بحران همیشگی محیط زیست؛ این جمله و تک تک کلماتش احتمالا به گوش همه ما آشنا باشد. همنشینی «بحران» و «محیط زیست» سالهای زیادی است که به صف اول اخبار میآید و در سطوح بالای مراکز تصمیمگیری مطرح میشود اما تاکنون «اخبار» ما را متنبه نکردهاند و ما به فاجعه پشت فاجعه برای محیط زیست کشور عادت کردهایم و با آن کنار میآییم.
اواخر بهار همین امسال بود که پس از وقوع آتشسوزی گسترده در جنگلهای غرب کشور، فرمانده یگان حفاظت سازمان جنگلها اعلام کرد که دولت هنوز بودجه کافی برای اطفای حریق هوایی را در اختیار این سازمان قرار نداده است و سازمان جنگلها نمیتواند در اکثر موارد آتشسوزیهای گسترده را به سرعت مهار کند.
این درحالی بود که پیش از این سازمان جنگلها با هماهنگی سازمان مدیریت بحران، در صورت وقوع آتشسوزی میتوانست از هلیکوپترهای ناجا، نیروی هوایی و هلال احمر استفاده کند اما طبق گفته علی عباس نژاد (در مصاحبه ۱۸ خرداد ۹۸ با ایسنا) سازمان جنگلها هنوز موفق به هماهنگی با نهادهای مربوطه نشده است. این درحالی است که بنا به گفته عیسی کلانتری، رییس سازمان حفاظت از محیط زیست در کل کشور تنها ۵ فروند هلیکوپتر تخصصی اطفای حریق وجود دارد که قاعدتا در صورت بروز هرگونه سانحهای پاسخگوی وسعت منابع جنگلی ایران نیست. با این حال بسیاری از فعالین محیط زیست میگویند از پنج فروند هلیکوپتر اطفای حریق، فقط سه فروند قابل استفادهاند و آنها هم به دلیل ناتوانی سازمان حفاظت محیط زیست در تامین هزینههای سوخت و سایر هزینههای جانبی عموما مورد استفاده قرار نمیگیرند.
روزهای سالِ عجیب ۹۸ به سرعت طی میشوند و محیط زیست ایران هر بار در اثر سیل، آفتها یا آتش بخشی از خود را از دست میدهد. در آخرین فاجعهای که برای محیط زیست ایران رخ داد، ۱۰۴ هکتار از اراضی جنگلی گیلان در آتش سوخت. واقعهای که مسئله کمبود همیشگی تجهیزات اطفای حریق در کشور را با بودجه ناکافی سازمان حفاظت از محیط زیست مخلوط میکرد و بار دیگر بحران در این عرصه را فریاد میزد.
مواجهه مردم و جنگلهای گدازان
مردم، ناجیان همیشگی جنگل در جنگ با آتشهایی که هر چند وقت یک بار شکل اقلیمی را که در آن زندگی میکنند عوض میکند. مرور تلاش کرد تا در چند روزه اخیر با عدهای از بومیان مناظق گرفتار آتش صحبت کند. آنها عمدتا از تلاشهای خودشان گفتند و اینکه با چه مشقتی به جنگ با آتش میرفتهاند. عزیز، یکی از ساکنان این مناطق در گفتوگو با مرور میگوید: مردم در منطقهای که ما ساکن هستیم از همان ساعات اول به دل کوه زدند. شاید باورتان نشود اما همدلی و اتحاد مردم بینظیر بود و سطل سطل آب را از پای کوه به دل جنگلها میبردیم تا آتش را خاموش کنیم. او میگوید: همدلی میان مردم بدون آنکه هیچگونه آموزشی دیده باشند خیلی خوشحالکننده بود.
یکی دیگر از کسانی که در مناطق گرفتار آتش زندگی میکند به مرور گفت: ما شبانه به سمت کوه حرکت کردیم. آتش خیلی دور بود و تا به آتش برسیم چشم، چشم را نمیدید.
با این وجود هنوز مشخص نیست که علت وقوع آتشسوزی چه بوده است. چیزی که بین مردم پخش شده، دعوای طایفهای است. آنها میگویند در منطقهشان دو گروه با هم دعوا داشتهاند و یک گروه که گویا در جنگ شکست میخورد محدوده خودش را آتش میزند تا با این کار برای طرف مقابل مشکل ایجاد کند. روایتی که به نظر نمیرسد حقیقی باشد.
روایتهای دیگری هم دهان به دهان میچرخد و عدهای میگویند آتشسوزی کار مسافرانی بوده است که به این مناطق سفر کردهاند.
ما با یک مافیا طرفیم. مافیایی که ممکن است حتی بتواند قانون را دور بزند، به راحتی هر عاملی را که سر راهش قرار میگیرد، از پیش رو بردارد و حتی اگر به دام افتاد هم میتواند از دام برهد.
در کش و قوس تهیه این گزارش هستم که یکی از دوستانم زنگ میزند و میگوید شدت و پیشروی آتش در کوههای تالش به قدری زیاد است که پدربزرگ و مادر بزرگ پیرش درحال ترک روستایشان و رفتن به سوی رضوانشهراند.
تصویرهمیشگی گیلان، به همراه جنگلهایش درحال سوختن است و دیگر حتی ممکن است نشانهای از آن اصطلاح «جهنم سبز» که برای بیان مشکلات متعدد در گیلان به کار میرفت هم در کار نباشد.
جنگلها را آتش میزنند یا خودشان آتش میگیرند؟
اما بحران آتشسوزی سوی دیگری هم دارد. انگار ماجرا تنها به وزش باد گرم یا عدم آگاهی بومیان ختم نمیشود. یکی از فعالان محیط زیست در گفتوگو با مرور احتمال دیگری را هم مطرح میکند که به نظر از بقیه روایتها پذیرفتنیتر است. او میگوید احتمال اینکه در فصل زمستان در اقلیم جنگلهای شمال، با رطوبت تقریبا بالای محیط، آتش خود به خود در بگیرد خیلی کم است. همه کسانی که کمی در زمینه محیط زیست آگاهی داشته باشند میدانند که وزش باد گرم به تنهایی نمیتواند عاملِ آتشسوزی باشد. درست است، باد گرم به آتشسوزی دامن میزند اما عامل آن نیست.
او میگوید: ما نباید با خودمان تعارف کنیم؛ همه میدانیم که جنگلهای گیلان مدت زیادی است که به محل تجارتهای غیرقانونی تبدیل شدهاند. این آتشسوزیها از نظر من عمدی بوده است. ما با یک مافیا طرفیم. مافیایی که ممکن است حتی بتواند قانون را دور بزند، به راحتی هر عاملی را که سر راهش قرار میگیرد، از پیش رو بردارد و حتی اگر به دام افتاد هم میتواند از دام برهد.
وقتی از او میخواهم بیشتر توضیح بدهد، میگوید: من سالیان سال است بحرانهایی را که برای محیط زیست گیلان به وجود میآید زیر نظر دارم. میدانید مشکل از کجا شروع میشود؟ مشکل حتی وقتی به مافیای جنگلخواری هم نرسیده است بزرگ است. این یک مسئله مهم ملی است. آیا شما میدانید جنگلبانی که در این مناطق فعالیت میکند چه سختیهایی را متحمل میشود؟ میدانید چه امکاناتی دارد؟ میدانید جنگلبان هیچگونه مصونیت قضایی ندارد و اگر درگیری او و متجاوزان جنگل به مرگ آنها ختم شود، او به عنوان «قاتل» به دادگاه معرفی خواهد شد؟
او میگوید: من با بسیاری از آنها حرف زدهام. آنها نه سلاح گرم دارند، نه باتوم، نه شوکر و نه حتی وسیلهای که بتوانند با آن از خود دفاع کنند. این درحالی است که طرف مقابل آنها عمدتا اسلحه دارد و به راحتی میتواند به جنگلبانان شلیک کند.
او روایت عجیب و غمانگیز جنگ در جنگلها را اینگونه ادامه میدهد: من یک بار با یکی از جنگلبانها صحبت میکردم و او میگفت من فقط یک داس و یک بیل و کلنگ دارم که آنها را هم خودم از خانهام برداشتهام.
این آتشسوزیها بحران ملیاند
یکی دیگر از افراد آگاه در حوزه محیط زیست به مرور میگوید: با وجود آنکه سایت جنگلهای هیرکانی در بخش مرکزی تالش به عنوان میراث جهانی در یونسکو ثبت شده است اما بعضا اتفاقاتی باورنکردنی در آنها میافتد. مثلا در محدودهی جنوبی بافر (منطقه حفاظت شده لیسار) جنگلها هر بار به بهانههای مختلف و با عوامل گوناگون تخریب میشوند. میدانید چرا؟ چون مافیایی که برای جنگلهای گیلان تصمیمگیری میکند مدتهاست قصد دارد از این محل جاده بگذراند تا سود خودش از این سودا محفوظ باشد. اما این جنگلها ثبت جهانی شدهاند، میراث جهانیاند و حتی اگر از بحث اخلاقی آن صرف نظر کنیم، در صورت تخریب یا آسیب دیدن آنها کشور متحمل هزینههای هنگفتی خواهد شد و باید میلیونها دلار خسارت به مجامع بیناللملی پرداخت کند. خسارتی که احتمالا چند برابر بودجه سالانه سازمان حفاظت از محیط زیست باشد.
آنها به طریق مختلف جنگلها را از بین میبرند تا ویلا بسازند. در همه این روستاها هرچند وقت یک بار بخشی از جنگل آتش میگیرد و کل آن از بین میرود. وقتی این اتفاق میافتد دیگر منازعات با منابع طبیعی و سازمان جنگلها کم میشود و به راحتی میتوان کاربری آن مناطق را مسکونی کرد.
او میگوید: به نظرتان هزینه برای سازمان محیط زیست و تجهیز آن در کشور بلاخیزی مثل ایران منطقیتر است یا دست روی دست گذاشتن و به مافیاهای جنگل اجازه عرض اندام دادن تا در نهایت میلیونها دلار هزینه روی دست کشور بگذارند؟
او ادامه میدهد: نمونههای اینچنینی بسیاراند. ما هم همه اینها را میبینیم، میتوان گفت همه میبینند اما متاسفانه اینها خیلی قدرتمنداند و برای پیشبرد کارشان حتی اگر لازم باشد آدم میکشند.
مثلا در «گرده کوه» حد فاصل روستاهای «آموزش محله» و «ترک محله» و روستای چلونصر در دهستان جوکندان بخش مرکزی تالش مدتهاست که مثل آب خوردن جنگلها را میتراشند یا میسوزانند و آنها را تبدیل به ویلا میکنند تا به غیربومیان بفروشند. این فعالیتها در روستاهای «پیرهرات» و «نارنج دول» بخش اسالم یا روستای «بره پشت» دهستان کوهستانی بخش مرکزی هم درحال انجام است. آنها به طریق مختلف جنگلها را از بین میبرند تا ویلا بسازند. در همه این روستاها هرچند وقت یک بار بخشی از جنگل آتش میگیرد و کل آن از بین میرود. وقتی این اتفاق میافتد دیگر منازعات با منابع طبیعی و سازمان جنگلها کم میشود و به راحتی میتوان کاربری آن مناطق را مسکونی کرد. من که سالهاست اینجا زندگی میکنم میدانم که بیشتر این آتشسوزی ها عمدی است وگرنه آتش خود به خود آنقدر گسترده نمیشود.
اگر روایت سوم را به عنوان علت اصلی آتشسوزیهای گیلان بپذیریم، چه میتوان گفت؟ این آتش به کام کیست و قاتلان جنگلهای گیلان چقدر قدرت دارند که نمیتوان در برابر آنها ایستاد؟ چرا در هرولهی مدیریتیِ سازمان حفاظت از محیط زیست آنها بیشترین سود را میبرند؟ چرا آنها مسلحند و جنگلبانی که برای حفاظت از جنگل در برابر آنها قرار میگیرد سلاحی ندارد؟ اینها همه سوالهایی است که تا امروز بی جواب مانده است و ما هنوز سالی چند بار جنگلها را سرخ میبینم و بعد از آن جای درختهای سبز را ویلاهایی با شیروانی قرمز پر میکند!
نویسنده گزارش باید از نزدیک یک آتش سوزی را روایت کند. حتما به محل یک حادثه برود و آثار آن را ببیند. فرق عمده خبرنگار در ایران و سایر نقاط دنیا همین است.