امینی ـ ارسنجانی؛ مردانی که از شاه تمکین نمی‌کردند

برداشت‌هایی از ابتدا، میانه و انتهای اصلاحات ارضی (قسمت دوم)

0 1,839

اصلاحات ارضی در ایران اگرچه یک ایده‌ی امریکایی بود، اما پرورش یافته امینی و علی ارسنجانی محسوب می‌شد. ارسنجانی پیش از آنکه طرح اصلاحات ارضی به تمامی اجرا شود و اثرات آن را بطور محسوس درک کند، در محافل رسمی و رسانه‌ای به ابراز نظر شحصی خود می‌پرداخت و مکنونات خود را به بیرون منتشر می‌ساخت. این منویات به نحوی بود که حتی علی امینی نیز هر از چند گاهی او را به باد انتقاد می‌گرفت و یا به اصلاح و تعدیل سخنان او مبادرت می‌کرد. حتی یک بار دستوری به اداره کل انتشارات و رادیو داده بود که سخنان ارسنجانی پیش از انتشار از سوی نخست وزیر مورد تایید قرار گیرد.

فکر اساسی امینی این بود که اصلاحات ارضی را با تقسیم زمین‌های وسیع خانوادگی اش در گیلان شروع کند، از جمله به این علت که «موضوع آب در آن جا مطرح نیست و … از نظر سنت یک سنت خاصی دارند راجع به مالک و مستاجر و این ترتیبات» ضمن اینکه گیلان از حیث نظام ارباب رعیتی نسبت به مناطق و خوانین دیگر مردمانی آرام  و محجوب‌تری داشت.

«دکتر امینی طبعا از تندروی های دوست و وزیر کشاورزی خود خرسند نبود. به حدی که پس از چندی از نصرت الله معینیان، سرپرست اداره کل انتشارات و رادیو، خواست که سخنان ارسنجانی قبل از انتشار یا پخش از رادیو به اطلاع او برسد. با این حال همیشه در ملاءعام جانب ارسنجانی را می‌گرفت. فی المثل در جلسه بعدازظهر چهارشنبه ۲۸ تیرماه ۱۳۴۰ مالکان اراضی کشاورزی از جمله اظهار کرد:… نطق های آقای وزیر کشاورزی هم آن طور که در خارج سروصدا داشت، نیست.

من خودم گوش کردم منتها ممکن است طرز بیان غلو شود و یا کلماتی گفته شود که برای ما ایرانی‌ها که خیلی دلمان می‌خواهد با ادب صحبت شود و خفض جناح می‌کنیم خوشایند نباشد؛ ولی این را هم باید توجه داشت که همه افراد در یک قالب نیستند و نحوه‌ای سخن گفتن فرق می‌کند؛ ولی توجه آقایان باید به اصل مطلب باشد، نه طرز بیان، این دولت به هیچ وجه این قصد را ندارد که زمین را که یک مالک زحمت کشیده، تراکتور خریده و آباد کرده بگیرد بدهد به اشخاصی که نتوانند آن را اداره کنند…»

اختلاف ارسنجانی با دکتر امینی درباره نحوه‌ی انجام اصلاحات ارضی که هر دو به آن اعتقاد داشتند، در چند وجه مشخص شد. دکتر امینی از یک طرف اصرار داشت که برای انجام اصلاحات ارضی در ایران «باید خیلی با احتیاط عمل کرد. از طرف دیگر عمیقا عقیده داشت که یواش یواش باید پیش برویم تا ببینیم چطور می‌شود  و به کجا می‌رسیم» فکر اساسی امینی این بود که اصلاحات ارضی را با تقسیم زمین‌های وسیع خانوادگی‌اش در گیلان شروع کند، از جمله به این علت که «موضوع آب در آن جا مطرح نیست و … از نظر سنت یک سنت خاصی دارند راج به مالک و مستاجر و این ترتیبات» ضمن اینکه گیلان از حیث نظام ارباب رعیتی نسبت به مناطق و خوانین دیگر مردمانی آرام  و محجوب‌تری داشت.

در اصفهان ضمن توزیع اسناد، شاه خطاب به مرحوم ارسنجانی گفتند من طرح را دیدم جالب است ولی کارشناسان اظهار می‌دارند که نیازمند بودجه کلانی است که امروز مملکت ندارد. مرحوم دکتر پاسخ دادند اگر دستور فرمایید فقط ۲۰ درصد از خرید اسلحه زاید و کارخانجات مونتاژ کسر شود، بودجه این طرح که ضامن استقلال و رفاه کشور است تامین خواهد شد. شاه با ناراحتی پشت کرد و رفت.

این نوع اختلافات نه تنها در مورد موضوع اصلاحات ارضی وجود داشت بلکه در ارتباط و نسبت آن با شاه هم کم و بیش به چشم می‌خورد. ارسنجانی رفتاری با شاه داشت که در خیلی از مواقع تحمل ناپذیر بود. او به تدریج سعی می‌کرد خطاها و اشتباهات شاه را به خودش و گاهی در ملاء عام به او گوشزد کند. گاهی اوقات این بگومگوها با علی امینی نیز در می‌گرفت.

منوچهر خلخالی معاون ارسنجانی، یک بار در خاطرات خود گفته بود «ضمن بازدید شاه از نمایشگاه شاهگلی تبریز مرحوم ارسنجانی خیلی صریح به شاه گفتند که باید پایه‌های سلطنت به دوش دهقانان مرفه استوار گردد که اعلیحضرت ناراحت شدند و رفتند، بعد چون عینا مشاهده می‌شد که با این وضع دهات مخروبه می‌شود، طرح ضربتی که مستلزم ارائه خدمات کشاورزی بود برای نخست وزیر و دربار ارسال شد. در اصفهان ضمن توزیع اسناد، شاه خطاب به مرحوم ارسنجانی گفتند من طرح را دیدم جالب است ولی کارشناسان اظهار می‌دارند که نیازمند بودجه کلانی است که امروز مملکت ندارد. مرحوم دکتر پاسخ دادند اگر دستور فرمایید فقط ۲۰ درصد از خرید اسلحه زاید و کارخانجات مونتاژ کسر شود، بودجه این طرح که ضامن استقلال و رفاه کشور است تامین خواهد شد. شاه با ناراحتی پشت کرد و رفت.»

این نوع مجادلات کلامی و نزاع‌های قدرت بین شاه و ارسنجانی و کمی خفیف‌تر با امینی به مرور افزایش می‌یافت. ارسنجانی چنان با شاه رفتار می‌کرد که تداعی کننده برخی از مجادلات شاه با مصدق و حسین فاطمی بود. باز مهندس منوچهر خلخالی در خاطراتش به یاد می‌آورد: «بعدازظهر همان روز تعداد زیادی از دهقانان و مالکینی که املاک خود را طبق قانون به دولت فروختند یا آنها که مشمول قانون نبودند و اشخاص متفرقه برای دیدن شاه در یک محوطه صف کشیده بودند و شاه از جلوی آنها عبور می‌کردند و سوالاتی از آنها می‌فرمودند، بنده هم آن‌ها را ترجمه می‌کردم. در مقابل یک زارع که مالک آن مشمول قانون نبود ایستادند، زارع از اعلیحضرت تقاضا کرد که امر فرمایند اراضی ارباب ما را هم به ما بفروشند. شاه در جواب زارع فقط با خشونت جواب دادند، فضولی موقوف و حرف‌های تند دیگر زدند که از خاطرم رفته. گویا آن جواب با تندی و در آن محیط مصلحت شاه نبود. بعد از بازدید من و ارسنجانی کنار شاه حرکت می‌کردیم. شادروان ارسنجانی به شاه گفتند: اعلیحضرت اشتباه فرمودید. شاه هم در جواب گفتند جبران می‌کنم. آنچه به یاد دارم هر وقت شاه فقید خلاف مصلحت دستوری می‌دادند زنده یاد ارسنجانی تذکر می‌دادند. اگرچند نفر دیگر هم مثل ایشان بودند و مصلحت  را بر منفعت شخصی ترجیح می‌دادند، چه بسا شاه در رفتار خود تغییر می‌دادند.»

ارتباط خصمانه شاه آنچنان شدت گرفت که در بین توده‌های مردمی نیز اشاعه گسترده‌ای یافت. بسیاری این رابطه را آغازی برای تسویه سیاسی بین علی امینی با شاه می‌دانستند و برخی آن را ضعف شاه نسبت به دو سیاستمدار کهنه کار می‌انگاشتند. اگرچه امینی بعدها این نوع روایت ها را نقض کرد اما از دید مردم او قرار بود بخش قابل توجه‌ای از قدرت را قبضه کند.

این نوع شایعات و حرف و حدیث‌ها به تدریج دربار و بعدها به خود شاه هم می‌رسید. حتی گاهی شاه خود وقایع و رویدادهایی می‌دید که حکایت از دست رفتن قدرت او می‌داد. آنچه را که مردم در مکانیزم اصلاحات ارضی مشاهده می‎کردند آن را از اقتدار و درایت حسن ارسنجانی می‌دیدند. آنان گمان می‌کردند که تقسیم اراضی خواست اوست و  این ارسنجانی است که شاه را متقاعد کرده که این تقسیمات در سراسر کشور شکل گیرد.

بعدها خبرگزاری آسوشیتدپرس دو سال پس از آغاز اصلاحات ارضی نوشته بود:

«در زمان نخست وزیری علی امینی، حسن ارسنجانی مورد توجه قرار گرفت و خیلی خوب در این مسیر پیش می‌رفت. به خاطر دارم روزی که اعلیحضرت سرگرم بازدید از برنامه‌های اصلاحات ارضی در آذربایجان از جمله طرح پیشاهنگ در دشت مغان بود، عده‌ای از روستاییان در نقطه‌ای دور از مراسم اجتماع کرده بودند. اعلیحضرت، در حالی که دست به کمر داشت و قیافه معمول شاهانه به خود گرفته بود، از ارسنجانی پرسید اینها کی هستند؟ ارسنجانی گفت: رعایا هستند، شاه گفت آنها را جلوتر بیاورید. همین که جمعیت نزدیک شد، پیرمردی که گفته می‌شد کدخدای محل بود، از میان آنها بیرون آمد و خود را روی پای ارسنجانی انداخت. ارسنجانی با نشان دادن اعلیحضرت، به پیرمرد گفت: اعلیحضرت آنجا هستند. پیرمرد گفت: می‌دانم، اما اول می‌خواهم پای ترا ببوسم. شاه خندید و گفت: بگذارید کار خودش را بکند.»

این نوع اتفاقات به تدریج باعث شد که شاه نسبت به اجرای اصلاحات ارضی و نیز مجریان آن ظنین شود. شاه هر جا که سفر می‌کرد مردم و زارعان نگاه متفاوتی به ارسنجانی داشتند و ارسنجانی نیز در اغلب اوقات این نگاه را به مردم تزریق می‌کرد. با این همه امینی سعی داشت که خوددارانی عمل کند.

امینی تجربه و سرنوشت احمد قوام و حسین علاء در پهلوی دوم را در ذهن داشت و حتی به یاد می‌آورد که در پهلوی اول بخشی از رجل استخواندار دوره، وقتی عملکردشان بیش از رضاشاه جلوه می‌کرد عاقبت خوشی به دنبال آنان نبود. اگرچه محمدرضاشاه هیچ وقت نتوانست صلابت و اقتدار پدر را به ارث ببرد. با این همه امینی مرد دنیا دیده و مجربی بود و می‌دانست خودنمایی ها فرجام خوشی به دنبال نخواهد داشت. یک بار فرزند علی امینی خاطره را به یاد آورد که احتیاط و خویشتن داری علی امینی را بیش از گذشته گوشزد می‌کرد:

«دکتر امینی شب چهارشنبه ۲۹ فروردین ماه ۱۳۴۱ برای مشاهده پیشرفت اصلاحات ارضی، با راه آهن عازم مراغه شد. این جانب نیز در آن سفر شرکت داشتم. در قطاری که ما را به سوی مراغه می‌برد، علاوه بر پدرم و من، دکتر ار سنجانی و مهندس جمال گنجی، وزیر راه، نیز حضور داشتند. طبعا صحبت از مسائل مملکت پیش آمد. از جمله دکتر ارسنجانی رو به پدرم کرد و گفت: «علی به قدری داری شاه را کلفت می‌کنی که بالاخره ک… ما را پاره خواهد کرد.» پدرم به او پاسخ داد:« اگر یک مو از سر شاه کم بشود مملکت از بین میرود»

سال ها بعد از استعفای ارسنجانی از وزارت کشاورزی، این اختلافات نظر هنوز از سوی این دو جدی گرفته می‌شد. آن ها به شدت معتقد بودند که شاه نه تنها با اجرای اصلاحات ارضی ـ آنچنان که باید انجام می‌گرفت ـ مخالف بود بلکه با مجریان این اصلاحات نیز مخالفت داشت. درواقع ارسنجانی به تدریج آگاه بود که مجموعه اقداماتش نمی‌تواند مورد تایید شاه قرار گیرد و شاید شاه نیز در یک تنگنای سیاسی اعم از فشارهای داخلی و بین المللی تن به چنین اصلاحاتی داده است. چند سال بعد از استعفای ارسنجانی، وقتی امینی به ایتالیا رفته بود در دیدار با حسن ارسنجانی، این نوع گفت و گوها هنوز میان آن دو زنده بود. بعدها ایرج امینی پسر علی امینی در خاطراتش نوشت:

«ارسنجانی در مدت اقامت پدرم در مونته کاتینی، چندین بار از رم به ملاقات وی آمد. در یکی از این ملاقات ها پدرم از او سئوال  می‌کند: حسن، این چه کاری بود که تو کردی؟» دکتر ارسنجانی در جواب می‌گوید: «علی جان، باور کن اگر من این کار را نمی کردم، شاه مجلس تشکیل می‌داد و ما را به اتهام نقض قانون اساسی دار می‌زد. او از این که اصلاحات ارضی به اسم تو و من در برود شدیدا ناراحت بود. من هم دستش را خوانده بودم و با ترتیب کنگره‌ی دهقانان توی هچل انداختمش و آخرین میخ تابوتش را کوبیدم.»

استعفای ارسنجانی

 همین رویه و قیل و قال هایی که در دور و بر دکتر ارسنجانی جمع شده بود و البته او نیز در این هیاهو بی‌نصیب نبود به تدریج در او یک موقعیت ویژه‌ای ایجاد کرد که اگرچه در روزهای اول بسیار پرشکوه و غرورانگیز بود اما به تدریج همین نگاه او منجر به تضعیف و سوءظن شاه نسبت به او شد و تداوم این رفتار در ماههای آخر تبدیل به معضل بزرگی برای خود، نخست وزیر و شاه شده بود.

چندانکه اسدالله علم نیز با همه پرده پوشی ها در خاطرات خود این موقعیت ویژه را چنین ترسیم می کند: «ارسنجانی خود را قهرمان اصلاحات می‌دانست و گرفتاری های او نیز از همین جا ریشه گرفت.» کمی بعد از استعفای ارسنجانی، نشریات غربی با لحن ملایم تری به چگونگی تاثیرگذاری او بر روند اصلاحات ارضی و نیز فرجام نامیمون حضور او در دولت نکاتی را نوشتند. این گزارش‌ها کم و بیش به نوع حضور او در راس قدرت و نیز ارتباط او با مالکان، امینی و شاه اشاره داشت. این رسانه ها، بیشتر او را با قهرمانانی چون کلمانسو و رابین هود تشبیه می ساختند.

حسن ارسنجانی

روزنامه ناسیونال فرانسز او را چنین تشبیه کرد: «قیافه دکتر ارسنجانی خیلی شبیه سیمای کلمانسوی خودماست. این جوان وطن پرست با انرژی به هیچ وجه مایل نیست از بیگانه پیروی و تقلید کند.»

نیکی کدی پژوهشگر و مورخ دانشگاه ییل نوشت: «ارسنجانی وزیر کشاورزی ایران مجبور به استعفا گردید. این کناره گیری بدین دلیل بود که شاه هرگز مایل نبود و اجازه نمی‌داد فرد دیگری چهره مردمی پیدا کند و به عنوان وزنه قدرت مطلقه او را مورد تهدید قرار دهد. ارسنجانی بین کشاورزان ایران چهره مردمی پیدا کرده بود. او می‌خواست هر قدر بیشتر اراضی مالکین را بین کشاورزان تقسیم کند.»

در همان زمان روزنامه ساندی تایمز مدتی پس از استعفای ارسنجانی نوشته بود «یکی از اصلاحات وسیع دامنه دار در تاریخ پرآشوب ایران با رفتن دکتر ارسنجانی وزیر سابق کشاورزی (به عنوان مرخصی طولانی و دوری از سیاسی) متوقف ماند. با وجود مخالفت های شدید و دائم از نواحی مختلف یعنی روحانیون، مالکین بزرگ، وکلای مجلس و حتی مامورین عالیرتبه دولت ارسنجانی تغییرات مهم ولی ناتمام در سیستم مالکیت اراضی به یادگار می گذارد و می‌رود.

ارسنجانی خواست با قوانین اصلاحات ارضی جلو این بی‌عدالتی را بگیرد و بدین وسیله ایران را در ردیف کشورهای مترقی و متمدن قرار دهد. او توانست پشتیبانی شاه را برای تقسیم املاک بزرگ به دست آورد، اما کار تمام ناشده مجبور به ترک پست خود شد. کشاورزان که ۷۵ درصد نفوس مملکت ۲۱ میلیونی را تشکیل می دادند با حیثیتی که تازه به دست آورده بودند و به امید شرکت موثر در فعالیت ها باز به جای قبلی خود بازگشتند.»

استعفای ارسنجانی زمانی به نتیجه نهایی خود نزدیک شد که او این بدگمانگی را در خود تقویت کرد که علی امینی نسبت به مجموع رفتار او رضایت خاطری ندارد.

بدین ترتیب، دکتر ارسنجانی که از ناخرسندی دکتر امینی نسبت به سبک کار خود واقف بود، منتظر سفر خود به رم برای شرکت در جلسات شورای سازمان خواربار جهانی (FAO)  شد تا پیشنهاد استعفا از مقام خود را طی نامه ای به نخست وزیر اعلام دارد. نامه معروف ارسنجانی به علی امینی پس از گزارش مبسوطی از ماموریت خود این چنین آغاز شد:

«… مطلبی را که می‌خواستم بنویسم و در تهران به شما اشاره‌ای کردم این بود که من احساس کردم شما از کارهای من ناراحت هستید و یا از عواقب آن نگران شده‌اید. اگر احساس من صحیح باشد ماندن من در دولت به هیج وجه صحیح نیست. در تهران خواستم این مطلب را صریح‌تر بگویم. فکر کردم شاید ماخوذ به حیا  شوید. رودربایستی کنید. الان که از تهران دور هستم صمیمانه خواهش می کنم به من بنویسید که اگر من  استعفای خودم را از این جا بفرستم به شما نخواهد خورد و فکر نخواهید کرد که رفیق نیمه راه هستم!

بدانید کوچک ترین گله‌ای  در این مورد از شما نخواهم داشت. من آرزومند موفقیت شما هستم. اگر وجود من مانع این توفیق باشد اشاره‌ای بکنید تا فورا استعفا کنم. مخصوصا که دور از تهران هستم و استعفای من سبب جنجال تازه ای نخواهد شد…»

عکس العمل علی امینی در مقابل استعفای ارسنجانی در گزارش ملاقات ۷ تیرماه ۱۳۴۰سفیر امریکا با نخست وزیر مشهود است:

«طی ملاقات امروز با نخست وزیر به انتقاداتی که چه در مطبوعات، چه توسط افراد در باره‌ی اعضای کابینه می‌شود، اشاره کردم. نخست وزیر اظهار داشت که نسبت به لزوم بعضی تغییرات واقف است. او گفت که اظهارات تند ارسنجانی درباره‌ی اصلاحات ارضی و غیره، زیان بخش بوده، اما افزود که از سوی دیگر این اظهارات موجب شده که جبهه ملی سرجای خود بنشیند. نخست وزیر اظهار داشت که نامه ای از ارسنجانی از اروپا دریافت نموده که حاکی از آمادگی اش برای استعفا در صورت تمایل نخست وزیر است. امینی اظهار داشت که در موقع مقتضی با این پیشنهاد موافقت خواهد کرد. اما در نظر دارد ارسنجانی را به عنوان وزیر مشاور  در کابینه نگه دارد. او اظهار اطمینان می‌کرد که ارسنجانی موافقت خواهد نمود… جیمز بیل بعد از یک مصاحبه با ارسنجانی ابراز داشته بود:« با روشن کردن  آتش  اصلاحات ارضی در دهات، که مالا به یک حریق مبدل شد، می‌خواست یک انقلاب واقعی آغاز کند.» یعنی، به تعبیر اریگ هوگلند، ارسنجانی « انتظار داشت که الگویی  که نخستین  مرحله ی اصلاحات ارضی  به جا گذاشته، به تقسیم کلیه‌ی اراضی مالکان غایب، و در نتیجه به دگرگونی جامعه روستایی منجر شود… می‌خواست با اصلاحاتی از بالا از وقوع یک انقلاب روستایی جلوگیری کند.»

بدین ترتیب، آن موج و حبابی که ارسنجانی را در بالای آسمان معلق کرده بود همان فعل و انفعالات درون آن، او را به نقطه انفجار رساند.

 

منابع:

۱ـ  بر بال بحران، ایرج امینی، نشرماهی،

۲ـ ارسنجانی در آیینه زمان، نورالدین ارسنجانی، انتشارات قطره

۳ـ شیرو عقاب، جیمز بیل، ترجمه فروزان برلیان، انتشارات فاخته

۴ـ زمین و انقلاب در ایران، اریک هوگلند، ترجمه فیروزه مهاجر، نشر شیرازه

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.