پس از انتخابات اخیر، دوستی که از اهالی علم سیاست و توسعه است، از من پرسید: “فلانی! اگر الان استاندار گیلان شوی، برای این استان چه کاری انجام میدهی”؟ گفتم: نخستین اقدام من مشخصکردن اولویت فعالیت اصلی در استان – صنعت، کشاورزی و یا گردشگری – خواهد بود.
در دنباله توضیح دادم که باتوجه به وضعیت شکننده محیط زیست گیلان، تنها رونق دادن به صنعت برای این استان مناسب نیست. البته این به آن معنی نیست که صنعتی شدن را کنار بگذاریم بلکه باید اولویت صنعتی شدن استان را تعدیل کنیم و پیگیر رونق صنایعی باشیم که با بخش کشاورزی و گردشگری همپوشانی داشته باشند و موجب تقویت و همافزایی آن دو رشته نیز گردد.
از آنجایی که گیلان در حوزه کشاورزی و گردشگری مزیتهای برجستهای مانند مزیت مطلق و مزیت نسبی و در بسیاری از موارد حتی مزیت رقابت دارد (داشتن زمینهای حاصلخیز، آب و هوای مناسب برای رشد محصولات بویژه برنج و پرورش کرم ابریشم که در گذشته حتی صادرکننده آن به اروپا بودهایم، داشتن مناظر بکر و خاص از کوه و دریا و انواع غذاهای محلی مطبوع تا جایی که رشت مرکز استان، شهر خلاق خوراک نام گرفته است)، میتوان اقتصاد استان را در مدت زمانی متوسط متحول کرد.
سپس برای تکمیل استدلال خود، آمار و ارقام و ظرفیتهای بلااستفاده و یا کمتر استفاده شده گیلان را در دو حوزه توریسم وکشاورزی برای ایشان ردیف کردم.
برداشت من این بود که ایشان با توضیحات من قانع شدهاند اما چنین نبود.
ایشان ضمن تایید نگاه کلان من به بحث توسعه استان خاطرنشان کردند که زمینهای کشاورزی عملاً در شش ماه از سال بدون استفاده رها میشوند وآن مقدار هم که زیر کشت میروند، تولید به مقیاس آن بسیار اندک است و از طرفی هزینه محصولات از جمله برنج بسیار بالاست و برای دولت توجیه اقتصادی ندارد.
به عبارتی دیگر با توجه به کمبود شدید آب و گران بودن دیگر نهادههای کشاورزی از جمله کود و سم و بذر برای دولت، مقرون به صرفهتر این است که واردکننده برنج باشیم تا تولیدکننده آن!!!؟
درباره توریسم هم به من یادآور شدند که جذب توریست خارجی برای رونق کسب و کار استان با توجه به کمبود شدید زیر ساختها از جمله سرویسهای بهداشتی مناسب و آبرومند (معروف است توریستها به محض ورود به ایران قرصهایی میخورند تا کمتر به دستشویی احتیاج پیدا کنند) و دیگر بسترها و اینکه توریستها و گردشگران خارجی معمولاً برای تفریح و لذت، از هرنوعش، راهی سفر میشوند، چندان آسان نیست.
دوست نازنینم در ادامه خطاب به من یادآور شد که در نبود نهادها که به مثابه ستونهای جامعه هستند و فقدان ساز و کارهای اجرایی مناسب، ما تا اطلاع ثانوی ناچاریم به افراد متخصص و سالم در استان تکیه کنیم تا بلکه استان ما را از این وضعیت رها ساخته و نجات دهند. باشد که شاخصهای توسعه ما را به دیگر استان های برخوردار کمی نزدیک کنند.
وقتی از هم جدا شدیم با خودم اندیشیدم نتیجه کار چنین استاندار فرضی هرچه باشد، قطعاً توسعه نیست شاید بتوان با احتیاط از واژه رشد استفاده کرد. واقعیت این است که توسعه آن نیست که هر استانی ساز خودش را کوک کند؛ دقیقاً مثل جزایری دور افتاده که همافزایی ندارند.
در چنین وضعی هر استانی سعی میکند با رایزنی وچانهزنی با توجه به تعداد و کیفیت وزرا و نمایندگانش در دولت و مجلس و دیگر دستگاههای حاکمیتی، کاری برای خود و مردمش انجام دهد.
میگویند درخت را باید از میوهاش شناخت نه از ریشهاش. براستی میوه حدود ۵ دهه حکمرانی اخیر در مملکت ما چیست؟ رشدی نامتوازن و نامتعادل که اجزای آن سنخیتی با هم ندارند (توسعه با رشد متفاوت است.
رشد شرط لازم توسعه است ولی شرط کافی نیست. به عبارتی هر رشدی توسعه نیست ولی هر توسعهای مسبوق به رشد است). در واقع ما در این کشور، تعدادی استان جدا از هم به مثابه جزایری پراکنده در دل اقیانوس جهان هستیم.
شما اینطور فکر نمیکنید؟
نظرات بسته شده است.