بازی نیمهتمام ایلیا
این روزها تیتر خبرهای استان گیلان، حول پسری دهساله بود که صبح یکی از این روزها خبرش توجهم را جلب کرد. هر خط از داستان ایلیا را دنبال میکردم، «قلبم آتش میگرفت» و شعلهی جانسوز این درد که تنها یک مادر میتواند درک کند، درونم را پر از آشوب کرد. در میان احساسهای مبهم اضطراب، درد، نگرانی نمیدانستم چه کنم. مادرها خوب میدانند که روزنههای زندگیشان به وجود فرزند گره خورده؛ در این لحظه گویی من جای مادر ایلیا بودم، اما نه نمیخواستم جای او باشم! سرشار از درماندگی، اشکهایم جاری شد و چشمانم پر ازاندوه. این یک خبر ساده نبود که…