده بود و با فاصله‌ی چند قدمی از آنها می‌دوید و می‌خندید. در آن میان آنچه دیدنی بود، لبخندهای جوانانی بود که دختر موفرفری را می‌دیدند و از سرخوشی او محظوظ می‌شدند. در دلم برایشان آرزو کردم، روزی والدین فرزندانی زیبا و پرنشاط چون دخترک باشند، اما در چشم‌های آنها قصه‌ای آمیخته با حسرت جان گرفته بود. آنها به اشتغال، مسکن، تورم و گرانی افسار گسیخته می‌اندیشیدند و به رویاهایی که به مرور زمان رنگ باخته است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.