برتولد بایتس – ماهنامه اندیشه پویا/ شماره ۶۸
سال ۲۰۱۹ شاهد بزرگترین موج جنبشهای انبوه مسالمتآمیز ضد حکومتی بوده است که تا کنون در تاریخ سراغ داریم. اعتراضات، اعتصابات و تظاهرات عظیم در دهها کشور در مقیاسی فراتر از انتظار رخ نمودند. گرچه سال ۲۰۱۱ را سال اعتراض نامیدهاند، سال ۲۰۱۹ خیلی بیشتر لایق این لقب بود.
در برخی موارد، این خیزشها نتایج درخشان بهبار آوردهاند. در آوریل ۲۰۱۹ عمرالبشیر که در دوران حکومت ظالمانهاش صدها هزار نفر را در دارفو قتلعام کرد، در دهه ۱۹۹۰ که به گروههای جهادی پناه داد و مخالفان را با دستگیریهای گسترده، شکنجه و اعدامهای بیرویه مرعوب کرد، از قدرت به زیر کشیده شد. چند هفته بعد رئیس جمهور الجزایر عبدالعزیز بوتفلیقه، که قصد داشت برخلاف قانون اساسی برای پنجمین دوره در مقام خود بماند، با خیزش عمومی معروف به انقلاب لبخند سرنگون شد.
در ژوئیه ۲۰۱۹ حکمران پورتوریکو پس از آنکه صدها هزار پورتوریکویی در تظاهراتی انبوه گرده هم آمدند و از کار دستکشیدند و خواستار پاسخگویی او در قبال اظهارات ناشایست و تحقیرآمیزش دربارۀ قربانیان طوفان ماریا شدند، مجبور به استعفا شد. از اکتبر ۲۰۱۹ جنبشهای اعتراضی عمومی در کشورهای مختلف مثل عراق، لبنان و بولیوینیز دولتهای خود را ساقط کردهاند. در شیلی اعتراضها به اقدامات ریاضتی حکومت را واداشت که بر سر سیاستهای مالیاش به مذاکراتی بلند مدت دست بزند. در هنگکنگ جنبش بیرهبری که برای مقاومت در برابر قانون استرداد چین شکل گرفت در پی سرکوب خشن و سوء مدیریت، مردم بیشتری را با خود همراه کرد و خواستههایش را افزایش داد و باعث شد احزاب دموکراسیخواه در انتخابات حکومت محلی در نوامبر ۲۰۱۹ پیروز شوند.
در نخستین چالش جدیای که مشروعیت اقدامات راستگرایانۀ نخست وزیر هند نارتنا مودی را زیر سئوال برد، صدها هزار هندی به کارزار بزرگی پیوستند که برای مقاومت در برابر برنامۀ ثبتنام شهروندی شکل گرفته بود؛ برنامهای که میلیونها مسلمان هندی را در خطر بیتابعیتی قرار میدهد. از ۲۰۱۷ آمریکا نیز شاهد خیزش امواج جنبشهایی بزرگ برای برابری نژادی، رفتار عادلانه با مهاجران، کنترل سلاح، حقوق زنان، مسائل اقلیمی، استیضاح یا استعفای دونالد ترامپ و اهدافی دیگر بوده است. اما پس از چند ماه بخش عمدۀ این کنشهای خیابانی متوقف شد. همهگیری جهانی ویروس کرونا ـ و واکنش حکومتها به آن ـ در ابتدای ۲۰۲۰ مردم را مجبور به دست کشیدن از تظاهرات عمومی کرد.
بسیاری از حکومتهای جهان با بهره بردن از این وقفۀ ناگهانی در شکل متعارف مقاومت عمومی، سیاستهایی تفرقهانداز را، از تعلیق آزادی بیان گرفته تا قرارهای قضاییه مجادلهانگیز برای ممنوعیت ورود مهاجران یا پناهندگان، در پیش گرفتند. وقفهای که همهگیری باعثش شد تنها یکی از سلسله چالشهای هراسانگیزی بود که در سالهای اخیر دامنگیر جنبشهای مردمی بوده است. در واقع، با این که کارزارهای مقاومت مسالمتآمیز در دهۀ گذشته به میزان چشمگیری بیشتر از گذشته بودند، تأثیربخشیشان حتا پیش از ضربه کرونا رو به افول نهاده بود.
مقصر اصلی این افول تغییراتی است که در ساختار و قابلیتهای خود این جنبشها روی داده است. شاید با عقل سلیم جور نباشد، ولی همهگیری کرونا احتمالاً به رفع این مسائل بنیادی کمک کند. زیرا باعث شده که این جنبشها دوباره توجه خود را به ساختن روابط، سازماندهی از پائین، تعیین راهبرد و برنامهریزی معطوف کنند. بهعلاوه سال ۲۰۲۰ هنوز آبستن حوادث است و بسیاری از جنبشها از جمله جنبشهای آمریکا با قدرتی بیشتر و قابلیت تغییر شکل در بلند مدت به صحنه باز گشتهاند.
گسترش مقاومت مسالمت آمیز
مقاومت و مسالمت آمیز شیوهای برای مبارزه است که در آن مردم غیرمسلح با کنشهای جمعی ـ شامل اعتراض، تظاهرات، اعتصابات و نافرمانی ـ برای ساختن قدرت و رسیدن به اهداف سیاسی با خصم خود رویارو میشوند. مقاومت مسالمت آمیز که گاهی به آن مقاومت مدنی، قدرت مردم، مبارزۀ غیرمسلحانه یا کنش مسالمت آمیز هم میگویند امروز به ستون اصلی کنش سیاسی در سراسر جهان تبدیل شده است. مبارزۀ مسلحانه در گذشته روش اصلی جنبشهایی بود که از بیرون نظام سیاسی برای تغییر آن میجنگیدند. اما امروزه کارزارهایی که در آن مردم غالباً بر مقاومت مسالمتآمیز تکیه میکنند جای مبارزۀ مسلحانه را در کنشهای انقلابی در سراسر جهان گرفته اند. برای نمونه، تحلیلگران بین سالهای ۱۹۰۰ تا ۲۰۱۹ در مجموع ۶۲۸ کارزار مردمی حداکثری خواه (یعنی جنبههایی که به دنبال به زیر کشیدن رهبر وقت کشور از قدرت یا به دست آوردن استقلال یک منطقه از طریق جدایی یا اخراج قوای خارجی با قدرتهای استعماری اند) را شناسایی کردهاند و جالب آن که کمتر از نیمی از این کارزارها (۳۰۳ تا) دست به مقاومت مسلحانۀ سازمان یافته زدند.
در مواجهه با شرایط حاد، بیشتر مردم به مقاومت مدنی مسالمت آمیز روی میآورند تا خشونت، و این رویکرد در پنجاه سال گذشته رو به فزونی نهاده است. از دهۀ ۱۹۷۰ به بعد ناآرامیهای خشونت بار کاهش یافته و در مقابل کارزارهای مقاومت مسالمت آمیز بسیار معمول تر شده است. اما چرا مردمی که خواهان تغییر سیاسی اند بیشتر و بیشتر به مقاومت مدنی روی آورده اند؟ چند دلیل محتمل برای آن وجود دارد.
یکم. احتمالا تعداد بیشتری از مردم جهان به این نتیجه رسیده اند که مقاومت مسالمتآمیز روشی مشروع و موفق برای ایجاد تغییر است. گرچه مقاومت مسالمتآمیز هنوز به طور عام درک یا پذیرفته نشده. ترجیح آن بر انواع دیگر مبارزه گسترش بیشتری یافته است.
دوم. فناوری جدید اطلاعات باعث شده اطلاع از رویدادهایی که قبلاً خبری از آنها به گوش نمیرسید آسانتر شود. با افزایش دسترسی به اینترنت، مردم بیشتری به طور آنلاین خبرها را از طریق وبسایت روزنامهها، رسانههای اجتماعی، چت رومهای خصوصی و غیره دنبال میکنند. مردم مغولستان میتوانند دربارۀ کارهایی که مردم مالاوی میکنند بخوانند و از آنها الهام بگیرند و بیاموزند. مقاومت مدنی، به عنوان روشی معمول تر و موفقتر از مبارزه، توجه بیشتری را از سوی خبرگزاریها و پژوهشگران سراسر جهان به خود جلب میکند. به علاوه، مردم با دسترسی به شیوههای جدید ارتباطی، میتوانند مسیرهای رسمی را دور بزنند و بی واسطه با دیگران که هم فکرشان میدانند ارتباط بگیرد.
سوم. بازار خشونت کساد شده است. این مسئله بیش از هر چیز به این مربوط است که حمایت دولتهای خارجی از گروههای مسلح پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به میزان چشمگیری کاهش یافته است. در طول جنگ سرد، آمریکا و شوروی از دهها گروه شورشی در سراسر آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین حمایت مالی و تسلیحاتی میکردند اما تغییر در توازن قوا در جهان پس از ۱۹۹۱ این رقابت را عملاً پایان داد.
چهارم. در دوران پس از جنگ، بخشهای بزرگتری از جامعه برای رعایت انصاف، حفاظت از حقوق بشر و پرهیز از خشونت بیجا ارزش و احترام قائل شدند. این تغییر در هنجارها احتمالاً بر افزایش مقبولیت مقاومت مدنی به مثابه شیوهای برای حمایت از حقوق بشر موثر بوده است. فجایع جنگ بیش از گذشته عیان شده است و در مقابل روشهای واقع گرایانه جایگزین در دسترس تر شده اند.
پنجم. به شکلی نگران کننده تر، مردم امروز انگیزههای جدیدی برای مقاومت یافتند. در طول ده سال گذشته، حکومتهای دموکراتیک زیادی یکی پس از دیگری متزلزل شده و به استبداد گراییدهاند. در سالهای اخیر، سلب حقوق دموکراتیک جنبشهای اعتراضی انبوهی را چه در کشورهای استبدادی مثل مصر، مجارستان و ترکیه و چه در دموکراسیهایی مثل برزیل، لهستان و آمریکا بر انگیخته است. پس از آغاز دوران ریاست جمهوری ترامپ، عدۀ بسیاری از مردم آمریکا نظریه و دانش مقاومت مدنی را پذیرفته و در پیش گرفته اند. به علاوه، با پس نهادن آمریکا از برنامۀ گسترش دموکراسی در جهان ـ و البته نابود کردن نهادهای دموکراتیک در خود آمریکا ـ اعتماد به این نهادهای مستقر میخواهند یا میتوانند چالشهای اضطراری مثل برابری نژادی، تغییرات اقلیمی، سلامت عمومی و افزایش نابرابری را حل کنند خدشهدار کرده است.
در اکثر نقاط جهان، جمعیت جوانان رو به افزایش است و این فشارهای جمعیتی تقاضا برای شغل، تحصیلات و فرصتها را افزایش میدهد. در برخی جاها تعداد زیادی از جوانان تحصیلکرده بیکارند. حتا پیش از آن هم گیری کووید-۱۹ اقتصاد جهانی را به تباهی بکشاند، انتظارات مردم برای عدالت و پیشرفت اقتصادی در کشورهایی که اقتصادشان پس از بحران مالی ۲۰۰۸ ضعیف شده بود با واقعیات ناامیدکننده روبهرو شدند.
بنابراین، رشد عظیم کارزارهای مقاومت مدنی در سراسر جهان هم نشانۀ موفقیت است و هم ناکامی موفقیت از این رو که عده بسیاری از مردم به این عقیده رسیده اند که میتوانند با روشهای راهبردی مسالمت آمیز با بیعدالتی مبارزه کنند و عدۀ کمتری به اقدام مسلحانه روی میآورند اما ناکامی آن جاست که بسیاری از بی عدالتیها همچنان پابرجا مانده اند و نهادهای کمی هستند که کمر به رفع آنها بستهاند، و از این رو تقاضا برای مقاومت مدنی افزایش یافته است.
سابقۀ مقاومت مدنی
بدون درک دینامیک مقاومت مدنی، درک جهان سیاسیای که در آن زندگی میکنیم دشوار خواهد بود. در آغاز سال ۱۹۸۹ نظام بین الملل که بر اساس دولت ملتهای قدرتمند و نخبگانی که بر آن حاکم بودند بنا شده بود به نظر کاملاً سامان یافته میآمد. خیزشهای مدنی که در آن سال رژیمهای تحت حمایت شوروی در اروپای شرقی و مرکزی را سرنگون کرد نقطۀ آغاز سه دهه تغییرات شگرف بود. جنبش ضد آپارتاید به رهبری سیاهان در آفریقای جنوبی موفق به سرنگونی رژیم این کشور شد، هرچند نژادپرستی، جداسازی و نابرابری اقتصادی همچنان باقی ماند. تعدادی از رژیمهای خودکامه پساکمونیستی اروپا و آسیای مرکزی در برابر انقلابهای به اصطلاح رنگی به زانو درآمدند. جنبشهای در اصل صلحآمیز سه دیکتاتور عرب را از قدرت به زیر کشیدند و موقعیت چند تن دیگر را متزلزل کردند.
تمام این دگرگونیها ـ به طور کلی یا جزئی ـ از کنش مدنی بدنهای پیگیر ناشی شدند. در واقع، موجهای سوم و چهارم دموکراتیزه شدن تا حد زیادی از جنبشهای پایین به بالا نشئت گرفتند که تا حد زیادی از حکومتهایشان میخواستند حقوق سیاسی فردی را بیشتر کنند و از طریق انتخابات عادلانه، روزنامههای آزاد، نظام قضایی بیطرف و مانند اینها مسئولیتپذیر باشند.
محققانی که در زمینه مقاومت مدنی کار میکنند عموما «موفقیت» یک کارزار را در این میبیند که در سالی که اوج آن است بتواند حکومت را سرنگون یا منطقه ای را به استقلال برساند. از میان ۵۶۵ کارزاری که در ۱۲۰ سال گذشته آغاز و انجام یافتند، حدود ۵۱ درصد از کارزارهای مسالمت آمیز کاملاً موفق شدند و در مقابل ۲۶ درصد از مبارزات خشونتبار به موفقیت دست یافتند، بنابراین مقاومت مسالمت آمیز دو برابر اثربخشتر از کاربرد خشونت بوده است. به علاوه در کشورهایی که کارزارهای مقاومت مدنی در آنها شکل گرفت، شانس تثبیت دموکراسی، مدت ثبات نسبی پس از درگیری، و شاخصهای مختلف کیفیت زندگی بیشتر از کشورهایی بود که جنگ داخلی را از سر گذراندند.
این حتا در مواقعی که کارزارهای مسالمتآمیز با مستبدان بی رحم در میافتند نیز صادق است. برخلاف باور عموم، اینطور نیست که کارزارهای مسالمتآمیز وقتی شکل میگیرند یا پیروز میشوند که حکومتهای مقابلشان از لحاظ سیاسی ضعیف و بی عرضهاند یا تمایلی به اعمال خشونت گسترده ندارند. وقتی جنبشی گسترده سر بر میآورد و نظم مستقر را به لرزه میاندازد، اکثر رژیمها با خشونت زیاد با معترضان برخورد میکنند که در بسیاری مواقع تعداد بیشتری از مردم را در اعتراض به بی رحمی اعمال شده به خیابانها میکشانند. وانگهی، حتا وقتی نوع حکومت، سرکوب حکومتی و ظرفیت ارتش را به حساب بیاوریم، موفقیت کارزارهای مسالمتآمیز باز هم خیلی محتمل تر از مقاومت خشونت بار است.
علت آن است که این کارزارها معمولا بزرگترند، گروههای متنوع تری از مردم را همراه خود دارند و در نتیجه بیشتر از جنبشهای مسلحانه نمایندۀ سیاسی مردم کشورشاناند. این وضعیت فرصتهای زیادی را مهیا میکند، مثلاً نخبگان اقتصادی و صاحبان مشاغل در پاسخ به فشارهای مردمی از جنبش حمایت کلامی میکنند، مثلاً کاری که صاحبان مشاغل سفیدپوست در آفریقای جنوبی پی سلسله اعتصابهای به رهبری سیاهان، بایکوتها و تحریمهای جهانی در حمایت از جنبش ضدآپارتاید کردند. در مواردی دیگر بازیگران مهم سیاسی، مثل اتحادیههای قدرتمند کارگری با انجمنهای صنفی، دست از همکاری با رژیم میکشند چنان که در انقلاب ۲۰۱۹ سودان به وقوع پیوست. اساساً هرچه جنبشی بزرگتر باشد، احتمال به هم ریختن نظم موجود و برملا کردن عیب و ایرادها که پایههای هم حمایت از رژیم را سست میکند بیشتر است. جنبشهای مسالمت آمیز به شیوههایی میتوانند مردم را با خود همراه کنند که برای گروههای مسلح ممکن نیست. بنابراین، این دیدگاه رایج که فقط اقدام خشونت بار میتواند قوی و موثر باشد از اساس اشتباه است.
البته کارزارهای مدنی همیشه در صلح و آرامش شروع نمیشوند. در سال ۲۰۱۱ در سوریه، بشار اسد در پاسخ به مبارزهای مسالمت آمیز از نیروهای نظامی و حتا سلاح شیمیایی علیه مردم غیرنظامی استفاده کرد. پیکاری که پس از آن شروع شد امروز نزدیک به ده سال است که ادامه دارد و خونبارترین جنگ داخلی قرن حاضر بوده که حدود سه میلیون نفر را از کشور خود آواره کرده است. در ۲۰۱۱ حکومت بحرین که آمریکا حامیاش است جنبشی مسالمتآمیز را که سعی کرد حکومت مطلقۀ آن کشور را به چالش بکشد در هم کوبید. در اوکراین نیز جنبشی مردمی در فوریه ۲۰۱۴ توانست ویکتور یاناکوویچ، رئیسجمهور فاسد تحت الحمایه روسیه، را از قدرت به زیر بکشد اما به جای آنکه اوکراین امکان یابد بیشتر در حوزه اروپا ادغام شود، روسیه منطقه کریمه اوکراین را اشغال کرد و محرک جنگ مرگبار و بی پایان برای جدایی شرق اوکراین شد.
کارزارهای مسالمت آمیز در ده سال گذشته کمتر از کارزارهای دهههای قبل موفق بودند. از ۱۹۶۰ تا ۲۰۱۰ نرخ موفقیت کارزارهای انقلابی مسالمتآمیز بیش از ۴۰ درصد بود که در دهه ۱۹۹۰ به ۶۵ درصد افزایش یافت. اما از آن تاریخ به بعد نرخ موفقیت همه انقلابها کاهش یافته است. از ۲۰۱۰ به بعد کمتر از ۳۴ درصد انقلابهای مسالمت آمیز و فقط هشت درصد از انقلابهای خشونت بار موفق شدند. گو اینکه حکومتها در خاموش کردن صداهایی که اقتدار شان را به چالش میکشند بسیار موفق تر بودند. بنابراین در دهه گذشته شاهد تناقض نگرانکننده بوده ایم. در عین اینکه مقاومتی مدنی معمول ترین روش برای به چالش کشیدن رژیمها شده، اثر بخشی اش ـ حداقل در کوتاه مدت ـ رو به کاهش نهاد است.
چیزهایی که تغییر کرده اما مهم نیست
وسوسه کننده ترین توضیحی که ممکن است برای کاهش اثر بخشی کارزارهای مقاومت مدنی به ذهن برسد تغییر محیطی است که این کارزارها امروز در آنها عمل میکنند.
یکم. جنبش ها امروز با رژیمهایی مستحکمتر روبرو هستند، رژیمهایی که در برابر چالشهای مکرر بر حمایت متحدان محلی و گروههای خاصی از رای دهندگان اتکا میکنند. مخالفان سرشناس را به زندان میاندازند، رقبا را به استفاده از خشونت تحریک میکنند، مردم را از دشمنان خارجی و توطئههای استعمار میترسانند، یا حمایت دیپلماتیک کشورهای قدرتمند را به دست میآورند. حکومتهای بلاروس، روسیه، سوریه، ترکیه و ونزوئلا نشان دادهاند که توانایی خاصی در پس زدن چالشهایی دارند که از پایین ایجاد میشوند. بدون شک کنشگرانی که در این شرایط کار میکنند با مشکلات وخیمی مواجهند. اما این توضیح سرراست برای ناکامی جنبشها کاستیهایی دارد. رژیمهای بسیاری ـ مثل رژیم بشیر در سودان ـ به نظر استوار و مستحکم میآمدند تا لحظهای که جنبش مسالمت آمیز آنان را به لرزه انداخت لحظهای که پس از آن ناظران ادعا کردند رژیمهای مذکور از قبل ضعیف شده بودند اما در طول تاریخ بسیاری از حکومتهای استبدادی که زمانی با ثبات بودند ـ مثل شیلی آگوست پینوشه، آلمان شرقی انریک هونگر، مصر حسنی مبارک و لهستان کمونیست ـ پس از بسیج ماهرانه مردم که اغلب نتیجه سالهای متمادی تلاش بود جلوی جنبشهای مسالمت آمیز به زانو در آمدند.
دوم. حکومتها از چالشهای مسالمت آمیزی که مردم برایشان ایجاد میکنند درس میگیرد و با آن تطبیق مییابند. چند دهه پیش، بسیار پیش میآمد که رژیمهای استبدادی با ظهور خیزشهای انبوه مسالمتآمیز غافلگیر میشدند و به تکاپو میافتادند راهی برای سرکوب این جنبشها بیابند که باعث افزایش همدلی و حمایت عمومی از سرکوب شدگان نشود. همچنین ممکن بود نخبگان قدرت بالقوه مردم را دستکم بگیرند و تهدیدی جدی برای حاکمیت شان به میان حساب نیاورند. امروز، نظریه سابقه موفقیت کارزارهای مسالمت آمیز، کارگزاران حکومتی به خوبی میدانند که این جنبشها اصالتاً خطرناک اند. در نتیجه رژیمهای استبدادی مجموعهای از روشهای زیرکانه سیاسی را برای سرکوب آنها به وجود آوردهاند. یکی از راهبردهای بارز نفوذ در این جنبشها و ایجاد تفرقه در آنهاست. در این روش مقامات حکومتی میتوانند جنبش مسالمتآمیز را تحریک به استفاده از تاکتیکهای ستیزه جویان تر، از جمله خشونت کنند پیش از آن که جنبش پایگاهش را آنقدر گسترده کرده باشد که حمایت عمومی و بقای قدرتش را تضمین کند.
سوم. با انتخاب ترامپ در ۲۰۱۶ آمریکا با سرعت بیشتری از نقش جهانی اش به عنوان ابرقدرتی حامی دموکراسی پا پس میکشد. نیاز مصر به کمکهای خارجی باعث شد وقتی در ۲۰۱۱ انقلاب به راه افتاد، ارتش مصر کاملاً خود را با نگاه ریزبینانه دموکراسیهای لیبرال هماهنگ کنند. بدون مدافعان قدرتمند حقوق بشر که اهرم فشار یا توان تأثیرگذاری واقعی روی رژیمهای استبدادی داشته باشند، شاهد سرکوب بیرحمانهتر ناراضیان مسالمتآمیز خواهیم بود. اما این استدلال درباره میزان تأثیری که حامیان دموکراتیک در واقعیت بر شیوه برخورد متحدان خود کامه شان در امور داخلی دارند اغراق میکند. تاریخ نشان میدهد که سرنوشت کارزارهای مسالمت آمیز بیش از هرچیز به توانایی شان در بنا نهادن قدرت خود با جذب مشارکت انبوه مردم، و نیز رو گردانی نیروهای امنیتی و نخبگان اقتصادی از حکومت، وابسته است تا رفتار حکومتهای خارجی عهدشکن.
بنابراین، در نگاهی عمیق تر، با اینکه دولتها در پیشبینی و سرکوب مقاومت مسالمتآمیز بهتر شده اند، دو استدلال ساختاری فوق الذکر از لحاظ تاریخی شواهد محکمی ندارند و قانعکننده ترین توضیح برای کاهش اثر بخشی کارزارهای مسالمت آمیز در تغییر ماهیت خود این کارزارها نهفته است.
جنبشها چه تغییری کرده اند؟
یکم. از لحاظ مشارکت، کارزارهای مقاومت مدنی در کل به نسبت به گذشته کوچک تر شده اند. مطمئنا از ۲۰۱۰ به این سو چندین تظاهرات به وقوع پیوسته که به شکلی شگفت انگیز پر تعداد بوده اند. در ۲۰۱۷ و ۲۰۱۹ میلیونها نفر در اعتراض به نیکلاس مادورو، رئیس جمهور ونزوئلا، به خیابان آمدند. در شیلی نیز بنا به گزارشها میلیونها نفر در تمام کشور در خیزش اکتبر ۲۰۱۹ بر ضد حکومت رئیس جمهور سباستین پینیهرا شرکت کردند. اما به رغم تصاویر پرشور خیابانهای انباشته از جمعیت، جنبشهای اخیر در کل، در اوج خود، عملاً کوچکتر از جنبشهای موفق آخر دهه ۱۹۸۰ و دهه ۱۹۹۰ بودند. در اواخر دهه ۱۹۸۰ به طور متوسط دو درصد جمعیت کشور در جنبش مسالمت آمیزی که در آن به وقوع میپیوست شرکت میجستند. در دهه ۱۹۹۰ به ۷.۲ درصد افزایش یافت اما از ۲۰۰۰ روندی کاهش آغاز شد چنان که در دهه ۲۰۱۰ متوسط اوج مشارکت فقط ۳.۱ درصد شده است. احتمال موفقیت خیزشی مردم وقتی بالا است که بخش بزرگتری از مردم و گروههای متنوع تری از جمعیت کشور در آن شرکت کنند.
دوم. جنبشهای امروزی معمولاً بیش از حد بر تظاهرات انبوه تکیه و از شیوههای دیگر مثل اعتصاب عمومی و نافرمانی مدنی جمعی غفلت میکنند. شیوههایی که قدرتشان در به هم ریختن ثبات رژیم بیشتر است. از آنجا که مقاومت مدنی در ذهن اکثر مردم تداعیکننده تظاهرات و اعتراضات است، کسانی که در پی تغییرند پیش از آنکه قدرتی واقعاً ماندگار با راهبردی برای تحول ایجاد کرده باشند به این جور اقدامات دست میزنند. اعتراض خیابانی در قیاس با روشهای دیگر شاید آسانتر سازماندهی یا در زمان کوتاهی سرهم بندی شود. در عصر دیجیتال، این جور کنشها حتا بدون وجود ائتلافی سازمان یافته و ساختارمند که با برنامه ریزی دقیق و ارتباطات هماهنگ اقدام کند میتوانند عدۀ زیادی را با خود همراه کنند.
اما تظاهرات انبوه همیشه موثرترین شیوه برای اعمال فشار نیست، به ویژه وقتی ادامهدار نباشند. شیوههای دیگر مثل اعتصاب عمومی و در خانه ماندن، میتواند خیلی بیشتر در حیات اقتصادی اختلال ایجاد کند و در نتیجه پیروزی را نزدیکتر کند. برنامه ریزی و سازماندهی پشت پرده که باعث میشود جنبشها نیروی خود را در بلند مدت افزایش دهند و هماهنگی و توالی تاکتیکها به گونهای که مردم را همراه کند، قدرت بسازد و بر حکومت فشار وارد کند اغلب بی سر و صدا انجام میشوند. در بسیاری از جنبشهای معاصر که بر اساس مقاومت بدون رهبری شکل گرفتند، مشکل بتوان این ظرفیتها را ایجاد کرد.
سوم. جنبشهای اخیر بسیار متکی بر سازماندهی دیجیتال، به ویژه از طریق رسانههای اجتماعی، شده اند. این ویژگی نقطه قوت و نقطه ضعفهایی دارد. از یک سو، سازماندهی دیجیتالی توانایی جنبشهای امروزی را در جمع کردن شرکت کنندگان انبوه در مدت کوتاه زیاد کرده است. مردم از طریق وسایل ارتباطی دیجیتال میتوانند رضایتهایشان را فریاد بزنند و صدایشان را به گوش هزاران یا حتا میلیونها نفر برسانند. سازمان دهندگان از طریق خروجیهایی که نهادهای مستقر یا حکومتها و هم تسلطی ندارند میتوانند خیل انبوهی از مردم ارتباط بگیرند اما جنبشهایی که از این طریق به وجود میآیند از هدایت این خیل انبوه سازمانهایی موثر ناتوانند و سازمانهایی که بتوانند برنامه بریزند، مذاکره کنند، اهداف مشترک تعیین کنند، بر پیروزیهای قبلی تکیه کنند و قدرتشان برای به هم زدن نظام مستقر را حفظ کنند.
تعدادی از جنبشهایی که با سازماندهی دیجیتال شکل گرفتند توانستند راهی برای ایجاد سازمانهای پایا بیابند. اما با این حال اتکای اولیه شان بر اینترنت سویهای تاریک نیز دارد. ارتباط آسانتر مترادف است با نظارت آسانتر. حاکمان میتوانند از فناوریهای دیجیتال برای رصد، شناسایی و سرکوب مخالفان بهره ببرند. به علاوه خودکامگان از فناوریهای دیجیتال برای تجدید قوای حامیان خود و نیز اشاعه اطلاعات گمراه کننده و ماله کشی سوء استفاده میکنند.
چهارم. این ما را به چهارمین عاملی میرساند که احتمالاً در کاهش اثر بخشی جنبشهای مقاومت مدنی معاصر دخیل است. جنبشهای مسالمت آمیز بیش از پیش دستههایی را که دست به خشونت میزدند در خود میپذیرند یا تحمل میکنند. از ۱۹۷۰ تا ۲۰۱۰ نسبت جنبشهای مسالمت آمیزی که جناحهایی خشونت طلب داشتند از ۳۰ تا ۳۵ درصد بیشتر نبود. در سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۹ این نسبت به بیش از نصف رسید. جنبشهای مقاومت مدنی که با نوعی خشونت مسلحانه ـ مثل جنگ خیابانی با پلیس یا حمله به تظاهرات کنندگان مخالف ـ ترکیب میشوند، حتا وقتی اکثریت غالب کنشگران دست به خشونت نزنند، معمولاً در نهایت کمتر از جنبشهایی که با انضباط کامل از خشونت پرهیز میکنند موفق میشوند.
زیرا خشونت باعث میشود سرکوبگران همه شرکتکنندگان و موافقان جنبش را با یک چوب بزند و جنبش نیز سخت تر میتواند شرکتکنندگان را قربانیان بی گناه شقاوت رژیم معرفی کند. رژیمهایی که سفت به قدرت چسبیدهاند میتوانند گروههای آشوبگر را تهدیدی برای نظم عمومی جا بزنند. در حقیقت، حکومتها خیلی اوقات در جنبشها نفوذ میکنند تا بخشهایی از آن را به اعمال خشونت تحریک کنند تا رژیم بهانهای برای استفاده از تاکتیکهای مشت آهنین پیدا کند چیزی که صاحبان قدرت و توان از آن میترسند شورشی انبوه، مسالمتآمیز و ترمیم پذیر است که دروغین بودن هالۀ شکست ناپذیری شان را برملا میکند و همزمان هر بهانهای برای سرکوب خشونت بار را از بین میبرد.
از مقایسه جنبشهای معاصر با اعقابشان چند نکته اشتعال آشکار میشود. نخست، جنبشیی که در آنها برنامهریزی دقیق، سازماندهی، تعلیم و تشکیل ائتلاف پیش از بسیج مردمی صورت میگیرد احتمال بیشتری دارد که حمایت گروه بزرگ و متنوعی از مردم را به خود جلب کنند تا جنبشهایی که پیش از رسیدن به راهبرد یا برنامهای سیاسی به خیابان میریزند. دوم، جنبشهایی که اندازه و تنوع بیشتری پیدا میکنند احتمال موفقیت شان بیشتر است به ویژه اگر میتوانند تکانه شان را حفظ کنند. سوم، جنبشهایی که فقط بر روشهای سازماندهی دیجیتالی تکه نمیکنند محتملتر است که هواداران ثابتقدم پیدا کنند و در آخر، جنبشهایکه راهبردهایی برای حفظ اتحاد و انضباط تحت فشار دارند بهتر از جنبشهایی عمل میکنند که این مسائل را به بخت و اقبال وا میگذارد.
آیا آینده ای برای مقاومت مسالمتآمیز متصور است؟
شکی نیست که همه گیری کووید -۱۹ ضربه شدید و ناگهانی بر دهها جنبش مقاومت مدنی که در سراسر جهان در جریان بوده گذاشته است. در واقع، در ماههای ابتدایی همه گیری دیدن عناوینی در روزنامههای پر تیراژ که حاکی از پایان اعتراضات در نتیجۀ مقررات فاصلهگذاری اجتماعی به همراه افزایش اختیارات مسئولین در کشورهای مختلف بودند به چیزی معمول تبدیل شد. اما همانطور که اعتراضات گسترده ضد نژادپرستی در آمریکا در واکنش به قتل اهمود آربری به دست ماموران خودخوانده قانون و قتل برنونا تیلور و جرج فلوید به دست پلیس نشان داد، عصر اعتراضات خیابانی انبوه، در آمریکا یا هیچ کجای دیگر جهان را پایان نرسیده است.
با این حال، گرچه آرمانهایی که به این جنبشها نیرو میدهند هنوز زنده اند، تعطیل شدن امور روزمره در جهان فرصت حیاتی را فراهم کرده تا با بازنگری، بازسازی و برنامهریزی گام بعدی مبارزات ادامه دار برای دموکراسی و حقوق حقه را محکمتر برداشت در واقع با توجه به کاهش موفقیت جنبشهای اخیر، بازنگری و بازسازی سازمانی در بهبود واقعی جنبشهای مردمی اهمیتی اساسی دارند. توانایی جنبشها در ساخت قدرت مردمی اهمیتی از پایین به این بستگی دارد که در مدت تعطیلی جهانی استفادهای از زمان و منابعشان بکنند. به دلایلی میتوان از این جهت امیدوار بود:
یکم. بسیاری از اقداماتی که امروز بین کنشگران ترقی خواه و دموکراسی خواه معمول است ـ همیاری، اعتصاب، ماندن در خانه، شانه خالی کردن از کار، تعلیم آنلاین، و انواع مختلف ابزار همبستگی با کارگران مبارز و حمایت از آنها ـ تغییراتی مثبت در چشم انداز جنبش اند. فقط در آمریکا شبکههای همیاری در نیویورک، بوستون، منطقه خلیج و دیگر شهرها بستههای حمایتی غذایی و پولی و تجهیزات حفاظت شخصی را برای عده زیادی فراهم و توزیع پول و ملزومات را هماهنگ کرده اند و آگاهی عمومی درباره اثرات نامتوازن همه گیری (و واکنش دولت) به ویژه بر جوامع آفریقاییتبارها و لاتین تبارها را افزایش دادهاند.
این شبکهها موجب تقویت شبکههای ارتباطی، اختصاص منابع عمومی به اقشار پایین و ایجاد اعتماد و رابطه متقابل در اجتماع در دوران هم گیری شده اند. این کوششها با آغاز خیزش ضد نژادپرستی توان مضاعف گرفتد، چنانکه بسیاری از شبکههای همیاری پس از برخورد خشن حکومت با معترضان سریعاً کمکهایی را برای حمایت مالی از زندانیان و حمایتهای اجتماعی دیگر بسیج کردند. گرچه این جور اقدامات به ندرت مثل تظاهرات خیابانی توجه رسانهها را جلب میکنند، نشاندهنده مرحله جدیدی از ابتکار تاکتیکی اند. با این تلاشها جنبشها در حال بازسازی و نو کردن دستورالعملها تاریخ گذشتهای هستند که باعث میشد منحصراً بر اعتراضات تکیه کنند و از روشهای دیگر مثل نافرمانی و ایجاد نهادهای جایگزین غافل نشوند. جنبشهای مدنی از جنبش استقلال هند تا جنبش همبستگی لهستان و گروههای آزادیخواه سیاهان در آفریقای جنوبی و آمریکا، وقتی قدرت مردمی یافتند که با ایجاد نهادهای جایگزین به خودکفایی رسیدند و به مسائلی پرداختند که حکومت از آنها غافل بود یا نادیده شان می گرفتند. گاندی نام این را «برنامه سازنده» گذاشته بود و آن را یکی از دو ستون روش «سانیاگراها»یش میدانست که اهمیتی برابر با نافرمانی دارد.
البته بسیاری از اعتراضات ـ یا با سرپیچی از مقررات فاصله گذاری اجتماعی یا با رعایت آنها ـ ادامه خواهد یافت. همین امر این جور کنشها را شگفت انگیز تر ـ و تاثیرگذارتر ـ میکند. این حقیقت که مردم حاضرند برای مقابله با بیعدالتی جانشان را به خطر بیاندازند اهمیت و ضرورت خواستههایشان را نشان میدهد. جاهای دیگر، مردم نوع جدیدی از اعتراضات را با رعایت فاصله گذاری اجتماعی ابداع کرده اند ـ از جمله با قطار خودروها، با کوبیدن روی قابلمه و ماهیتابه و حتا تظاهرات با رعایت فاصله مانند ۱۲۰۰ نفری که در آوریل ۲۰۲۰ در تلآویو علیه بنیامین نتانیاهو به خیابان آمدند.
در سراسر جهان، کارگران مشاغل ضروری ـ از کارکنان انبارها خواربارفروشیها و پرستاران بخش اورژانس و غیره ـ یاد گرفتند که برای درخواست شرایط ایمن کار راه پیمایی و اعتصاب کنند و در محل کار حاضر نشوند، اقداماتی که معمولاً با تسلیم فوری کارفرمایان به خواستهها مثل دادن ماسک و دستکش و اضافه پرداخت همراه میشود. امکان دست کشیدن از کار در بخشهای درمانی، مواد خوراکی، فناوری و بسته بندی گوشت شکلهای دیگر نافرمانی، قدرت قابل توجهی را در اختیار کارگران قرار میدهد، دقیقا به این دلیل که کارشان برای حفظ جریان تامین غذا، حمل و نقل و فعالیت خدمات بهداشت عمومی ضروری است. حکومت به سختی میتواند بدون برانگیختن واکنش شدید عمومی با اعتصاب و دست کشیدن از کار این کارگران مقابله کند و این نقطه ضعف کلیدی حکومتهاست.
دوم. همه گیری بسیاری از کنشگران و سازمان دهندگان را که معمولاً بدون آنکه وقت چندانی برای تأمل، تعیین راهبرد و ایجاد ارتباط بگذارند از یک راهپیمایی به راهپیمایی بعد میرفتند به مکثی واداشته که بسیار به آن نیاز داشتند. در مدت قرنطینه، جنبشها فرصت یافته اند دست از برنامه ریزی گردهماییهای بزرگ بردارند و توجه شان را به ساختن ائتلافهای ترمیم پذیر معطوف کنند که قابلیت بیشتری برای ایجاد تحولی ماندگار دارند. بسیاری از جنبشهای نقاط مختلف جهان از این زمان برای تهیه راهبردهایی بلندمدتتر، ایجاد ارتباط بین گروههایی که امکان ائتلاف وجود دارد، و تشکیل واحدهای آموزش برای به راه انداختن چالشهای موثرتر استفاده کردهاند.
گردهماییهایی مثل «ارث دی لایو» ـ کنش آنلاینی چند روزه برای عدالت اقلیمی ـ صدها سازمان را گرد هم آورد تا مهارتها و راهبردهای شان را به اشتراک بگذارند و برای اقدامی جهانی در زمینه تغییرات اقلیمی انگیزه بگیرند. جنبشهایی مثل «جمعهها برای آینده»، «شورش انقراض» و «جنبش طلوع» وببینارهایی را برای گفتگو درباره شیوههایی که بتوان در دوران قرنطینه به تبلیغ در زمینۀ تغییرات اقلیمی ادامه دارد ترتیب دادهاند. در آمریکا جنبشهایی که برای عدالت نژادی، حق رای و تغییرات اقلیمی مبارزه میکنند برای تبادل و مهارتها و آموزش گرد هم آمدند تا به روشن شدن اثرات نابرابر همه گیری بر گروههای حاشیهای، از جمله آمریکاییهای آفریقاییتبار، کمک کنند. این فعالیتها به تحریک آگاهی عمومی درباره نابرابریهای شدید کمک کرده و شرایط را برای کنش جمعیای بزرگتر و ماندگارتر مهیا کرده است.
سوم. سرانجام، همهگیری، مرز میان پوپولیستها و مستبدان در یک سو لیبرالها یا سوسیال دموکراتها در دیگر سو را در نگاه عموم پررنگ تر کرده است. چهار کشوری که تا زمان نگارش این مقاله در زوئن ۲۰۲۰ بیشترین تعداد ابتلا به کرونا را داشتند ـ آمریکا، سوریه، برزیل و بریتانیا ـ تحت تسلط رهبران پوپولیست یا خود کامهاند که روششان در مواجهه با همه گیری فاجعهبار بوده است. رهبران این کشورها به جای اقدامات دوراندیشانه برای آمادگی جامعه شان برای قرنطینه ای طولانی مدت برای احیا کردن شرایط تست گیری گسترده و اولویت دادن به کاهش شیب منحنی از طریق اطلاعات دقیق و به موقع، همه گیری را انکار کردند یا کم اهمیت جلوه دادند.
برای منحرف کردن افکار عمومی به تئوریهای توطئه دامن زدند و آتش نفاق سیاسی داخلی دمیدند؛ مثل ترامپ که از طرفدارانش خواست از شهرداران و فرماندارانی که مقررات سفت و سخت بهداشت عمومی را به اجرا گذاشته اند سرپیچی کنند. یا تقصیر را گردن معترضانی انداخت که برای عدالت نژادی میجنگیدند. این اشتباهات با پیامدهای مرگبارشان احتمالاً نتایج بلندمدت مصیبتبارتری خواهند داشت، اما از طرفی میتوانند آگاهی عمومی از ضرورت تغییرات سیاسی را بیشتر کنند و به رای دهندگان یادآور شوند بحرانهایی که درست اداره نشوند بر زندگی همه کسانی که در کشور زندگی میکنند تاثیر میگذارند.
بسیاری از جنبشها حالا به این نتیجه رسیدهاند که باید در برابر بی کفایتی حکومت در مواجهه با همه گیری، تهدیداتی که متوجه حقوق مدنی است، نژادپرستی و قومگرایی و ناامنی اقتصادی، بر لزوم اصلاحات واقعی دموکراتیک تاکید کنند. در برزیل، خائیر بولسونارو به سبب زیر پا گذاشتن توصیههای بهداشتی عمومی برای نخستین بار با بحران سیاسی واقعی ناشی از کاهش حمایت عمومی روبرو شد. در نیکاراگوئه نیز ناتوانی دنیل اورتگا در انجام وظایف رهبری به فعالان دموکراسی خواه فرصت داده تا با نیروی تازه به دنبال تغییر باشند.
در فوریه گذشته در هنگکنگ کارکنان بیمارستانها در اعتراض به امتناع حکومت از بستن مرز با خاک اصلی چین برای جلوگیری از انتشار ویروس دست به اعتصاب زدند ـ اقدامی که با جنبش مقاومت در برابر تعدی چین به استقلال هنگکنگ همراه شد. این اعتصاب دولت را مجبور به بستن هر سه گلوگاه مرزیاش کرد و قدرت نافرمانی کارگران مشاغل حساس را نشان داد. در پایان ماه مه نیز هزاران معترض هنگ کنگی با سرپیچی از دستور در خانه ماندن و در اعتراض به برنامه پکن برای تحمیل قانون جدید امنیت ملی که سیطره چین بر هنگ کنگ را بیشتر میکند به خیابانها ریختند. بنابراین، به رغم وقفههایی که اخیراً در موفقیت کارزارهای مسالمتآمیز کشورهای مختلف جهان افتاده است، ۲۰۲۰ را نباید پایان کار مقاومت مسالمتآمیز نتیجه بخش دانست بلکه همه گیری فرصتی طلایی را فراهم کرده تا جنبشهای سراسر جهان از نو خود را بازسازی کنند و بسیاری از آنها خردمندانه از این فرصت بهره بردهاند.