خبر کوبنده و خردکننده بود، حمله به تاسیسات هستهای، هرچند پیش از دیروز نیز صحبت شده بود اما دیشب دلهرهای دیگر داشت.
مراکز هستهای فردو، نطنز و اصفهان که برای غنیسازی اورانیوم و نیز انجام تحقیقات بر روی سوختهای پاک، کیک زرد و سوخت (PFEP) هستند، در عملیاتی شدید مورد تهاجم چندین بمب از نوع قدرتمندترین بمت غیرهستهای جهان GBU-57 و موشک کروز قرار گرفتند و در حال حاضر هیچکس اطلاعات دقیقی درباره حجم خسارات و تشعشات ناشی از آن ندارد و با توجه به نبود تجربه مشابه در جهان، اظهارنظر دقیق و قطعی درباره آن ممکن نیست؛ البته مرکز نظام ایمنی هستهای در پیامی اعلام کرده هیچ گونه خطری اهالی ساکن در اطراف این سایتها را تهدید نمیکند و علایمی حاکی از آلودگی به ثبت نرسیده است.
در حالیکه همه به فکر شهروندان این مناطق هستند، نیمه دیگر ماجرا یعنی زیستمندان (گیاهان و جانوران منطقه) کمتر شنیده میشوند، بطور عمومی در میانه جنگ صحبت از محیطزیست در کنار جان انسانها از اهمیت خارج شده و کمرنگ میشود در حالی که اثرات مخرب محیطزیستی میتواند آیندهای نگرانکننده برای اکوسیستمهای ایران داشته باشد. ورود مواد سمی به چرخههای زیستی، آلودگی آب، خاک و هوا، میتواند سلامت انسانها و گونههای جانوری را برای سالها به خطر بیندازد.
میبایست ارزیابی ریسک با استفاده از دستورالعملهای اتحادیه جهانی حفاظت از طبیعت (IUCN) و نیز صلیب سرخ جهانی (ICRC) درباره حمایت از محیطزیست در زمان درگیریهای مسلحانه صورت گیرد تا حجم ابهامات کاهش یافته و راهکارها مشخص شود.
جنگ میتواند منجر به جابجایی یا انقراض گونههای گیاهی و جانوری شود. تخریب زیستگاهها، آلودگی و اختلال در فرآیندهای طبیعی میتواند عواقب شدیدی برای تنوعزیستی داشته و از دست دادن تنوعزیستی نه تنها ارزش ذاتی اکوسیستمها را کاهش میدهد، بلکه عملکردهای حیاتی اکولوژیکی مانند گرده افشانی، چرخه مواد مغذی و کنترل آفات را مختل و موجب آسیب به محیطزیست میکند.
آلودگی ناشی از انتشار مواد خطرناک و تخریب زیرساختهای آبی میتواند منابع آب را برای مصارف انسانی و کشاورزی ناامن کند و در نهایت سبب کمبود آب، ناامنی غذایی و گسترش بیماریهای قابل انتقال از طریق آب شود.
هنوز در خاطر جمعی ما هست که در جنگ ایران و عراق از گازهای خطرناک شیمیایی علیه غیرنظامیان و محیطزیست استفاده شد. در سال ۱۳۵۹ عراق به منطقه “بیاندره” بین مثلث سقز، بانه و مریوان در استان کردستان با استفاده از بمبهای فسفری حمله کرد و در منطقه “میمک” ایلام و در محورهای “هلاله” و “نی خزر” از سلاح شیمیایی استفاده کرد.
در شهریور ۱۳۶۱ عراق با به کارگیری سلاحهای شیمیایی عمل کننده بر سیستم اعصاب، در مناطق آبادان، مریوان و تپههای شرقی شلمچه، مرحله جدیدی از این سلاح مرگ بار را به نمایش گذاشت و سپس در ۷ تیر ۱۳۶۶ چهار فروند هواپیمای عراقی شش بمب شیمیایی دو قلو، حاوی ۵۵۰ تن گاز “خردل آرسنیکدار” معروف به گاز “خردل کثیف” را بر مردم ایران ریختند.
حدود ۳۸ سال از بمباران شیمیایی سردشت میگذرد و تعداد مصدومان شیمیایی همچنان نامشخص است و طبق برآوردها، از میان حدود ۴ میلیون نفر که درگیر جنگ بودهاند حداقل یک میلیون نفر در معرض سلاحهای شیمیایی قرار گرفته و آلوده شدهاند و امکان دارد این افراد دارای عوارض دیررس باشند. هیچوقت ارزیابی مستقلی از اثرات محیطزیستی این حمله شکل نگرفت ولی تبعات آن همچنان در طبیعت دیده میشود.
شاید این موضوعات اکنون مورد بحث و تایید بسیاری نباشد، دل نگرانی افراد بسیار متفاوت است و هر کدام قابل ارزش و اعتبار است؛ به هر حال زندگی همه ما به قبل و بعد از این جنگ تقسیم خواهد شد و امیدوارم این ورق خوردن به نفع مردم ایران باشد.
فضای اجتماعی ایران سالهاست که محل شکلگیری یک دو قطبی مانند طرفداران فوتبال بوده، گویی ما توان و امکان نظارهگر بودن را از دست دادهایم. این دو قطبی زمانی به مرحله حاد اجتماعی میرسد که رویارویی بر سر امر بیبرنده به راه میافتد. ما گرد میدانی جمع میشویم، به هم پرخاش میکنیم، به هم اتهام میزنیم و هم را میدریم که برد و باخت هیچکدام از دو سوی این میدان برای ما سودی ندارد.
ما گاهی حتی مهرههای پیادهی بعضی بازیها هم نیستیم حتی عددهای آن بازی هم نیستیم. اما باز اصرار داریم در این دو قطبی به صورت هم چنگ بزنیم. شاید بد نباشد گاهی هم فقط نگاه کنیم و بیاندیشیم تا باورمان شود گاهی هر دو سمت یک بازی به یکاندازه برای ما بیثمرند و برد هر کدام در نهایت یک بازنده دارد و آن ماییم.
در میانه جنگ نگذاریم محیطزیست ایران فراموش شود.